دین, سلامتی عمومی و طول عمر
در سال های اخیر مراکز تحقیقاتی مهمی در جهان تأسیس شده که دستور کار آنها بررسی ارتباط بین دین و سلامت است. خاستگاه این مراکز از جمله در دانشگاه های ییل, میشیگان, راجرز, دوک(Duke), و تگزاس می باشد. تاکنون صدها مطالعه در این زمینه انجام شده است. نتایج همه این بررسی ها به یک امر واحد اشاره می کند و آن این که (میزان های کلی و اختصاصی ابتلاء و مرگ در افراد با ایمان, کمتر از سایرین است و لذا این افراد سلامت جسمی, روانی, و اجتماعی و هم چنین طول عمر و رضایت بیشتری از زندگی دارند).1 محققین مذکور به این نتیجه رسیده اند که اصول مشترکی در دستورات دینی ادیان عمده جهان از جمله اسلام وجود دارد که از سلامتی پیروان آنها محافظت می کند. این اصول از طریق رفتار بهداشتی2 (اسلوب زندگی بهداشتی)3, مسیر سایکو ـ نورو ـ فیزیولوژیک4, برقراری حمایت های اجتماعی, و نیز از راه های مافوق طبیعی سبب حفظ و ارتقاء سلامتی افراد می گردد. دانشگاه دوک خلاصه ای از این مکانیسم ها را تحت عنوان اصول هفت گانه طب تئوسوماتیک (theosomatic medicine) بیان نموده است. در اصل مقاله نتایج بسیار جالب تحقیقات که ارتباط بسیار قوی و گسترده بین پای بندی دینی و سلامت را نشان می دهد, و هم چنین توضیح و بسط سازوکارهای این ارتباط, انطباق دستورالعمل های ارتقاء سلامت5 با آموزش های قرآن کریم, و اصول طب تئوسوماتیک ارائه شده است.
مقدمه
در حوزه های اپیدمیولوژی, بهداشت, پزشکی, روان شناسی و جامعه شناسیِ سلامت, تحقیقات روزافزونی وجود دارند که نشان می دهند پای بندی ها و گرایش های دینی تأثیرات مثبت و قابل ملاحظه ای در سلامتی می گذارند. آن چه در این مقاله مورد نظر است بررسی نتایج برخی تحقیقات و آراء پژوهش گران در این زمینه می باشد.
نتایج تحقیقات جهانی
دکتر کونیگ, روان پزشک, متخصص طب سال مندان و رئیس مرکز تحقیقات دین, معنویت و سلامت دانشگاه دوک (Duke) آمریکا که اولین مرکز تحقیقات جهان در این زمینه است چنین می گوید:
آن چه دانشکده پزشکی به من نیاموخته آن است که اعتقاد دینی قادر است اعتیاد را درهم بشکند, انسان ها را از افسردگی برهاند و در هنگام ضربات عاطفی از افراد محافظت کند. موارد زیادی در ادبیات پزشکی وجود دارد که در واقع بازتاب عقیده فروید هستند که می گفت دین یک نوروز وسواسی جهانی است. دکتر کونیک در تحقیقی نشان داد سال مندانی که در هنگام استرس به دعا و اعتقادات دینی خود اتکاء می کنند کمتر از دیگران دچار اضطراب مرگ (death anxiety) هستند. این اختلاف از نظر آماری معنی دار است, زیرا 3/10% متدین ها و 25% غیرمتدین ها این اضطراب را داشتند. یافته های وی نشان داد آن چه به سال مندان کمک می کند اعتقادات درونی و ایمان افراد است نه لزوماً فعالیت های دینی آنان. هم چنین تأثیر اعتقاد دینی در میان سال مندان مبتلا به بیماری های مزمن و سال مندان علیل اهمیت ویژه داشت.6
مرکز تحقیقات دین, معنویت و سلامت دانشگاه دوک (Duke) تأثیر دین و معنویت را در سلامتی به سه عرصه تقسیم کرده است: پیش گیری از بیماری, بهبود بیماری, و میزان استفاده از خدمات بهداشتی ـ درمانی. اخیراً سایر مراکز تحقیقاتی از جمله انستیتوی پزشکی ذهن ـ بدن7 دانشگاه علوم پزشکی هاروارد و نیز بیمارستان دی کِنِس بوستون8 در مورد آثار فیزیولوژیک تجربیات معنوی مانند مراقبه9, تحقیقاتی به عمل آورده اند. اما مرکز تحقیقات دانشگاه دوک بر روی آثار ایمان دینی سنتی متمرکز شده و تحقیقات خود را با استفاده از تکنیک های پذیرفته شده در علوم پزشکی و علوم اجتماعی انجام می دهد.
نتایج برخی از این تحقیقات به شرح زیر است10:
ـ احتمال ابتلاء افراد قویاً متدین, به افسردگی ناشی از استرس های زندگی, کمتر از سایرین بوده و در صورت ابتلاء احتمال بهبود بالاتری دارند.
ـ افراد متدین اسلوب زندگی بهداشتی تر و سالم تری دارند (healthy life style).
ـ افراد عمیقاً متدین کمتر ممکن است در طی بستری شدن در بیمارستان یا پس از آن دچار افسردگی شوند.
افراد مسن با اعتقادات دینی عمیق و درونی احساس سلامتی بالاتر و رضایت بیشتری از زندگی خود دارند. این نکته تا حدی ممکن است مربوط به ازدواج باثبات و خانواده های مستحکم تری باشد که افراد متدین دارند.
ـ افراد دارای ایمان قوی که مبتلا به بیماری جسمانی باشند, پیامد بسیار بهتری از سایرین دارند.
ـ افرادی که به طور منظم به عبادت گاه می روند سیستم ایمنی قوی تری نسبت به افراد کمتر متدین دارند.
ـ افراد متدین زندگی طولانی تری دارند. یک رشته تحقیقات در حال رشد نشان می دهد که افراد متدین از نظر جسمی در طی یک زندگی طولانی سالم تر می مانند.
به نظر می رسد که پای بندی دینی, سال مندان را از دو بیماری عمده سال مندی محافظت می کند; یکی بیماری های قلبی ـ عروقی و دیگری سرطان. لذا دین دار بودن یک عامل محافظتی (protective factor) قابل ملاحظه در ردیف پرهیز از استعمال دخانیات محسوب می شود.11 صدها مطالعه دیگر توسط سایر محققین نتایج مشابهی را نشان داده اند, مثلاً افراد متدین دچار شکستگی استخوان هیپ سریع تر از سایرین بهبود می یابند,12 سال مندانی که به عبادت گاه می روند به طور معنی دار برای مدت طولانی تری از ناتوانی و از کار افتادگی مصون می مانند, پس از جراحی قلب باز احتمال زنده ماندن بیماران متدین سه برابر سایرین است و خطر مرگ در اثر هر علتی در افراد متدین که حداقل هفته ای یک بار به عبادت گاه می روند 35% کمتر از سایرین است.13
به دنبال اثبات فواید روحی و جسمی ایمان دینی, در سال 1995 بنیاد جان تمپلتون (John Tempelton Foundation) به وجود آمد که کمک هزینه گسترش دوره های تحصیلی را در خصوص ارتباط دین و پزشکی در دانشکده های پزشکی آمریکا پرداخت می کند. بنیاد مشابه دیگری نیز توسط دکتر توماس کورسنِ (Thomas Corson), متخصص داخلی و اطفال در دانشگاه جانز هاپکینز ایجاد گردید. اطلاعات مفیدی که در زمینه فواید سلامتی زای اعتقاد دینی به دست آمده است توجه و علاقه زیادی را در دانشجویان پزشکی آمریکا برانگیخته است.
سازوکارها
آموزه های دینی حداقل به دو طریق موجب ارتقاء سطح سلامت عمومی و به تبع آن ارتقاء بهداشت روانی می شوند:
طریقه اول راه (سایکونوروفیزیولوژیک)14 است, به این معنی که عواطف مثبت ناشی از آموزه های دینی از طریق دستگاه عصبی خودمختار (autonomous nervous system) سبب عمل کرد مطلوب دستگاه های فیزیولوژیک از قبیل دستگاه قلبی ـ عروقی, دستگاه گوارش, غدد مترشحه داخلی, سیستم ایمنی و می گردد.15 به ویژه تأثیر وضعیت روانی بر سیستم ایمنی بدن که به خوبی بررسی شده است در سال های اخیر موضوع یک رشته علمی جدید به نام (سایکو نرو ایمونولوژی)16 می باشد.17 ریشه عواطف مثبتی که این آثار را به بار می آورد در چیست؟ مسلماً نمی توان ادعا کرد که افراد متدین هرگز دچار اضطراب یا افسردگی نمی شوند, اما تحقیقات نشان داده است که آنها قادرند سریع تر از افراد بی ایمان خود را از وضعیت های روانی نامطلوب بیرون بکشند. آنها در دنیایی زندگی می کنند که تحت فرمان روایی خداوندی خیرخواه و از هر جهت قدرت مند است. او از عموم مخلوقات مراقبت می کند, از خود معجزه نشان می دهد, و فیض و بخشش بی منتهای خود را به افراد با ایمان عطا می کند. در چنین جهانی هرگونه اتفاق در زندگی فرد دارای هدف و معنی است حتی اگر یک حادثه منفی مانند بیماری یا مشکل مالی باشد. یک فرد متدین قادر است بدترین وضعیت ها را به تجربیاتی مثبت بدل کند. هم چنین برای فرد با ایمان اتفاقات ساده طبیعی از قبیل تغییر فصول با احساساتی از قبیل خشیت, شکر و رضا در مقابل عطای یک خالق مهربان همراه می باشند.
طریقه دوم مسیر رفتار بهداشتی (healthy behavior pathway) است. آموزه های دینی مشوق رفتارهای بهداشتی مانند اجتناب از پرخوری, روزه داری, ازدواج, اجتناب از بی بندوباری جنسی, رعایت نظافت, مسواک زدن, اجتناب از الکل, سحرخیزی, رعایت اعتدال در کلیه امور و می باشند. این موضوع که پای بندی دینی منجر به رفتارهای بهداشتی می شود برای متخصصین حوزه های جامعه شناسی پزشکی و جامعه شناسی دین در جهان یک یافته بسیار آشنا است. به گفته دکتر لوین (Levin), اپیدمیولوژیست و متخصص علوم بهداشتی, متدین بودن را باید یک جزء ضروری از اسلوب بهداشت زندگی (healthy life style) محسوب کرد, زیرا هیچ یک از ادیان مهم آشکارا تنبلی, لاقیدی جنسی, مستی, اعتیاد و چاقی را تشویق نمی کند.18 دکتر کِنِت وَنکس (Kenneth Vanx), محقق متدین, با بررسی نتایج مطالعات رفتاری و اپیدمیولوژیک چنین نتیجه گیری می کند: روشن شده است که عقاید دینی و رفتارهای اخلاقی ناشی از آن به طور جدی بر گرایش ها و رفتارهای بهداشتی اثر می گذارند. در نتیجه این ارتباط علّی شاخص های سلامتی و بیماری از طرق مهمی بستگی به میزان نفوذ این عقاید در زندگی روزمره بیمار دارد. اوامر و نواهی مشخص و تقریباً یک سانی به طور عام و جهانی در گروه های مختلف دینی وجود دارد که از سلامتی پیروان آنها حفاظت می کند.19
نتایج عملی
اخیراً کمیته افزایش طول عمر در سان مارکوس کالیفرنیا, اطلاعاتی را درباره 100 زن و مرد صد ساله و یا مسن تر گردآوری کرده است. عواملی از زندگی آنان که به ما می آموزد چگونه زندگی کنیم تا به صد سالگی برسیم, قابل اشاره است:20
1. در هیچ کاری افراط نکنید.
2. صبح زود از خواب بیدار شوید, در نتیجه لازم است شب ها نیز زود بخوابید.
3. به خدا ایمان داشته باشید.
4. خود را مشغول نگه دارید و از بی کاری بپرهیزید.
5. مواظب خود باشید.
دکتر دایان هیلز (Dian Hales), در کتاب رهنمودهای سلامتی21, پس از ذکر موارد فوق توصیه دیگری را که بر مبنای بررسی های جداگانه ای به دست آمده بیان می کند. وی می گوید: دست خود را برای یاری رساندن به دیگران دراز کنید. انسان ها در زندگی نه با توجه به نیازهای خود, بلکه با توجه به نیازهای دیگران به مفاهیم جدیدی دست می یابند. به فعالیت های خیریه بپردازید به طور مرتب, شاید هفته ای یک بار, به شخص دیگری کمک کنید.
توصیه های فوق را عیناً می توان در قرآن کریم مشاهده کرد:
ـ انه لا یحب المسرفین (انعام:141); خداوند اسراف کاران را دوست ندارد. لازم به توضیح است که لفظ اسراف در قرآن به هرگونه زیاده روی از جمله در خوردن, آشامیدن, پوشیدن, رفتار جنسی, بلندپروازی, قصاص و انتقام, انفاق و بخشش, و به طور کلی هرگونه تجاوز از حدود و مرزها اطلاق می شود.22
ـ و بالاسحار هم یستغفرون (ذاریات:18); ایشان در سحرگاهان به استغفار مشغولند. قرآن کریم در این آیه شریفه تلویحاً به سحرخیزی ترغیب می فرماید.
ـ فاذا فرغت فانصب( شرح:7); آن گاه که از کاری فارغ شدی کار دیگری را آغاز کن. در این آیه از بی کاری نهی شده است.
ـ و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه (بقره:195); خویشتن را به دست خود به معرض هلاکت فکنید. این آیه افراد را از به خطر انداختن خود نهی فرموده است, که یکی از ملزومات آن رعایت نکات ایمنی است.
وسعت موضوع
تعدادی زیادی از مطالعات نشان می دهد که پای بندی دینی میزان کلی ابتلا و مرگ را در جمعیت مورد مطالعه کاهش می دهد. مطالعاتی که در استرالیا, اروپا, میسوری, و یوتا انجام شد از این دست هستند. در میان صدها مطالعه ای که در این زمینه انجام شده, دست کم یک مطالعه در خصوص ارتباط معکوس هر یک از وضعیت های زیر (یا مرگ ناشی از آنها) با پای بندی دینی وجود دارد23:
آلرژی و تب یونجه
بیماریهای خوش خیم زنان
آمفیزم ریه
آنژین صدری
برونشیت و سرفه دائمی
پنومونی
آترواسکلروزیس
درد ناشی از سرطان
آنفلوانزا
پرفشاری خون
بیماری های گوارشی
آسم
سکته قلبی
آنتریت رژیونال
سل
ییائسگی زودرس
کولیت اولسراتیو
کمردرد
حساسیت به توبر کولین
سابقه خانوادگی سکته مغزی
سیفیلیس
سابقه خانوادگی دیابت
بیماری های CNS
دیابت
حوادث و جرائم
زخم پیتیک و زخم اثنی عشر
بیماری های کبد
بیماری های عفونی
بیماری های عروق مغز
بیماری های کلیه
آندوکاردیت مزمن
بیماری های آندوکرین و متابولیک
مرگ شیرخوار
هیپرپلازی پروستات
بیماری های ادراری تناسلی
سرطان مری
سرطان کلیه و مثانه
سرطان مغز و CNS
سرطان لب
سرطان سرویکس
سرطان مخاط دهان
لوسمی
سرطان حنجره
سرطان کولون و روده باریک
لنفوم
سرطان پستان
سرطان کبد و کیسه صفراء
سرطان حلق
سرطان تخم دان
سرطان ریه و برونش و تراشه
سرطان رحم
سرطان پانکراس
سرطان تیروئید و غدد درون ریز
سرطان معده
سرطان پروستات
سرطان بیضه و اسکروتوم
سرطان کلیه
سرطان پوست
سرطان وولو و واژن
سرطان پنیس
سرطان استخوان
سرطان لوله فالوپ
سرطان زبان
سرطان چشم
سرطان صفاق
هوچکین
در پیمایش عمومی جامعه آمریکا که در سال های 1972 تا 1977 در مرکز ملی تحقیقات نظری (National Opinion Research Center) انجام شد, مشخص گردید که افراد قویاً پای بند به دین, نسبت به افراد با پای بندی ضعیف رضایت بالاتری از سلامتی خود دارند. در اطلاعات سال 1984 همین پیمایش افرادی که گزارش کردند قویاً پایبند به دین هستند بیشتر از سایرین خود را خوش بخت و راضی از زندگی خانوادگی خویش توصیف کرده بودند.24 بنابراین, مشاهده می شود که ارتباط دین با سلامتی نه یک ارتباط محدود و موردی, بلکه یک ارتباط بسیار گسترده است که ابعاد جسمی, روانی, و اجتماعی سلامتی را دربر می گیرد.
طب تئوسوماتیک
در حقیقت مفهوم (طب روان ـ تنی) (Psychosomatic Medicine) یا (پزشکی ذهن ـ بدن) (Mind-Body Medicine) که در سال های اخیر رونق زیادی گرفت و ارتباط سلامت روانی را با سلامت جسمانی به خوبی روشن کرد, به تازگی در حال تحولی تکاملی است و اینک مفهوم (طب خدایی ـ تنی) (God-Body Medicine) یا (طب تئوسوماتیک) (Theosomatic Medicine) به طور جدی مطرح است. محققین دانشگاه های ییل (Yale), میشیگان (Michigan), راتگرز (Rutgers), برکلی (Berlely), دوک (Duke) و تگزاس(Texas) تحقیقات وسیعی را در این زمینه آغاز کرده و در حال کار هستند. اصول طب تئوسوماتیک چنین است25:
اصل اول. پای بندی دینی از راه ارتقای رفتارهای بهداشتی و بهبود اسلوب زندگی برای سلامتی مفید است.
اصل دوم. معاشرت منظم دینی منجر به حمایت هایی می شود که آثار استرس و تنهایی را مرتفع کرده و به این طریق سلامتی را ارتقا می دهد.
اصل سوم. شرکت در عبادات و نماز از طریق ایجاد عواطف مثبت برای سلامتی مفید است.
اصل چهارم. دستورالعمل های دینی به دستورالعمل های ارتقا سلامت شباهت داشته و لذا مفید هستند.
اصل پنجم. ایمان, افکار فرد را به سوی امیدواری و خوش بینی سوق می دهد و از این جهت برای سلامتی مفید است.
اصل ششم. تجربیات عرفانی و شهودی از راه فعال کردن یک انرژی زیستی شفابخش (Healing bioenergy) و یا از راه تغییر در وضعیت آگاهی و هشیاری برای سلامتی مفید است.
اصل هفتم. دعا کردن برای دیگران در غیاب آنها قادر است از راه های مافوق طبیعی سبب شفا یا ارتقا سلامتی آنها گردد.
و بالاخره به عنوان نتیجه کلی باید گفت (پزشکی در حال کشف دین و معنویت است).
________________________________________
1. Levin, J. S. (2002). God, Faith, and Health, New York, John Wiley & Sons.
2. Healthy behavior
3. Healthy life style
4. Psycho-neuro-physiologic pathway
5. Health promotion
6. Koenig, H. G. et al, (2001). Handbook of Religion and Health, New York, Oxford University Press.
7. Institute of mind-body medicine
8. Boston ص s Deaconess haspital
9. meditation
10. Levin, J. S. (2002).
11. Levin, J. S (2002); Koenig, H. G. et al, (2001).
12. Pressman, Peter (1992). Journal of Hospital & Community Psychiatry, Vol.43, No.12.
13. Levin, J. S. (2002).
14. Psycho-neuro-physiologic pathway
15. مرعشی, سید علی, فیزیولوژی سیستم عصبی و غدد درون ریز, انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز, 1376 .
16. Psychoneuroimmunology
17. Koenig, H. G. & Cohen H. J. (2002). The link between Religion and Health: psychoneuroimmunology and the faith factor, New York,, Oxford University Press.
18. Levin, J. S. (2002).
19. Ibid.
20. هیلس, دایان, رهنمودی به سوی سلامتی, ترجمه جمعی از اساتید دانشگاه علوم پزشکی تهران, 1380 .
21. An invitation to health.
22. طباطبائی, سید محمدحسین, تفسیر المیزان, ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی, قم, دفتر انتشارات اسلامی, 1375 .
23. Levin, J. S. (2002).
24. Ibid.
25. Ibid.
راهبردهای یادگیری
مغز، عضوی پیچیده است. به هرحال، مسئول همه تواناییها و همه پیچیدگیهای ماست. دانشمندان، سالهای متمادی این عضو را مورد مطالعه قرار دادهاند و (مخصوصاً در سالهای اخیر) چیزهای زیادی درباره نحوه کار آن فهمیدهاند. غیرممکن است که این پیشرفتها را بتوان در چند جمله ساده خلاصه کرد، از این رو، این کتاب مطالب زیادی دارد. من سعی کردهام این مطالب را بهصورتی منطقی سازماندهی کنم و آنچه را نیاز به دانستن آن دارید، به ترتیبی که نیاز دارید، ارائه کنم (به هر حال شما پیش از فهمیدن برخی مطالب، نیاز دارید اول چیزهای دیگری را یاد گرفته باشید). در ضمن سعی کردهام تا حد ممکن، واضح بنویسیم و مثالها را تا جائیکه میتوانم ساده و روشن انتخاب کنم. با این حال نباید انتظار داشته باشید فقط با یک مطالعه سرسری، بر مطالب این کتاب مسلط شوید.
یادگیری درباره فیزیولوژی رفتار، چیزی بیش از حفظ دادهها است. لبته دادههایی وجود دارند که باید به خاطر سپرده شوند، مثل اسامی قسمتهای مختلف دستگاه عصبی، اسامی مواد شیمایی و داروها، اصطلاحات علمی مربوط به پدیدههای ویژه و روشهای مورد استفاده برای بررسی آنها، و از این قبیل. اما در هیچ زمینهای، کندوکاو اطلاعات کامل نشده است، ما فقط کسر اندکی از آنچه را که باید بدانیم، میدانیم. و تقریباً با اطمینان میتوان گفت بسیاری از دادههایی که ما در حال حاضر میپذیریم، روزی نادرست بودن آنها اثبات خواهد شد. اگر تمام کاری که میکنید، یاد گرفتن دادهها باشد، زمانیکه این دادهها مورد تجدید نظر قرار میگیرند، چه خواهید کرد؟
چاره این کهنه شدن، دانستن فرآیندی است که این دادهها از طریق آنها بهدست آمدهاند. در علم، دادهها نتیجهگیریهایی هستند که دانشمندان درباره مشاهدات خود به آنها دست مییابند. اگر شما فقط نتایج را بیاموزید، کهنه شدن دانشتان، تقریباً حتمی است. باید به خاطر داشته باشید که کدام نتایج رد شدهاند و نتایج جدید کداماند، و این شیوه یادگیری طوطیوار، دشوار است. اما اگر راهبردهای پژوهشی را که دانشمندان مورد استفاده قرار میدهند، مشاهداتی که انجام میدهند و منطقی را که به نتیجهگیریها منجر میشوند، بیاموزید، به درکی میرسید که هنگام ظاهر شدن مشاهدات جدید (و دادههای جدید) به راحتی قابل تجدیدنظر است. اگر آنچه را که در پس نتیجهگیریها قرار دارد، بفهمید، در نتیجه خواهید توانست اطلاعات جدید را به آنچه که در حال حاضر میدانید، ضمیمه کنید و خودتان، این نتایج را مورد بازبینی قرار دهید.
با در نظر گرفتن این واقعیتها درباره یادگیری، دانش، و روش علمی، این کتاب فقط مجموعهای از دادهها را ارائه نمیکند، بلکه توضیحی از روالها، آزمایشها و استدلالهای منطقی را نیز که دانشمندان در تلاش برای فهم فیزیولوژی رفتار بهکار بردهاند، عرضه میکند. اگر از روی مصلحتاندیشی، بر نتیجهگیریها توجه کنید و فرآیندی را که به آنها منجر شده، نادیده بگیرید، این ریسک را مرتکب میشوید که دانشی که کسب میکنید، بهسرعت کهنه خواهد شد. از طرف دیگر، اگر سعی کنید آزمایشها را بفهمید و ببینید که نتیجهگیریها چگونه از نتایج بهدست میآیند، دانشی کسب خواهید کرد که پویا است و تحول پیدا میکند.
حال اجازه دهید چند پیشنهاد عملی درباره مطالعه ارائه کنم. شما در طول کل حرفه علمی خود، مطالعه کردهاید و بدون شک به برخی راهبردهای مفید در این مسیر دست یافتهاید. حتی اگر مهارتهای کارا و مؤثری بهدست آورده باشید، حداقل، این احتمال در نظر بگیرید که ممکن است راههایی برای بهبود آنها وجود داشته باشد.
اولین بار که به مطالعه مطالب میپردازید، باید تا حد امکان بدون وقفه مطالعه کنید. به عبارت دیگر، فصل را بدون نگرانی از حفظ جزئیات مطالعه کنید. سپس، بعداز اینکه موضوع درس برای اولین بار در کلاس مطرح شد، این بار مطالب را به دقت بخوانید. در حین مطالعه از یک قلم یا مداد استفاده کنید. از ماژیک برای علامتگذاری متن استفاده نکنید. علامتگذاری برخی از لغات با ماژیک، یک رضایت لحظهای ایجاد میکند. حتی ممکن است تصور کنید که کلمات علامتگذاری شده تا حدی به خزانه دانشتان منتقل شدهاند. شما آنچه را که مهم بوده، انتخاب کردهاید، و وقتی مطالب را دوره میکنید، فقط لازم است کلمات علامگذاری شده را بخوانید. اما این یک توهم است.
فعال باشید، نه منفعل. خود را وادار کنید همه کلمات و اصطلاحات را یادداشت کنید. تبدیل اطلاعات به عبارتهای متعلق به خودتان نه تنها متنی برای مطالعه قبل از امتحان تهیه میکند، بلکه به انتقال مطالب به ذهنتان نیز کمک میکند (که برای امتحان هم لازم است). استفاده از ماژیک علامتگذاری، یادگیری را به تاریخ دیگری موکول میکند، اما تبدیل اطلاعات به کلمات و عبارتهای خودتان، باعث آغاز فرآیند یادگیری در همان لحظه میشود.
یک روش خوب برای وادار کردن خود به تبدیل مطالب به عبارتهای خودتان (و در نتیجه انتقال آنها به مغزتان) این است که به پرسشهای موجود در راهنمای مطالعه، پاسخ دهید. اگر نمیتوانید به سؤالی پاسخ دهید، پاسخ را در کتاب جستجو کنید بعد کتاب را ببندید، و پاسخ را بنویسید. عبارت «کتاب را ببندید» مهم است. اگر پاسخ را کپی کنید، بخش بسیار کوچکی از تمرین را انجام دادهاید. اما اگر خود را وادار کنید تا اطلاعات را تا زمان نوشتن به خاطر داشته باشید، شانس بیشتری برای یادآوری بعدی آن خواهید داشت. اهمیت راهنمای مطالعه در این نیست که مجموعهای از پاسخهای کوتاه با دستخط خودتان داشته باشید تا پیش از آزمون، مطالعه کنید. رفتارهای که به یادگیری بلند مدت منجر میشود این است که به اندازه کافی درباره مطالب فکر کنید تا بتوانید آن را با جملهبندی خودتان، خلاصه کنید، و سپسی عمل یادداشت کردن آن عبارتها را به انجام برسانید.
راه های پرورش خلّاقیت
مقدّمه
خلّاقیت در انسان یک پدیده چالش پذیر، پرتضاد و مجذوب کننده است. ارنست یونگ به پسر خود که تصویری از یک سبد پر از میوه کشیده بود گفت: پسرم تو در خور ستایش و تحسینی; چون به چیزی پرداخته ای که درخور همگان است. روزی تشنه چیزی خواهی بود که در دسترس نیست و آن گاه میوه هایی خواهی کشید که هیچ کس تا حال آن ها را نچشیده است و آن روز است که تنها خواهی بود.
در واقع، عامل خلّاقیت یکی از چندین عواملی است که در بستر مفهوم «زندگی اجتماعی» آدمی قابل طرح و بررسی بوده و به نوبه خود پیامدهای گوناگونی را نیز در برداشته است.
تعریف خلّاقیت
به طور کلی، ارائه تعریفی جامع، مانع و دقیق از خلّاقیت که شامل همه ابعاد و کنش های آن باشد، اگر غیرممکن نباشد، امری بسیار مشکل است. پس از سال ها مطالعه و پژوهش درباره خلّاقیت هنوز روان شناسان و متخصصان آموزش و پرورش نتوانسته اند تعریف جامعی که مورد قبول بیشتر دست اندرکاران باشد به دست دهند; زیرا افراد مختلف برداشت های متفاوتی از خلّاقیت داشته و بالطبع تعاریف متفاوتی از آن ارائه نموده اند. ریشه اصلی چنین اختلافاتی ناشی از ماهیت پیچیده و مرکب مغز و کنش های آن است. 1
به نظر برخی روان شناسان، خلّاقیت ترکیبی است از قدرت ابتکار، انعطاف پذیری و حساسیت در برابر نظریاتی که یادگیرنده را قادر می سازد خارج از نتایج تفکر نامعقول به نتایج متفاوت و مولد بیندیشد که حاصل آن رضایت شخص و احتمالا خشنودی دیگران خواهد بود. 2
متداول ترین برداشت از خلّاقیت عبارت است از اینکه فرد فکری نو و متفاوت ارائه دهد. خلّاقیت را می توان با تولید یا خلق اثر نو و متفاوت ارزیابی کرد، اما باید به خاطر داشت که هر خلاقیتی لزوماً منجر به تولید اثر قابل مشاهده نمی شود.
به هر حال، باید در مطالعه خلّاقیت به دو نکته مهم توجه داشت:
اول اینکه خلّاقیت می تواند خلق اشکال جدید یا صورت های جدیدی از ایده ها یا تولیدات کهنه باشد. در این صورت، عمدتاً فکرها و ایده های گذشته اساس خلّاقیت های تازه است.
دوم اینکه خلّاقیت امری است انحصاری و حاصل تلاش فردی و لزوماً یک موقعیت یا مسئله عمومی نیست. از این رو، ممکن است چیزی را خلق کند که پیشتر هیچ گونه سابقه ذهنی از آن نداشته باشد، اگرچه ممکن است آن چیز به صورت های مشابه یا کاملا یکسان قبلا توسط شخص دیگری و در موقعیت خاصی خلق شده باشد.
خلّاقیت مستلزم بهره گیری از نوع خاصی از جریان فکری است; چیزی که گیلفورد (Guilford) آن را تفکر واگرا 3 نامید. تفکر واگرا، تفکری است متفاوت از جریان های فکری موجود.
عوامل مؤثر در رشد خلّاقیت
ابتدا می توان این سؤال را طرح کرد: آیا امکان پرورش خلّاقیت وجود دارد؟ تورنس (Torranc) تحقیقی انجام داد که سؤال مزبور فرضیه آن را تشکیل می داد. بر اساس این تحقیق، تورنس نتیجه گیری می کند که می توان دسته ای از اصول را به کودکان یاد داد که به آن ها اجازه می دهد تعداد بسیار زیادی عقیده، آن هم عقایدی خیلی بهتر نسبت به زمانی که هیچ گونه تربیتی دراین مورد ندیده باشند، از خود ابراز دارند. 4
بنابراین، در این مورد که خلّاقیت را می توان پرورش داد تردید وجود دارد. روان شناسان از مدت ها قبل این اعتقاد را که هر استعدادی را می توان با تمرین تربیت نمود و پرورش داد، پذیرفته اند. 5
راجرز وجود شرایطی را برای پرورش خلّاقیت ضروری می داند. وی آن ها را تحت عنوان «شرایط درونی آفرینندگی» به شرح زیر بیان کرده است:
1. ایمنی روان شناختی
این مرحله را می توان به سه فرایند به هم پیوسته تقسیم کرد:
الف. پذیرش فرد به عنوان ارزش نامشروط. وقتی با فردی به گونه ای رفتار نماییم که نشان دهیم او در حقوق خود و در آشکار ساختن خویش ارزش دارد ـ صرف نظر از اینکه شرایط فعلی یا رفتار او چگونه است ـ در حال پرورش آفرینندگی هستیم.
ب. فراهم آوردن فضایی که در آن ارزشیابی بیرونی وجود ندارد. هنگامی که داوری های ما در مورد خودمان بر معیارهای بیرونی نباشد، ما داریم به پرورش آفرینندگی می پردازیم; جایی که فرد خویشتن خود را در فضایی می بیند که در آن مورد ارزشیابی قرار نمی گیرد و توسط معیارهای بیرونی اندازه گیری نمی شود. چنین فضایی بی اندازه آزادکننده و فراهم کننده خلّاقیت است.
ج. فهم همدلانه: فهم همدلانه همراه با دو مورد ذکر شده، غایت ایمنی روانی را فراهم می آورد و این شالوده ای برای پرورش آفرینندگی است.
2. آزادی روان شناختی
هنگامی که به فردی اجازه کامل آشکارسازی نمادین را می دهیم آفرینندگی پرورش می یابد. آزادی روان شناختی به فرد امکان می دهد تا درباره ژرف ترین بخش خویشتن خود بیندیشد، احساس کند و همان باشد. این امر ادراک های مفاهیم و معانی را که در بخشی از آفرینندگی به شمار می روند پرورش می دهد. 6
برخی دیگر از روش های پرورش خلّاقیت عبارتند از: بازیابی های فکری، حل معما و جدول، سرگرمی ها و هنرهای زیبا، نویسندگی به عنوان یک تمرین خلّاقیت، تمرین در حل خلاق مسائل، و مطالعه. چنان که بیکن ، فیلسوف و نویسنده انگلیسی قرن 16، اظهار داشته است، مطالعه انسان را کامل و قدرت تصور را تغذیه می کند، لیکن برای آنکه از مطالعه حداکثر استفاده را ببریم باید مطالب مناسبی برای مطالعه انتخاب کنیم. 7
الگوهای پرورش خلّاقیت
1. جستوجوی عدم شباهت ها
مثلا پس از ایجاد یک ایده محتمل، به جستوجوی جایگزینی هایی بپردازیم که منطقی هستند، اما با ایده اول فرق دارند و یا حتی متناقض اند.
2. پیش بینی کردن (مطلوب اندیشی )
بسیاری اوقات ما از فرضیات معین بی اطلاعیم و یا نمی خواهیم بپذیریم که این فرضیات ممکن است به طور تدریجی رفتار و افکار ما را بدون آگاهی خود هدایت کنند. یکی از راه های روشن کردن این فرضیه ها تمرینِ وادار کردن افراد به پیشگویی کردن است که نوعی آزمایش در فکر است.
3. جستوجوی نقد دیگران
راه دیگر برای تشخیص فرضیات نادرست، درخواست از دیگران برای انتقاد از ایده های ماست. بسیاری از مردم از چنین چیزی گریزانند. برخی آن را می پذیرند و برخی با روبه رو شدن با آن دفاعی برخورد می کنند.
4. تحلیل مسائل در جزئیات
هدف این است که ایده های خود را به اجزای ترکیب کننده آن ها خرد نماییم و بدین سان، خود را از قید فرضیات محدودکننده متنوع رها سازیم. این راهبرد به توجه کردن به کنش ها و مایه هایی که نوعاً با اشیا همراه نیستند توجه دارد. مثلا، در رابطه با کاربردهای متنوع یک تکه آجر می توان به ویژگی هایی همچون رنگ، وزن، سنگینی، شکل و اینکه دارای منافذی است و الکتریسیته را منتقل نمی کند، اشاره نمود.
5. استفاده از تمثیل
این مورد نیز تفکر خلاق را تسهیل می کند. تمثیل نقش کلیدی در تحول علم و فنّاوری داشته است; مثل اختراع چاپ توسط گوتنبرگ ، که بر اساس شبیه سازی بود.
6. استفاده از موقعیت گروهی برای افزایش تولید ایده های خلاق
یکی از مهم ترین ویژگی های چنین جلساتی این است که آزمودنی ها باید با نگرش کاملا دوستانه و باز با پیشنهادات انطباق پیدا کنند. در چنین جلساتی ایده های تند تشویق می شوند.
7. توقف کار روی مسئله برای مدتی و سپس بازگشت به آن
این همان عملی است که موجب می گردد افراد گاهی احساس کنند پس از مدتی کار روی مسئله و موفق نشدن، فکرشان متوقف می شود. این امر صرفاً خستگی ذهنی نیست. فرد کار را کنار می گذارد; چون مرتب همان پاسخ های قدیمی به ذهنش می آیند. از این رو، نیاز دارد که ذهنش شکسته شود. در این فاصله ممکن است بخوابد، رمان بخواند، به مسافرت برود، یا هر کار دیگری را انجام دهد.
8. تلاش برای ارتباط
به منظور گسترش ایده های خلاق، باید به برقراری ارتباط ایده ها پرداخت. این امر می تواند به صورت نوشتاری صورت پذیرد; زیرا زبان نوشتاری در طول زمان باقی می ماند و می تواند با ارزیابی شدیدتری موردنظر قرار گیرد. از سوی دیگر، قرار دادن ایده ها در معرض و دسترس دیگران به ما فرصت می دهد تا مجدداً به آن ها نظر بیندازیم و دقایقی آن ها را ارزیابی کنیم. امر ارزیابی سبب می شود تا ایده هایمان را روشن تر و مشخص تر تعریف کنیم.
در مورد خلّاقیت، الگویی برای آموزش در کلاس ارائه شده است. این الگو شامل سه بعد است: موضوعات درسی، روش های تدریس و مهارت های تفکر واگرا و مولد. این الگو خلأ بین یادگیری شناختی و عاطفی را پر می کند. 8
از جمله سبک های ارائه شده در گستره موضوعات درسی می توان به این موارد اشاره کرد: استفاده از مغایرت ها، استفاده از تمثیل، توجه دادن به کمبودهای موجود در دانش، تقویت تفکر درباره امکانات و احتمالات، استفاده از سؤالات محرک با استفاده از روش فهرست صفات، تقویت تفکر ابتکاری، طراحی جستوجوگری، توجه دادن به اهمیت تفسیر و... .
سندرز وسندرز در کتاب آموزش خلّاقیت از طریق استعاره تأکید می کنند که برای پرورش خلّاقیت باید به کودکان و نوجوانان امکان تفکر واگرا داده شود و آنان را از انجام فعالیت های کلیشه ای و قالبی برحذر داشت. این پژوهندگان مانند بسیاری دیگر به تفاوت کارکرد بخش راست و چپ مغز اشاره می کنند و معتقدند که نیمکره چپ، عموماً مسئول تفکر همگراست. آن ها اشاره می کنند که بخش راست مغز آن دسته از فعالیت هایی را تولید، کنترل و اداره می کند که در دسته تفکر واگرا قرار دارد. این افراد معتقدند که نظام آموزش حاکم در همه کشورها صرفاً به پرورش بخش چپ مغز می پردازند.
یکی از راه های پرورش خلّاقیت، افزایش اعتماد به نفس است. هرقدر اعتماد به نفس افزایش یابد خلّاقیت نیز افزایش می یابد. 9
زمینه های شکوفایی خلّاقیت
عوامل متعددی در رشد خلّاقیت کودکان مؤثرند. بدون شک خانواده مهم ترین نقش را در کنترل و هدایت تخیّل و ظهور خلّاقیت ها دارد. زمینه رشد خلّاقیت کودکان با فراهم نمودن فرصت های لازم برای سؤال کردن، کنجکاوی و کشف محیط پدید می آید. مهم ترین آفت خلّاقیت های ذهن تهدید و تنبیه های فکری می باشد. بچه های خلاق نیاز به آرامش روانی، اطمینان خاطر و اعتماد به نفس قوی دارند. 10
در کنار خانواده، دومین عامل که بسیار مهم است مدرسه می باشد. مدرسه نقش مهمی در شکوفایی خلّاقیت های کودکان دارد. سن وارد شدن به مدرسه سن بسیار حساسی است. عواملی نظیر تکالیف زیاد، حفظ کردن مطالب، داشتن انتظارات یکسان از تمام دانش آموزان و توجه نداشتن به تفاوت های فردی با وجود کلاس های پرجمعیت، و سرانجام، عدم شناخت ویژگی های کودکان خلاق، قدرت خلاقیت کودکان (بخصوص در سنین 8ـ10 سالگی) را کاهش می دهد. زمانی که کودک مجبور می شود با معیارهای مدرسه سازگار شود و به ناچار از رفتار هم سن و سالان خود پیروی کند، خلّاقیت های او کمتر می شود. 11
استرنبرگ و ویلیافر پیشنهادهای ذیل را برای تربیت خلاق دانش آموزان ارائه کرده اند:
ـ شاگردان را به ارائه تعریف مسئله و تعریف مجدد از آن تشویق کنید.
ـ افراد را تشویق کنید تا ایده های فراوان تولید کنند.
ـ دانش آموزان را به خاطر سؤال هایی که در ذهنشان شکل می گیرد تشویق کنید.
ـ تشخیص موانع و تلاش برای فایق آمدن بر آن ها را به شاگردان آموزش دهید.
ـ حساس بودن به محرک های محیطی و پیگیری آن ها را تشویق کنید.
ـ شاگردان را ترغیب کنید تا از زاویه دیدهای گوناگون به مسائل نگاه کرده، تصورات ذهنی مختلف را در ذهنشان ایجاد کنند.
برخی از پژوهشگران نیز شیوه تفکر سقراطی دیالکتیکی را خاطرنشان ساخته اند که این روش سه مرحله دارد:
گام اول. طرح پرسش های منظم;
گام دوم. سودجویی از روش;
گام سوم: دستیابی به یک تعریف کلی. 12
بوومن و روتر درباره تأثیر بازی های الکترونیکی در افزایش خلّاقیت کودکان و نوجوانان مواردی را پیشنهاد می کنند که بر میزان توانمندی کودکان در حل مسائل می افزایند:
1. بازی های جور کردنی : در این بازی ها کودکان می توانند انواع چهره های گوناگون، بدن ها، پاها و... که رایانه در اختیار آن ها قرار می دهد انتخاب کرده، با جور کردن دلخواه آن ها به تهیه چهره های مورد علاقه خودشان بپردازند.
2. چهره آرایی : در این بازی ها، بازیگران می توانند به انتخاب قسمت های مختلف یک چهره مانند مو، چشم، سبیل، ریش و حتی مواردی مانند عینک که به صورت افزوده می شود دست بزنند. علاوه بر این، بازیگران از این امکان برخوردارند که رنگ های مختلفی را برای موارد پیش گفته شده در نظر گرفته، آن ها را با توجه به رنگ دلخواهشان طراحی کنند.
3. نطق های بدون نوشته : در این بازی ها کودکان می توانند دست به جایگزین کلمات و ارائه موضوع های جدید در داستان هایی که روی حافظه رایانه وجود دارند بزنند. در سطحی فراتر از این، آن ها می توانند با تعریف داستان دلخواهشان برای رایانه نسبت به ثبت آن اقدام کرده و به این ترتیب، اثر جدیدی خلق کنند.
4. فیلم های کوتاه : در این بازی ها، بازیگران با کشیدن تصاویری، دست به تهیه یک فیلم متحرک می زنند.
5. موسیقی : در بازی رایانه ای با نت های موسیقی، بازیگران این امکان عمل را می یابند که در نت های موسیقی که روی حافظه رایانه ثبت شده است تغییرات دلخواهشان را پدید آورند. 13
نوشتن خلاق
برخی از نظریه پردازان خلّاقیت، بر نگارش خلاق به عنوان روشی که به افزایش خلّاقیت آزمودنی ها می انجامد تأکید کرده اند. دقیتون نوشتن خلاق را به شرح زیر تعریف می کند: نگارش خلاق به متنی اطلاق می شود که فرد در آن به طرح ابعاد عاطفی و هیجان پر لطف و زیبای موردنظرش بپردازد، بدون آنکه برای پردازش پندارها و تصورات خودش مجبور به نادیده انگاشتن واقعیات شده یا منطق را به کناری وانهد.
کوچ (1997) در مقاله ای با عنوان «درها را بگشایید، ابراز وجودتان سد راه است»، برای تربیت خلاق شاگردان توصیه می کند آن ها در جریان نگارششان متن موردنظر را در اوج هیجان ممکن تهیه کرده و در جریان آن، به بیان عواطف و احساساتشان بپردازند و در این راه هیچ محدودیتی برای خودشان قایل نشوند.
تورنس یادآور می شود از آنجا که شاگردان ابتدایی علاقه وافری به نوشتن نشان می دهند، اولیای مدارس می توانند از انگیزه مزبور سود جسته، شاگردان کلاس های سوم تا ششم را به سمت تهیه روزنامه دیواری در مدرسه سوق دهند. 14
در این روش، ارائه تکالیفی با عناوین آزاد، تکمیل داستان هایی که قسمت هایی از آن ها حذف شده اند، مسابقه یافتن لغات مترادف پیشنهاد شده است. واجنریب (1998) در روش حذف کلمات خویش پیشنهاد می کند که متن کوتاهی را می توان با سرعت متوسطی برای دانش آموزان کلاس قرائت کرد و در حین خواندن، برخی از کلمات آن را حذف کرد و به جای آن نقطه گذاشت. سپس دانش آموزان را به گروه های کوچکی تقسیم کرد و از آن ها خواست تا به بازنویسی کامل داستانی که شنیده اند بپردازند.
اسبورن پیشنهاد مسابقه گذاشتن بین شاگردان برای یافتن لغات مترادف را ارائه کرده است. این مسابقه با یافتن کلمات مترادف عینی شروع شده، به یافتن کلمات مترادف غیرعینی و ذهنی می انجامد که کار دشوار و خلاقی بوده، مستلزم حرف آفرینندگی بسیاری است.
کوریل و نابولیلو (1996) پیشنهاد می کنند که به ارائه تصاویری مبهم به شاگردان بپردازند، سپس آن ها را به تهیه متنی خلاق بر مبنای آنچه مشاهده کرده اند، وادارند.
پست من در دو مقاله با عناوین «سکوت» و «رؤیاهای حیوانات» از کودکان می خواهد تا به صدای سکوت گوش فرا داده، سپس در مورد آنچه به ذهنشان خطور می کند شعر بگویند. نویسنده یادآور می شود کودک با گوش دادن به صدای خاموش ناگهان خود را با انبوهی از صداهای برآمده از جهان مواجه می بیند که وی را هدف قرار داده و به سوی او رو کرده اند.
او همچنین از کودکان می خواهد تا برای تهیه متنی خلاق به رؤیاهایی که حیوانات در جریان خوابشان می بینند فکر کرده، آنچه که در این رابطه به ذهنشان خطور می کند به شعر درآورند.
بارش مغزی
دکتر اسبورن چهار قاعده اساسی را برای روش بارش فکری ارائه کرده است. این روش ها عبارتند از:
1. ممنوعیت انتقاد;
2. آزادی ارائه ایده ها;
3. مطلوبیت کمیت;
4. مطلوبیت ترکیب ایده ها. 15
اسبورن به نقل از آرنولد می نویسد: بارش مغزی به این دلیل با موفقیت روبه رو شده است که در آن، محیط ایده آلی برای ابراز آزادانه شخصیت وجود دارد; به این معنا که در بارش فکری، محیطی که حاوی امنیت و آزادی روانی است پدید می آید. در چنین محیطی ارزیابی بیرونی از بین رفته، فرد ترسی از تمسخر دیگران نخواهد داشت. من قانع شده ام که امکان دارد یک فرد نیز بتواند یک گروه یورش فکری تشکیل بدهد که خودش تنها عضو آن باشد.
برخی از مردم نیاز به یک گروه دارند که در آن ها جرقه ای ایجاد کند و آنان را به تدبیر یک فهرست طولانی از راه های مختلف برای حل یک مسئله وادارد، در صورتی که خود گروه ممکن است مستقیماً در این زمینه کمکی به آن ها نکند.
مطالعه خلاق
برخی از نظریه پردازان خلّاقیت با اعتقاد به اینکه امکان آموزش خلّاقیت وجود دارد درصدد برآمده اند تا روحیه ای فعال، جستوجوگر، انعطاف پذیر، پرشور و هیجان زده را در جریان مطالعه ایجاد کنند تا مطالعه به خواندن خلاق و آفریننده بدل شده، متضمن افزایش خلّاقیت خوانندگان باشد.
یکی از روش های ساده که برای مطالعه خلاق پیشنهاد شده این است که از خواننده خواسته شود در جریان مطالعه از خود بپرسد: مؤلف چه می گوید، از آنچه که مؤلف می گوید چگونه و در کجا می توان سود جست؟ بدین سان، خواننده به جای پیش گرفتن سبک مطالعه منفعل و صحنه های گوناگون، عرصه وسیعی برای جولان تخیلات خود پدید می آورد. از این رو، زیتلو پیشنهاد می کند که جوانان به مطالعه ادبیات تشویق شوند تا به این ترتیب، از مواهب آن، که به افزایش خلّاقیت آنان می انجامد، بهره مند گردد. 16
تورنس به افراد بزرگسالی که برای کودکان کتاب می خوانند توصیه می کند داستان را به گونه ای بخوانند که گویی داستان در حال وقوع است.
به عبارت دیگر، بچه ها باید آنچه را که می شنوند با قدرت تصورشان بازسازی کرده، خود را در فضای عاطفی داستان قرار دهند و سعی کنند عیناً تصاویر و پندارها، صداها و رایحه های توصیف شده و نشده را احساس کنند. 17
رسانه های جمعی، بخصوص تلویزیون، بیشترین نقش را در چگونگی پرورش تخیّل و شکوفایی خلّاقیت به عهده دارند. هر آنچه تفکر کودکان و نوجوانان خلاق را می سازد، قدرت تخیّل، رهایی از کمبودهای فکری و فراهم بودن محرک های حسی و ارائه اطلاعات جدید به آن هاست. همواره باید تلاش شود که خلّاقیت های بالقوّه کودکان و نوجوانان شناخته شود.
ویژگی های شخصیتی افراد خلاق
به دلیل اهمیتی که افراد مبتکر، مبدع و آفریننده در پیشرفت جوامع دارند، از شناخت ویژگی های شخصیتی آن ها مهم می باشد. در این زمینه ابتدا باید چند سؤال مطرح نماییم:
1. چه ویژگی هایی این افراد را از سایر مردم متفاوت می سازد؟
2. چه عواملی رشد چنین ویژگی هایی را تحت تأثیر قرار می دهند؟ 18
3. آیا خلّاقیت سبب پیدایش ویژگی های خاصی در افراد خلاق می شود یا صاحبان این ویژگی ها می توانند خلاق باشند؟ برای این سؤال پاسخ قطعی به دست نیامده است، ولی برخی معتقدند که در هر دو جنبه لازم و ملزوم یکدیگرند. 19
پیش از اینکه به استنباط یافته های گوناگون بپردازیم، نتایج مطالعه تورنس در مورد خلّاقیت و استعداد علمی را ذکر می نماییم.
تورنس نتیجه می گیرد که معلمان طرفدار کودکانی هستند که بهره هوشی بالایی دارند ولی در خلّاقیت ضعیف هستند. بر طبق این مطالعه، کودک خلاق (نمونه) چنین تعریف می شود:
او در مدرسه به هر طرف سرک می کشد، از یاد گرفتن (و نه ضرورتاً در مدرسه) لذت می برد، اهل تخیّل و کشف و شهود است، انعطاف پذیر، کاوشگر و به مسائل حساس است. 20
رابطه بین خلّاقیت و ویژگی های شخصیتی را می توان از زمان افلاطون مورد بررسی قرار داد. وی در کتاب جمهوریت ، گزینش کودکان پراستعداد را تجویز نمود.
معروف ترین تحقیق تطبیقی که درباره ارتباط ویژگی های فردی و خلّاقیت انجام گرفت متعلق به ترمن (Terman) است. ترمن از طریق آزمون های خود گزارشی و رتبه بندی های والدین و مربیان نشان داد که نوجوانان خلاق سازگاری روانی ـ اجتماعی بالاتر از حد متوسط به خود نسبت می دهند.
بر اساس تحقیقات والاچ (Vallach)، دالاس (Dallas) و گایر (Gaier) (1970) مشخص شد که خلّاقیت به ویژگی های شخصیت و به میزان کمتر، به برخی ویژگی هایی که تا حدی سازگار و دراز مدت به نظر می رسند مربوط می شود. 21
کودکان خلاق دارای ویژگی های زیر هستند:
1. قابلیت انعطاف;
2. حساسیت;
3. تحمّل;
4. احساس مسئولیت;
5. احساس همدلی;
6. استقلال;
7. خودپنداری مثبت;
8. نیاز به تماس های اجتماعی;
9. علاقه به پیشرفت.
اشتاین (1974) مطالعات انجام شده درباره ویژگی های افراد آفریننده را مورد بررسی قرار داد و به این نتیجه رسید که افراد آفریننده دارای ویژگی های زیر هستند:
1. انگیزه پیشرفت بالا; 2. کنجکاوی فراوان; 3. علاقه مندی زیاد به نظم و ترتیب در کارها; 4. قدرت ابراز وجود، خودکفایی; 5. شخصیت غیرمتعارف غیررسمی و کامروا; 6. پشتکار و انضباط در کارها; 7. استقلال; 8. طرز تفکر اقتصادی; 9. انگیزه های زیاد و دانش وسیع; 10. اشتیاق و احساس سرشار; 11. زیباپسندی و علاقه مندی به آثار هنری; 12. تفکر شهودی; 13. علاقه کم به روابط اجتماعی و حساسیت زیاد; 14. قدرت تأثیرگذاری بر دیگران. 22
پژوهشگران در بررسی ویژگی های افراد خلاق به ویژگی های شخصیتی در آن ها دست یافته اند. براساس بررسی تیلر و پارون ، ویژگی های مهم زیر نیمرخ روانی فرد خلاق را نمایان می سازند:
1. افکار و اعمال مستقل است و اگر فعالیت ها و ارزش های گروه با انتخاب های شخصی وی مطابق نباشد خود را تابع ارزش های گروه قرار نمی دهد.
2. گرایش دارد که در برداشت های خود از زندگی، کمتر جزئی نگر باشد.
3. به جنبه های بی اساس یا غیرمنطقی رفتار خود اذعان دارد.
4. پیچیدگی و تازگی را بر سادگی و شناخته شدگی ترجیح می دهد.
5. طنز را می پسندد و از شوخ طبعی و ظرافت ذهنی برخوردار است.
پور کینزی (Porkinsy) استاد دانشگاه هاروارد، با بررسی اطلاعات آزمایشگاهی و مطالعه زندگی نامه افراد خلاق نظریه «الگوی برف دانه ای خلّاقیت» 23 را مطرح کرده است. الگوی پورکینزی شش خصیصه روان شناختی مرتبط و در عین حال، متمایز را، که در افراد خلاق وجود دارد، در برمی گیرد.
وی می گوید: ممکن است افراد خلاق هر شش خصیصه را با هم نداشته باشند، اما ظاهراً هر کس تعداد بیشتری از این ویژگی ها را داشته باشد، خلاق تر است:
1. علاقه وافر به نظم : یعنی میل شدید به سادگی و ایجاد نظم و معنا بخشیدن به آنچه که ظاهراً آشفته و نابسامان است.
2. طرح مسئله : افراد خلاق با مطرح کردن سؤال درست و جستوجوی مسئله درست می توانند حد و مرز رشته تخصصی خود را بشناسند و به امکان یا عدم امکان گسترش آن پی ببرند.
3. فعالیت ذهنی : فعالیت ذهنی به افراد خلاق مجال می دهد نسبت به مسائل دیدی تازه و نگرش نوین بیابند. افراد خلاق برای رسیدن به نتیجه، نکات متضاد و متناقض را با هم در نظر می گیرند. آن ها غالباً در چهارچوب قیاس می اندیشند و در حقیقت، با فرضیه های موجود مبارزه می کنند.
4. بی باکیوعلاقه به انجام کارهایی که با ریسک توأم است .
5. عینیت گرایی : اگر این ویژگی نباشد، افراد خلاق جهانی برای خود می سازند که حقیقتی ندارد.
6. انگیزه درونی : افراد خلاق کارها را به خاطر لذت و رضایت بخشی انجام می دهند و تلاشی را که برای انجام آن می کنند، دوست دارند. 24
براساس تحقیقات روان شناسان انستیتوی ارزیابی و تحقیق دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، از هنرمندان، تاجران، نویسندگان، ریاضی دانان، دانشمندان، معماران و... خواسته شد که خلاق ترین همکاران خود را معرفی کنند. سپس افراد بسیار خلاق در مرکزی مورد مشاهده، درجه بندی و مصاحبه قرار گرفتند. از نظر شخصیتی و عاطفی افراد خلاق با بیاناتی همچون مخترع، دلیر، روشن فکر، ماهر، منحصر به فرد، پریشان حواس و پیچیده توصیف شدند. طبق این تحقیق، مشخص شد که افراد مذکور نیازهایی هم در رابطه با سازمان یافتگی دنیا و هم خود بر ساخت تجاربشان دارند. به طور غیرمعمول هنرمندان خلاق تمایل دارند که مقدار زیادی از وقت خود را صرف جستوجو و تعریف مسائل نمایند. اصرار و کوشش بر سادگی و بی آلایشی و باقی ماندن بر احساساتی که به طور طبیعی پایمال می شوند به طور برجسته در تحصیل این افراد دیده می شوند. 25
به نظر کاکس هنرمندان درجه بالایی از زیبایی شناسی، گرایش به برتری جویی، اعتقاد به خودابتکاری بودن اندیشه ها و توانایی برای کوشش در دستیابی به هدف های دور از دسترس را دارا هستند.
مطالعه در احوال دانشمندان و هنرمندانی که دستاوردهای اصیل و مهمی در رشته هایشان داشته اند نشان می دهد که عوامل شخصیتی نظیر استقلال در قضاوت، برخورداری از انگیزه پیشرفت، ابتکار عمل و بردباری در برابر اتهامات از جمله شرایط مهم در دستیابی به کشفیات خلاق هستند. 26
لازم به ذکر است که صاحب نظران توافق کاملی درباره ویژگی های ثابت افراد خلاق ندارند. در یک بررسی تردیف و استرن برگ (Tradif & Sternberg) نظر صاحب نظران را درباره ویژگی های افراد خلاق گردآوری کردند. در این بررسی، نظر شانزده صاحب نظر بررسی شد که به ترتیب تأکیدهای بیشتری که دانشمندان روی آن ها داشته اند در سطوح زیر می آید:
1. استفاده از دانش موجود به عنوان پایه برای ایده های جدید;
2. خلّاقیت در یک زمینه بخصوص;
3. هوشیاری نسبت به نوآوری و شکافتن دانش;
4. تصمیم گیری های انعطاف پذیر و ماهرانه;
5. تفکر استعاره ای و مجازی;
6. اصالت فکر.
کلنیون در پژوهشی، ویژگی های شخصیتی 40 نفر از خلاق ترین معماران ایالات متحده را مورد بررسی قرار داد. یافته های گروه نمونه با یافته های به دست آمده از دو گروه کنترل مقایسه شد. برای انجام پژوهش مزبور از تست بررسی ارزش ها و پرسشنامه شخصیتی می سه سوتا (MMPI) و سیاهه شخصیتی کالیفرنیا (CPI) استفاده گردید. کلنیون چندین ویژگی شخصیتی را در بین آن ها مورد مقایسه قرار داد; مثلا، در بررسی ارزش ها افراد گروه خلاق در مقابل معیار اقتصادی نمره کمی کسب کردند، ولی در معیار زیبایی شناسی نمره بالایی به دست آوردند.در آزمون CPI و MMPI معماران خلاق در مقیاس زنانگی نمره بسیار بالایی آوردند.
دلیل این امر نیز این است که هرچه شخص خلاق تر باشد، با صراحت بیشتری احساسات و هیجان های خود را بیان می کند و دارای علایق بی شماری است که به عنوان یک ویژگی زنانه تلقّی می شود.
در مقیاس دیگر نشان داده شده است که حس تشخیص فرد خلاق و پیچیدگی ویژگی بارزی است. آن ها در یک مقیاس هنری، طرح های پیچیده و غیرمتعادل را برمی گزیدند.
نلر ویژگی هایی از قبیل هوش، آگاهی، تسلط، انعطاف پذیری، ابتکار، شک گرایی، بازیگوشی فکری، شوخ طبعی، پایداری، بسط و گسترش، اعتماد به نفس، و ناهمنوایی را به عنوان ویژگی های خلاق شناساسی و تشریح نموده است. 27
تورنس موضوعاتی از قبیل جرئت داشتن در مورد اعتقادهای شخصی، استقلال در قضاوت، بی علاقگی نسبت به پذیرش قضاوت اولیای امور و برخی خصیصه های دیگر را، که از ویژگی های کودک خلّاق به شمار می آورد، مطرح نموده است. 28
در تحقیقی دیگر، معلوم شد تصور و ادراک فرد خلاق از خود در نوجوانان پایین تر از دانشجویان کالج بود و آزمودنی ها ویژگی هایی از قبیل حساسیت محیطی، هوش، فردیت، استعداد هنری و ابتکار از خود نشان دادند; همین طور که دارای پذیرش بالایی از خود و انرژی زیاد متّکی بر تفکر شهودی بودند. 29
در تحقیقی دیگر، خلّاقیت و همرنگی مورد بررسی قرار گرفت و به این نتیجه رسیدند که افراد خلاق به استقلال و خودمختاری گرایش دارند. افرادی که عزّت نفس بیشتر دارند کمتر به فشار گروه تن درمی دهند.
________________________________________
1 ـ ر.ک: حشمت الملوک امینی، بررسی ویژگی های شخصیتی دختران 15ـ16 ساله خلاق ، تهران، دانشگاه الزهراء، 1375.
2 ـ استرن برگ، 1989 به نقل از: بتول مهین زعیم، مقایسه میزان خلّاقیت و ویژگی های شخصیتی دانشجویان سال اول (ورودی 78) رشته های هنر، علوم انسانی و مهندسی و پزشکی دانشگاه تهران .
3 . Direngent Thiking.
4 ـ ر.ک: آلن بودو، خلّاقیت در آموزشگاه ، ترجمه علی خانزاده، انتشارات چهر، 1358.
5 و 6 و 7 ـ ای پل تورنس، استعداد و مهارت های خلّاقیت و راه های آموزشوپرورش آن ها ،ترجمه حسن قاسم زاده،نشردنیای نو، 1375.
8 ـ افضل السادات حسینی، تحلیل ماهیت خلّاقیت و شیوه های پرورش آن ، پایان نامه دکتری تربیت مدرس، 1376.
9 ـ جرارد به نقل از: افضل السادات حسینی، پیشین.
10 و 11 ـ غلامعلی افروز، «خلّاقیت»، نشریه پیوند ، ش 241، انجمن اولیا و مربیان.
12 ـ اورمولر 1992، به نقل از: مرتضی منطقی، بررسی پدیده خلّاقیت در کتاب های درسی دبستان، بررسی تأثیر آموزش خلّاقیت در دانش آموزان ابتدایی و ارائه الگوهایی برای آموزش ، پایان نامه دکتری، تهران، دانشگاه تهران، 1380.
13 ـ بوومن و روتر 1983 به نقل از: مرتضی منطقی، پیشین.
14 ـ لیتون، به نقل از: مرتضی منطقی، پیشین.
15 ـ اسبورن، مایر 1996، برچارد 1999 به نقل از مرتضی منطقی، پیشین.
16 ـ زیتلو، 2000، به نقل از مرتضی منطقی، پیشین.
17 ـ ای پل تورنس، پیشین.
18 ـ رابرت و ایزبرگ، 1986.
19 ـ غلامعلی افروز، «نقش اعتماد به نفس در خلّاقیت نوجوانان و جوانان»، مجله پیوند ، ش 159.
20 ـ ای پل، تورنس، پیشین.
21 ـ ج. اف نلر، هنر و علم خلّاقیت ، ترجمه علی اصغر مدد، شیراز، انتشارات دانشگاه شیراز، 1369.
22 ـ علی اکبر سیف، روان شناسی پرورشی ، تهران، آگاه، 1370.
23 . Snow moder of creativity.
24 ـ ر.ک: رابرت. ال. سولو، روان شناسی شناختی ، ترجمه فرهاد ماهر، تهران، رشد، 1371.
25 ـ بتول مهین زعیم، مقایسه میزان خلّاقیت و ویژگی های شخصیتی دانشجویان سال اول (ورودی 78) رشته های هنر علوم انسانی و مهندسی و پژشکی دانشگاه تهران ، 1379.
26 ـ طاهره فتحی، بررسی ویژگی های شخصیتی دانشجویان رشته های هنری دانشگاه تهران ، پایان نامه کارشناسی ارشد، 1374.
27 ـ ر.ک: ج. اف نلر، پیشین.
28 ـ ای پیل، تورنس، استعداد و مهارت های خلّاقیت و راه های آموزش و پرورش آن ها، ترجمه حسن قاسم زاده،دنیای نو،1375.
29 ـ بتول مهین زعیم، پیشین.
رابطه اخلاق و تربیت چگونه است؟
پیش از ورود به بحث، لازم است مفهوم «اخلاق» و «تربیت» و نیز موضوع، روش و هدف «علوم تربیتی» و «علم اخلاق» را بررسی کنیم. از آنجا که این مفاهیم بر حسب بینشهای مختلفی تعریف شده است و عدم تفکیک حدود و ثغور آنها، سؤالها و مشکلات متعددی را در فضای علمی تعلیم و تربیت و اخلاق ایجاد کرده است، از سوی دیگر، برخی از مؤلفان در مقام تبیین رابطه اخلاق و تربیت، در پی خلط مفاهیم، به استنتاجهای نادرستی رسیدهاند، پس ایضاح و تبیین مفاهیم میتواند برخی از این استنتاجهای نادرست را نشان دهد و راه را بر خطاهای احتمالی آتی ببندد. غالبا در این مقولهها دو خطا رخ میدهد; یکی از ناحیه عدم تفکیک و توضیح کامل واژه و مفاهیم، و دیگری در تعیین جایگاه شایستهای که از آن انتظار پاسخ داریم. در این مختصر میکوشیم در هر دو قسمت توضیحاتی دهیم:
مفهوم تربیت
تربیت از ریشه ربو گرفته شده است، و از باب تفعیل است. در این ریشه، معنای زیادت و فزونی لحاظ شده است; بنابراین، واژه تربیتبا توجه به ریشه آن، به معنای فراهم کردن زمینه فزونی پرورش است. معادل آن ( Education ) دارای دو ریشه استبه این شرح: [ Educare ] که به معنای «تغذیه» یا خوراک دادن است و [ Educere ] که به معنای «بیرون کشیدن»، «رهنمون به» و «پروراندن» است. بدین ترتیب، ریشه دو واژه [ Education ] و «تربیت» معنایی کمابیش یکسان دارند.
از تاریخچه معانی این دو واژه و تطور مفهومی آنها که بگذریم، اکنون Educat ion دارای چهار معنای عمده است. برخی از این معانی، در زبان فارسی کاربرد نداشته است، اما به تبع ترجمه کتابها، در زبان فارسی کاربردی پیدا کرده است و بار معنای تازهای بر آن افزوده شده است.
این چهار معنای عمده عبارتند از:
1 - تربیتبه معنی مؤسسه و نهاد آموزشی;
2 - تربیتبه معنای محتوا و برنامه آموزشی;
3 - تربیتبه معنای عمل و جریانی که در حیات انسانی به چشم میخورد;
4- تربیتبه معنای محصول و نتیجه تربیت.
تربیتبه معنای سوم، فرایندی پیچیده دارد و دارای جنبههای گوناگونی است. در واقع، معانی دیگر به یکی از این جنبههای گوناگونی است. در واقع، معانی دیگر به یکی از این جنبه اشاره دارد. بدین سبب، این معنای تربیتبیشتر محل نقد و نظر بوده است. فلاسفه و متفکران زیادی در تاریخ اندیشه در این باره به طور صریح یا ضمنی اظهار نظر کردهاند; بویژه با ورود علوم تربیتی به دانشگاهها، اظهار نظرها درباره مفهوم تربیت رو به فزونی گذاشت. کتابهای زیادی برای تدریس در دانشگاهها تدوین و تالیف گردید که عمدتا با بحث درباره «مفهوم تربیت» آغاز میشود. شیوه معمول مؤلفان چنین است که تعریف صاحبنظران را درباره تربیتبیان کنند. آنگاه با نقد و بررسی آن، تعریفی که با بینشهای از پیش ساخته و پرداخته مؤلف، هماهنگی دارد، مطرح و ابرام میگردد. شیوه دیگری که مؤلفان و عالمان، برای تفسیر تربیت در پیش گرفتهاند این است که تربیت را مجموعه اعمالی در نظر میگیرند این است که تربیت را مجموعه اعمالی در نظر میگیرند و با نظر به عناصر موجود در آنها و انواع مناسبات و تعاملهای بین عناصر، تلاش میکنند آنها را تبیین کنند.
این رویکرد تا کنون موفق شده است که بعضی از مناسبات و روابط بین عناصر را - که گریزی از پذیرش آنها نیست - نشان دهد، و مهمترین مشخصه آن این است که محتوای هیچ مکتب خاصی را همراه ندارد.
بنابراین، میتوان تفاسیر مختلف درباره تربیتبه دو دسته کلی تقسیم کنیم: دسته اول رویکردی است که جهان هستی را در قالب نظم مشخص ریخته و تربیت را هماهنگ با این نظام و قالب تفسیر میکند. این رویکرد خود نیز به دو دیدگاه فرعی تقسیم میشود: رویکردی که تربیت را با اسلوب فلسفی مطالعه میکند و به طور طبیعی جنبههای خاصی از تربیت را (مانند هدف غایی) توضیح میدهد. دوم رویکردی که تربیت را به روش تجربی مطالعه میکند. این رویکرد، رشد ذهنی، جسمی، عاطفی و اجتماعی دانشآموز و نیز نهاد مدرسه، رابطه جامعه و مدرسه و مسائل از این دست را به گونهای عینیتر و ملموستر وجهه همتخود قرار میدهد و با توجه به آنها، تربیت را توصیف و تبیین میکند.
دسته دوم، رویکردی است که سعی میکند تربیت صرف را مطالعه میکند. یعنی مطالعه واقعیتهای متناظر با این مفهوم آنچنانکه هست، نه آنچنانکه داوریهای ما ایجاب میکند شاید بهترین تعریف از این نوع را «گاستون میالاره» به دست داده باشد. وی با تجزیه و تحلیل سه عنصر مربی، متربی و محیط تربیتی، و نیز مناسبات و تعاملهای این سه عنصر با هم، تربیت را چنین تعریف میکند: «امر تربیتی عملی است که روی یک فرد یا گروهی از افراد اعمال میشود، یا عملی است که گروهی از افراد، آن را میپذیرند...» او پس از این توصیف ساده، خصایص یک تربیتخوب را چنین بیان میکند:
«1 - مجموعه منسجمی فرایندهایی از سوی معلم که از یک سو با اهداف تعیین شده و از سوی دیگر با قوانین زیستشناختی و روان شناختی روان - جامعه شناختی که بر عمل شاگر حکمفرماستبرابری کند و هماهنگ باشد;
3 - منظومهای از «برگردان عمل» یا «عمل مؤثر در گذشته» (یعنی ارزیابی به وسیعترین معنا) که به وسیله آن بتوان مسیرها را پیوسته اصلاح کرد و معلم و شاگرد و فرایندهای تربیتی را به نحوی بیش از پیش صریح، با یکدیگر منطبق ساخت و اهداف انتخاب شده و مجموع منظومه را مورد سؤال قرار داد.
پداگوژی (علم تعلیم و تربیت; ( Pedagogy در قرن نوزدهم، با پیشرفت علوم انسانی در زمینههای روانشناسی و جامعهشناسی، بعضی از عالمان تعلیم و تربیت درصدد برآمدند تا واقعیتها و موقعیتهای تربیتی را به شیوه علمی مطالعه کنند و برای بررسی مسائل تربیتی، طرحی نو ارائه کنند. از این رو، بین «تربیت» که به عمل اطلاق میشود و «دانش تربیت» که به مطالعه آن میپردازد فوق گذاشتند و سعی کردند شرایطی را که دانش تربیت را از عمل تربیت متمایز میسازد، برشمارند و واقعیتها و موقعیتهای تربیتی را به شیوه تجربی مطالعه کنند. تاریخچه این کاوشها و کوششها خود بحث مفصلی میطلبد. آنچه در اینجا میتوان گفت این است که دانش تربیتی تجربی، به عنوان رشته علمی منفردی با معضلات متعددی ثبوتا و اثباتا مواجه است. فعلا مراد ما از علوم تربیتی، علمی تجربی همسنگ و همطراز با دیگر رشتههای علمی مانند روانشناسی و جامعهشناسی، نیست; بلکه غرض ما از علوم تربیتی، مجموعه بحثهای رایجی است که متشکل از مباحث روانشناسی تربیتی، جامعهشناسی آموزش و پرورش، و حتی تاریخ آموزش و پرورش، تاریخ آرای تربیتی، فلسفه آموزش و پرورش و تفکر درباره آینده آموزش و پرورش است. به این معنا، علوم تربیتی از جنبههای مختلف قابل تقسیم است:
1 - علومی که رو به گذشته دارند. این علوم، روشهای تربیتی، آرای تربیتی و نهاد تعلیم و تربیت را در آینه گذشته تحقیق و بررسی میکند (علوم تاریخی).
2 - علومی که به بررسی پدیدهای تربیتی «آنچنان که هست» میپردازد. (علوم توصیفی)
3 - علومی که روشها و تکنیکهای برای انتقال معلومات و تغییر نگرشها نشان میدهد. (علوم تجویزی)
4 - علومی که به تفکر درباره آینده تربیت میپردازد. در این دسته، مسائلی از این دست مورد بررسی قرار میگیرند: تعیین غایات تربیتی دارای انسجام درونی و بیرونی، تجزیه و تحلیل مفاهیم، تعیین پیشفرضهای عمل مربی، تحقیق درباره امکان تربیت، بیان اصول و مبانی تربیت، پیشبینی شرایط آینده با توجه به معارف کنونی و با توجه به تغییرات.
با توجه به آنچه بیان شد، موضوع علوم تربیتی، واقعیتها و موقعیتهای تربیتی یعنی معلم، شاگرد، محیط و تعاملهای بین آنهاست و روش تحقیق در علوم تربیتی نیز، چند نوع پژوهش با شیوههای خاص هر یک میباشد.
صاحبنظران و عالمان تربیت عموما اهداف زیر را برای علوم تربیتی بسر میشمارند:
1 - تجزیه و تحلیل دقیق عامل «مربی»، «متربی»، «محیط» و کشف مناسبات و تعاملهای آنها یا یکدیگر.
2 - کشف اصول و تعیین پیشفرضها و مبانی تعلیم و تربیت و نیز تعیین غایات تربیتی.
3 - ارائه الگوها و روشها برای هدایت و راهنمایی عمل به جریان امر تربیت.
حال با دقت در این اهداف میتوان گفت که، بالا بردن کیفی و کمی عمل مجریان و دست اندر کاران امر تربیت، هدف غایی علوم تربیتی است.
در باب اخلاق نیز ارائه تعاریف مشخصی از آنچه امروزه به نام اخلاق مطرح است ما را از دام بسیاری مغالطهها میرهاند.
اخلاق
«اخلاق» جمع «خلق» و «خلق» است و در لغتبه معنای سجیه، سرشت و صفات باطنی آمده است. علمای اخلاق نیز تعریفی قریب به همین معنای لغوی از اخلاق کردهاند. در نظر آنان، «خلق» سجیه و سرشتی است که در نفس ملکه شده است و افعال بدون نیاز به فکر و تامل از او صادر میشود.
امروزه رای غالب در تشخیص گزارههای اخلاقی، چنین بیان شده است: گزاره اخلاقی، گزارهای است که مسندالیه آن، فعل ارادی اختیاری انسان، و مسند آن یکی از هفت مفهوم «خوب، بد، باید، نباید، ثواب، خطا و وظیفه» باشد. دانشهایی که گزارههای اخلاقی را مطالعه میکنند. چهار دستهاند، که به سه دسته اول، علم اخلاق اطلاق میشود:
1 - علم اخلاق توصیفی ;( Descripitive movality ) علمی که گزارههای اخلاقی را درباره یک قوم و ملت، درباره یک مکتب اخلاقی و نظام خاص، درباره یک گروه و صنف و یا درباره یک فرد خاص توصیف میکند و روشی آن تجربی - نقلی است. که بر اساس سنخ مدعای تجربی بودن یا نقلی بودن، فرق دارد; مثلا بیان میکند که ربا در اسلام حرام است، یا خودسوزی زن برای شوهر در نزد برخی از اقوام هند ممدوح است.
2 - علم اخلاق هنجاری ;( Normative morality ) علیم که گزارههای اخلاقی را بدون انتساب به قومی یا فردی و یا مکتبی بیان میکند; مثل «دروغ بد است» یا «احسان به زیر دستخوب است».
3- علم پداگوژی ( Pedayog ) یا علم تعلیم و تربیت; این دانش به ارائه روشها میپردازد. فرض کنیم که در اخلاق هنجاری گفتیم که «دروغ بد است»; در این دانش بحث میکنیم که چگونه فرد مبتلا به دروغگویی را معالجه کنیم (کاربرد واژه پداگوژی که به معنای علم تربیت اخلاقی و به معنای اعم از تربیت اخلاقی - که حتی تربیتبدنی را هم شامل میشود - مربوط استبه تاریخچه این واژه که در گذشته به معنای اول به کار رفته، ولی امروزه کاربرد اعم آن رایج و شایع است).
4 - فلسفه اخلاق ;( Analytic morality ) این دانش پیشفرضها و مبادی تصوری و تصدیقی اخلاق هنجاری را مورد نقادی و بررسی قرار میدهد و در واقع، پشتوانهای نظری برای گزارههای اخلاقی فراهم میکند; برای مثال، بحث از ماهیت «خوب و بد»، «باید و نباید»، و مفاهیم دیگر که در علم اخلاق واضح و روشن تلقی میشوند، بر عهده این رشته از اخلاق پرسشهای عمدهای در علم اخلاق مطرح است و هدف علم اخلاق، پاسخ به چنین پرسشهایی است; مثلا آیا زیستن اخلاقی ممکن است؟ غایت زندگی اخلاقی چیست؟ کدام فعل، خوب و کدامیک بد است؟ آیا تغییرات اجتماعی،حکم اخلاقی را تغییر میدهد؟ اگر برنامهای برای سیر و سلوک لازم است، این برنامه کدام است؟
این گونه طرح بحث، بیشتر از سوی دانشمندان غربی صورت گرفته است و تفاوتهایی با مباحث اخلاقی عالمان مسلمان دارد. یکی از تفاوتهای بارز، در ناحیه موضوع علم اخلاق است. موضوع اخلاق به نظر برخی از عالمان مسلمان، صفات نفسانی و به نظر برخی، صفات و افعال نفسانی است و نظری مبنی بر اینکه افعال به تنهایی موضوع علم اخلاق است، نداریم. اما نظر رایج در فرهنگ غرب این است که موضوع علم اخلاق، افعال است نه صفات.
تفاوت دیگر، در نحوه تنظیم مباحث است، عالمان مسلمان عموما با اجمال گویی برخی مبادی تصوری و تصدیقی علم اخلاق را در آغاز کتابها، و بحث و روشها را در ضمن بیان مسائل مطرح کردهاند، و مسائل بسیاری را نیز با اعتقاد به بداهت آنها یا به سبب عدم مطرح بودن در آن زمان، در کتابها نیاوردهاند.
نتیجه
1 - بین تریبت در مقام عمل، و دانش تربیت، فرق است. تربیت در مقام عمل امری است که روی فرد یا گروهی از افراد اعمال میشود یا فرد یا گروهی از افراد، آن را میپذیرند; اما دانش تعلیم و تربیتیک رشته علمی است که واقعیتها و موقعیتهای تربیتی را تحقیق و بررسی میکند و امروزه مشروعیتخود را در عرصه علوم به اثبات رسانده است.
وجود علایق خاص، ترتیب سؤالها و نحوه پاسخ دهی به پرسشها، چارچوب مفهومی خاصی را فراهم میکند که آن را از دیگر علوم متمایز میسازد.
تمایز بین تربیت در مقام عمل و دانش تربیت، ما را در تعیین جایگاه شایستهای که از انتظار پاسخ داریم، کمک میرساند. مثلا این پرسش که «تعلیم و تربیت هنر استیا فن و مهارت؟» مربوط به قلمرو تربیت در مقام عمل است نه دانش تربیت; یا این پرسش که «موضوع تربیت چیست؟» مربوط به هر دو قلمرو است و با مراجعه به هر قلمرو، پاسخی متفاوت دریافت میکنیم. دانش تعلیم و تربیت دارای موضوع - به همان معنای مصطلح - است ولی موضوع تربیت در مقام عمل، به معنای امری است که تربیتبر آن واقع میشود.
2 - دانشهایی که گزارههای اخلاقی را تحقیق و بررسی میکنند با دانش تربیت از ناحیه موضوع مسائل، اهداف و روشها تفاوت آشکار دارند. اما علی رغم تمایز آشکار بین مباحث اخلاق و مباحث تعلیم و تربیت، کتابهایی با عنوان تعلیم و تربیت اسلامی برای تدریس در دانشگاهها تالیف میشود که اکثر مباحث، صورت اخلاقی دارد. اگر این کتابها برای عموم مردم نوشته میشد شاید چندان مشکلی ایجاد نمیکرد. اما تدوین و تالیف این کتابها برای مجامع علمی این سؤال را در ذهن خوانندگانی که قدری با تعلیم و تربیت آشنایی دارند، ایجاد میکند که آیا تعلیم و تربیت اسلامی همان اخلاق اسلامی است؟ آیا اسلام پاسخهایی برای پرسشهایی که در قلمرو تعلیم و تربیت مطرح است، در اختیار ما نمینهد؟ بخصوص برخی از این پرسشها به قلمرو دین مربوط است. البته ما معترفیم که پژوهش در زمینه تعلیم و تربیت اسلامی چندان زیاد نیست ولی این کاستیها، مجوزی را برای طرح مباحث اخلاقی به جای مباحث تعلیم و تربیت صادر نمیکند.
اینک برخی تفاوتها و داد و ستدهای این دو رشته علمی میپردازیم:
1 - رابطه اخلاق و تربیت; تربیتبه معنای عمل و فرایندی که در زندگی انسانها جریان دارد، مفهومی است که بر همه اجزای این فرایند (هدف، روش، موضوع، محتوا و محیط تربیتی) اطلاق میشود. به علاوه، نسبتبه همه ساحتهای انسان (عاطفی، اجتماعی، ذهنی، بدنی و معنوی) شمول دارد. برخلاف اخلاق که مفهومی بسیط دارد و بر یک صفت نفسانی انسان دلالت دارد. با توجه به این تصویر وسیع گسترده از تربیت، میتوانیم به بعضی اظهارنظرهای متفاوت در بیان رابطه اخلاق و تربیت مثل «اخلاق نتیجه تربیت است» و یا «اخلاق مترادف تربیت است» پاسخ دهیم. اگر اخلاق، با تربیت - به معنای عمل و فرایندی که در زندگی انسانها جریان دارد - مقایسه شود، اخلاق، نتیجه تربیت است، در صورتی که عمل تربیت متوجه جنبه اخلاقی انسان باشد; اما اگر اخلاق، با تربیت - مقایسه شود، تربیت و اخلاق مترادفند، در صورتی که نتیجه تربیت ناظر به یک صفت اخلاقی باشد، مثلا وقتی میگوییم «فلان شخص، تربیت نشده است»، یعنی متصف به صفات اخلاقی نشده است. این معنای تربیتبرای بعضی این توهم را ایجاد کرده است که «اخلاق» همان «تربیت» است.
2 - رابطه علم اخلاق و تربیت; علم اخلاق در قالب هنجاری آن، هدف غایی زندگی خوب را ترسیم میکند; آنچه شایسته گفتار و کردار استبه ما نشان میدهد; تغییراتی را که در حکم اخلاقی در نتیجه تحولات اجتماعی پیدا میشود بررسی میکند. مجموعه این مسائل، مبنایی برای عمل درست فراهم میکند. این مبنا بخشی از محتوا و برنامهای است که مربی در عمل تربیتبه آن نیاز دارد.
3 - در زمینه روشها، علم اخلاق چگونگی اتصاف به صفات خوب و زدودن صفات بد را به ما نشان میدهد. اما علوم تربیتی شیوههایی برای رشد و اصلاح همه ساحتهای انسان از جمله ساحت معنوی ارائه میکند. البته در برخی موارد که عالم تربیتی (مشاور و راهنما کار خویش را پایان یافته تلقی نمیکند; مثلا از منظر عالم تربیتی اگر فردی به اندازهای که افراد معمولا دروغ میگویند دروغ بگوید، از سلامتی روانی برخوردار است ولی از منظر عالم اخلاق، حتی یک دروغ هم نشانه مرض است و او در صدد معالجه بیمار خواهد بود. این مطلب ناشی از تلقی متفاوت آنها از رفتار بهنجار است. رفتار بهنجار از منظر عالم تربیتی مطابقت آن با هنجارهای پذیرفته شده اجتماعی است ولی عالم اخلاق رفتار را در رابطه هدف نهایی ارزیابی میکند (البته این مطلب با توجه به مکاتب اخلاقی به طرق مختلف تبیین میشود).
4 - رابطه فلسفه اخلاق و تعلیم و تربیت; فلسفه اخلاق به پرسشهایی مانند «ارزشهایی ذهنی یا عینی، ثابتند یا متغیر; سلسله مراتب دارند یا نه؟» پاسخ میگوید. این پاسخها در شیوه ارتباط معلم و شاگرد تعیین ارزشهایی مقبول و تصمیم گیریهای تربیتی، نقش اساسی را ایفا میکند; مثلا اگر مربی منکر سلسله مراتب ارزشها شد و بر این باور بود که هرگاه فعالیتی موجب برآورده شدن نیاز فوری شود، دارای ارزش است، او قطعا عمل تربیتی خود را بر این مبنا تنظیم میکند.
پس، رابطه تعلیم و تربیت، علوم تربیتی و دانشهای اخلاقی را میتوان به طور مختصر، اینگونه ترسیم کرد: اگر مربی و متربی را محور و موضوع بحث این دو رشته فرض کنیم، علوم تربیتی الگوها و روشهایی برای هدایت عمل مجریان امر تربیت ارائه میکند و دانشهای اخلاقی بخشی از برنامه و محتوایی را که مجریان به آن نیازمندند نشان میدهد، در بیان رابطه علوم تربیتی و دانشهای اخلاقی میتوان گفت که دانشهای اخلاقی بویژه فلسفه اخلاق، به عنوان مبنا، برای انتخاب الگوها روشها نقش ایفا میکند.
در پایان، یادآوری این نکته لازم است که، آنچه در بیان داد و ستدهای اخلاق و تعلیم و تربیت آمده، در حد پاسخ به سؤال است و آنچه میتوان گفت، بسیار وسیعتر و عمیقتر است.
حوزه ودانشگاه-شماره 5
خودباوری زمینه خودیاروی است
طلیعه
هر گاه از افراد اندیشمند، مخترع و حتی یک کارگر موفق سوءال شود که چگونه به این مدارج رسیدید، پاسخ همواره یک چیز و آن باور خویشتن است. عوامل متعددی در ایجاد این حالت در نهاد آدمی موءثرند. انسانی که خودباور نشده است، همه چیز و همه کس را مقصر می داند و خویش را مبّرا و مظلوم. اکنون چهل نکته در خصوص خودباوری زمینه خودیاوری است، بیان می کنیم:
معرفت از ابواب بزرگ الاهی است که از خویشتن، پیرامون، فراسو و ابعاد نادیدنی در آن صحبت می شود و معرفت خویش را به اَنفَعُ المَعارف1 تعبیر کرده اند. ظریفی می گفت: از مواردی که بعضی افراد ژرف کاو و اندیشه ورز گاهی ناخودآگاه بیان می کنند، این است که شما سخن مرا درک نمی کنی. گاهی فرد زاویه ای از ژرف نگری دارد که دست یافتن به آن، بسیار مشکل است.
مساحت فکر یک فرد، گاهی به حدی در افق، عمق، عرض و طول رشد یافته که گاه سخنان او را کامل درک نمی کنند. معمولاً تکه کلام های افراد باورمند و روش مند اینهاست: مرا درک نمی کنی؛ مقصود من این نیست؛ بسیار سطحی است؛ مقوله چند لایه ای است و... .
چگونه به این ساحت ها قدم بگذاریم و ما نیز از این مساحت های کوچک، به ساحت های عمیق و دقیق برسیم. بودا می گوید:2 ای انسان! خود، پناه خویشتن باش؛ یعنی در این عالم شدن و رَسش را باید از خود آغاز کنی و هر چه شناخت تو به خویشتن خویش بیشتر شود، خود بهتر می توانی پناهگاه علمی، مَأمِن روحی، آسایش روانی، آرامش درونی و شادی جاودانه را برای خویش رقم بزنی.
وقتی از حکیم متألهی پرسیدند: چگونه به دو درجه سنگین دانش زاینده و درون زلال دست یافتی؟
فرمود: به دو چیز به این دو رسیدم؛
یکی غنیمت شماری لحظه ها و فرصت ها برای گرفتن، شدن و بالندگی و دیگری نگهبان دل خود بودن.
باور داشتم که این دو دریچه، مرا به سعادت دو جهان خواهند رساند.
باور خویشتن، آدمی را به خدای نزدیک تر می کند؛ زیرا از نعمت ها و مواهبی که خداوند در درون ما به ودیعه نهاده، بهتر استفاده می کنیم و این یعنی سپاس در برابر نعمت های معبود. دانشمندان عقیده دارند که آدمی به هر اندازه نیز مدارج علمی، تحقیقاتی، کشفیات و ابتکارات را در طول عمر خویش تجربه کند، باز هم در دم مرگ، تنها حدود 3تا6 درصد از توان مندی های خود را از قوه به فعل در آورده است و حدود 94تا97 درصد از ظرفیت هایی را دست نخورده به عالم دیگر می برد.
تحقیق در زندگی انسان های جاویدانی که خویش را باور کردند و یاور خویشتن گردیدند، مانند انیشتین، لئونارد داوینچی، ادیسون، موتزارت(موتسارت)، گوگن و... ثابت می کند که اینان نیز بین 4تا6 درصد از استعدادهای خویش را به کار بسته اند.
عدم باور به توان مندی، نوعی حصار چینی و غصه گزینی است و این حصار، بسیار خطرناک است؛ حصاری است که شما را از موفقیت جدا می کند؛ زیرا
موفقیت = باورندی + حرکت3
فراموش نکنیم که عمر کوتاه است، دنیا فرصت است و هر کس دنیای خود را دارد تا فرصت هایش را معنا دهد، زنده کند، بجوید و اجازه ندهد فرصت هایش را غفلت ها از بین ببرند. شاید جالب باشد که بدانید محوریت استعداد، هوش و توان ذهنی، همیشه اولویت غالب نیستند. بسیاری از افراد موفق، پشتکار مدارها بوده اند و نه با استعدادها؛ به شرطی که اسیر چرخه تمام نشدنی منفی بافی و تسلیم نشوند.
آیا قصه سفیدبرفی و هفت کوتوله را مطالعه کرده اید؟4 مطلب زیر را بخوانید هم نکته قصه و هم تحلیل در آن نهفته است.
اولاً این قصه را وقتی والت دیسنی به فیلم تبدیل کرد، از موفقیت عجیبی برخوردار شد؛ حتی در مین شکاکیون و مشکل پسندان.
با این که این فیلم برای بچه ها ساخته شده بود، اما بزرگسالان تمام سالن های سینما را اشغال می کردند؛ زیرا حکایت آن از افسانه های قدیم ایرانیان، هندوستان و مصر گرفته شده بود و بر روی این حقیقت پایه گذاری شده بود که افکار منفی را باید گسیخت؛ خواه از درون ما باشند یا از محیط پیرامون.
سفید برفی، شاهزاده خانم کوچولو، زن بابای بدجنسی داشت که به او حسادت می کرد. این شخصیت در داستان های دیگر هم ظاهر می شود و زن باباهایی وجود دارند که از مادر نیز بیشتر دوستدار فرزند خوانده می شوند؛ اما تقریباً همه ما نیز زن بابایی از نوع ظالم آن در درون خویشتن داریم. برای ما زن بابای ظالم، همان طرز فکر منفی است که ما در شعور باطن خود شکل داده ایم و همان گونه که زن بابای بدجنس از روی حسادت، فرزند خوانده خود را لباس ژنده می پوشاند و در محرومیت نگاه می دارد، تمام افکار منفی و ستم گرانه روی ما همان اثر را به جای می گذارد.
جالب است بدانیم که وقتی یک فکر منفی شکل می گیرد، به سرعت در چهره ما نقاشی می شود؛ یعنی همان گونه که در چشمان افراد می توان آیات صداقت کلام یا شیطنت را به وضوح مشاهده کرد، یک فکر منفی نیز به سرعت چهره، روان و روح ما را در بر می گیرد، فراگیر می شود و بر جسم ما اثر می گذارد.
یک فکر منفی، عاقبت تبدیل به یک ذهنیت می شود و سپس بدبینی را شدت می بخشد و حرکت، استواری و امید را مختل می کند و آدمی اسیر ذهنیت های متواتر و مخرب می شود و اگر به این وضع عادت کند، از حرکت باز می ماند و برکت را نخواهد چشید.
همان گونه که نامادری سفید برفی هر روز از آینه ای مخصوص درباره بهتر بودن خویش یا سفیدبرفی می پرسد و آینه پاسخ می دهد تا سفید برفی زنده است، از تو بهتر است و او تصمیم می گیرد سفید برفی را در اعماق تاریکی های جنگل رها کند و از بین ببرد تا پس از حذف او، خودش بهترین باشد، افکار منفی نیز گاهی ما را به اعماق جنگل های از خود بیگانگی و بدبختی می کشانند و دریچه های توهم را به روی ما می گشایند و احساس یأس،، نومیدی و ناتوانی را القا می کنند؛ ولی باید مقاوم بود و خویش را باور کرد تا خویشتن را یاوری نمود و آنگاه به داوری نشست که کدام بهتر است؛ نومیدی یا امید و خودباوری یا از خود بیگانگی.
بالاخره سفیدبرفی را حیوانات مهربان جنگل ـ خرگوش ها، گوزن ها، پرندگان و سنجاب ها ـ در بر می گیرند و او داستانش را باز می گوید و آنها او را یاری می کنند و به کلبه ای می برند. این مهرورزان جنگلی، نمادهای پیرامون یاری کننده و همچنین الهامات قلبی و محرک های درونی ما هستند که همیشه آماده اند به کمک ما بیایند تاما را از اعماق جنگل های یأس، وهم و ناباوری برهانند و به کلبه آرامش، امید و حرکت رهنمون کنند.
در کلبه ای که او را می برند، کلبه هفت آدم کوچولو وجود دارد و سفیدبرفی به همراه حیوانات، کلبه آشفته را مرتب و منظم می کنند تا این که هفت کوتوله می آیند و از او تشکر می کنند و به او قول کمک می دهند.
اولاً هفت، نماد عدد مقدسی است وشاید دور و بر ما از این هفت های مقدس زیاد باشد که به صورت یک نماد آمده است؛ مثل هفت آسمان، هفت شهر عشق، هفت الفبای محبت و... که در اشعار و نثرهای عرفا و حتی قرآن کریم آمده است.
ثانیاً هفت کوتوله، مظهر نیروهای پشتیبانی هستند که همیشه گرداگرد ما هستند و بسیاری از ما، این نیروها را یا نمی بینیم یا می بینیم و باور نمی کنیم یا می دانیم هستند و تشخیص نمی دهیم یا ساده می انگاریم.
آیا موفقیت مقطعی و نسبی، تمام موفقیت است؟ به یقین خیر؛ هنوز هم تاریکی و یأس دست بردار نیست؛ پس هر موفقیتی، تنها قسمتی از هدف وجود دارد و هدف، گاهی متضمن گام های زیاد و حتی شکست های متعدد و ظاهری است. انسانی موفق است که شکست یا شکست ها را قسمتی از زندگی خود بداند. انسان بدون شکست یا افسانه است یا ایستاده و بی حرکت و مثل دیکته نانوشته می ماند که غلط ندارد.
سفیدبرفی قصه هم همین گونه است و هنوز از دست نامادری بی مهر، مقهور و مطرود است و وقتی دوباره نامادری از آینه می پرسد چه کسی برتر است، باز آینه می گوید: او که زنده است؛ پس سفیدبرفی برتر است و سرانجام سایه شوم توطئه، دوباره در قالب یک سیب مسموم، روح و روان و جسم سفیدبرفی را نشانه می رود. آدرس از آینه گرفته می شود و جادوگر پیری مأمور می شود تا سیب را در کام دخترک بریزد.
نماد سیب در قصه آدم و حوا هم همین گونه است؛ چون علاوه بر گندم، از سیب و درخت آن نیز سخن به میان آمده است.
سیب هوس انگیز سبب ساز و موفقیت سوز می شودو این همان تسلیم در برابر وسوسه ها، رنگ ها، شهدها و شیرینی های زودگذر و ناپایدار است که آدمی را از شناخت به کوری رهنمون می کند و دخترک در برابر سیب تسلیم می شود؛ گرچه حیوانات مِهر و عطوفت و خیرخواهان، منع شیرینی زودگذر می کنند.
مولوی می گوید:
• در زمین دیگران خانه مکن کیست بیگانه، تن خاکی تو تا تو جان را چرب و شیرین می دهی گوهر جان را نیابد فربهی
• کار خود کن، کار بیگانه مکن کز برای اوست، غمناکی تو گوهر جان را نیابد فربهی گوهر جان را نیابد فربهی
او می خورد ومی افتد و به ظاهر ضربان قلب او به رنجش متوقف می شود و حیوانات به دنبال هفت کوتوله؛ یعنی باز هم امید هست؛ گرچه به ظاهر دیر شده است و همه باتأسف و غم، سرها را پایین می اندازند. امیدها، نویدها، بازدارنده ها، خیرخواهان و یاوران نیز گاهی تسلیم می شوند؛ اما تقدیر چیست؟
گاهی خداوند، فرصت های دیگری می دهد؛ اگر انسان فرصت ها را ضایع نکند. گاهی خداوند شناخت مجدد می دهد؛ اگر انسان به ورطه باخت مکرر نغلتد. گاهی خداوند شعور دیگر می دهد؛ اگر انسان به ورطه غرور نیفتد.
و شاهزاده ای می آید و دارویی می دهد و حیوانات و کوتوله ها، همه از عمر دوباره دخترک بی گناه خوشحال می شوند. شاهزاده این داستان، نما و برنامه الهی است؛ وقتی که تمام قدرت ها تعطیل می شود. آیا به یاد نمی آورید که چندین بار این برنامه به یاری شما آمده است؟ آیا ندیده اید که دست خداوند همیشه دست اندرکار است؟ آیا خدا را روشن تر از همیشه، در بعضی لحظات ندیده اید؟ شاید تعریف دکتر میرکمال5 از خدا زیباست که می گوید: در کودکی به ما می گفتند: خدا، یعنی خودآ؛ یعنی اوست که می آید، می خواند، می خواهد، می رساند و توفیق می دهد.
یکی از ویژگی های انسان های خودباور، صبر و شکیبایی است.
نیکوس کانتزاکیس، نویسنده شهیر یونانی می نویسد: در کودکی، پیله کرم ابریشمی را روی درختی یافتم؛ درست زمانی که پروانه خود را آماده می کند تا از پیله خارج بشود. کمی منتظر ماندم؛ اما سرانجام چون خروج پروانه طول کشید، تصمیم گرفتم به این فرایند شتاب ببخشم. با حرارت دهانم پیله را گرم کردم تا این که پروانه خروج خود را آغاز کند؛ اما بال هایش هنوز بسته بود و کمی بعد مُرد.
کانتزاکیس می گوید:
بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود؛ اما من انتظار کشیدن، نمی دانستم. آ ن جنازه کوچک، تا به امروز، یکی از سنگین ترین بارها برروی وجدانم بوده، اما همان جنازه باعث شد بفهمم که فقط یک گناه کبیره حقیقی وجود دارد؛ فشار آوردن برقوانین بزرگ کیهان.6
او نتیجه می گیرد که بردباری لازم است؛ زیرا بردباری معقول، بسیار بهتر از عجله نامعقول است و آدمی را نه تنها به هدف مطلوب نمی رساند، بلکه وضع موعودی هم رقم نخواهد خود. از این رو انتظار زمان موعود را کشیدن و با خودباوری و اعتماد راهی را که خداوند برای زندگی ما برگزیده، دنبال کردن، نوعی تعادل رفتاری و روانی را گوشزد می کند. خداوند کریم تمام مسیرهای رشد و بالندگی را به روی ما گشوده است و تسلیم تقدیر محض بودن را منافی رسالت خلیفه الهی ما می داند و حتی دنیا را محنت کده مطلق نمی داند و می فرماید: «بهره ات را از دنیا فراموش مکن».
یکی از ویژگی های انسان های خودباور و با اراده، داشتن قدرت اشراق (شهود بالاست).
انیشتین می گوید: ما قرن هاست که عالم ناهشیار و اشراق (شهود) را سرکوب کرده ایم و فقط به هوشیاری و خرد محض بها داده ایم و از یادبرده ایم که هوشیاری، فقط بخش کوچکی از گستره امکانات و استعدادهای ما را نشان می دهد7 و اینها همه از خداوند است که به مصلحت می دهد.
خواجه عبداللّه می گوید:
الهی! اگر کسی ترا به طلب یافت، من خود طلب از تو یافتم. اگر کسی ترا به جستن یافت، من به گریختن یافتم.8
چرا؟
چون هرگاه ار تو دور شدم، تو مرا جست وجو کردی و هر گاه به فراموشی و گمراهی افتادم، چراغ معرفت تو روبه رویم سوسو زد و وسوسه هایم را کم فروغ و شوق وصل تو را شعله ور ساخت.
انسان خودباور، کم تر می گوید و بیشتر می جوید.
جبران خلیل جبران می نویسد:
سکوت را از پرگویان آموخته ام.
بردباری را از نابردباران
و مهر بانی از نامهربانان؛
با این همه، عجیب آن که در حق این استادان، ناسپاس هستم.9
انسان خودباور، حتی رنج و زحمت را مرحله ای از شدن می داند؛ همان گونه که شکست را مرحله ای از رشد و پله ای برای شدن.
دکینسون می گوید:
سیمای رنج را دوست دارم؛
چرا که در آن نیرنگ نیست. رعشه درد را نمی توان وانموده یا به اختصار تظاهر نمود.10
انسان خودبارو، حتی پزشک معنوی خویش است. او خود را از تمام تعلقات واهی یا رنگارنگ شفا می دهد و بنابراین، او واقعاً سالم است.
جالب این که خودباوری با خوش باوری یا منفی نگری، کاملاً متفاوت است و شاید نوعی نگرش مثبت و متعال به شمار رود. نویسنده ای می گوید:
من به شما می گویم حتی نیروی منفی و شر در جهان وجود ندارد و اگر هست، از درون ما انسان ها بر می خیزد. تنها انسان هایی وجود دارند که آگاه هستند و انسان هایی که عمیقاً در خواب هستند، وجود ندارند. کسی که در خواب است، قدرتی ندارد. کل انرژی هستی در اختیار انسان های خودباور، آگاه و بیدار است.
یک انسان خودباور و آگاه، می تواند تمامی جهان را آگاه و بیدار کند؛ همان طور که یک شمع روشن می تواند میلیون ها شمع دیگر را روشن کند و با نورش، انوار بیافریند.
جورج فاکس روحانی و عضو انجمن دوستان معنوی، رابطه تاریکی و خودباختگی و روشنایی و خودباوری را به بیانی راز آلود و درهم تنیده تعبیر می کند و در یادداشت های روزانه خود می نویسد:
من وجود دریایی از ظلمت و مرگ را حس کرده بودم؛ اما مانند شاعر معاصر خویش (سهنری وِن) یک دریای بیکرانه نور و عشق را که بر دریای تاریکی شناور بود، دیده بودم.
جورج فاکس اعتقاد داشت که همگان می توانند عشق و محبت نامتناهی پروردگار را از طریقی دریابند11 و باید آن را در درون خود کشف کنند. انسان ها معدن های نامتناهی اند و خود بهترین کاشف خویش هستند.
بیایید گاهی لذت کشف خود را احساس کنیم؛ مثل زمانی که با یک وسیله برقی یا الکترونیکی جدید مواجه می شویم و بعد از مدتی آن را به کار می اندازیم یا حتی به زوایای مختلف کارکرد آن واقف می شویم و یا مثل زمانی که حتی بدون برگ راهنما، نسبت به رموز و خدمات تلفن همراه، اطلاع پیدا می کنیم.
مولانا اساس روشنایی و حیات را در درون ظلمت می جوید و آب حیات را جفت تاریکی می داند و می گوید:
• در شب بدرنگ، بس نیکی بود آبِ حیوان، جُفت تاریکی بود
• آبِ حیوان، جُفت تاریکی بود آبِ حیوان، جُفت تاریکی بود
تاریکی ها، ظلمات، ابهام ها، ایهام ها و... معماهای وجودند که باید با خودباوری و اعتماد به خویشتن، آنها را کشف نمود. خردی که خداوند به انسان داده، جهت کشف، لذت کشف و یافتن است تا اساس وجود که یک چیز بیش نیست ـ یعنی اقدس الوجود ـ کشف گردد.
در روایت آمده است: «کور باد چشمی که تو را نبیند».
خدا دیدن، از خود جستن شروع می شود؛ چون در ذره ذره وجود ما و عالم، خدا را می توان دید.
آدرس های خدا زیاد است؛
یکی از آدرس های خدا، زیبایی های موجود در طبیعت، آثار موجود و روی زیباست.
خداوند در هر چیز زیبا، از چهره معصوم یک کودک تا یک برگ درخت و شاخه ای از گُل، نشانه ای از خویش به جای گذاشته است.
یکی دیگر از آدرس های خداوند، دل های شکسته است.
خداوند می فرماید: من در دل های شکسته جای دارم.
دل شکسته، دلِ ورشکسته نیست؛ بلکه دل صادقی است که خود را باور دارد و در برابر معبود، بنا به صداقت معهود، لبیک حضور می گوید و بی تاب می شود و مروارید اشک را هم در پشت پلک ها بی قرار می کند و تابلویی به نمایش می گذارد که کمتر نقاشی به ساحت و مساحت تعریف آن از زاویه رنگ و قلم مو و مذوق، نزدیک می شود.
خداوند در جای دیگر می فرماید: «همانا من نزدیکم و ندای هر ندا کننده ای را اجابت می کنم؛ اگر مرا بخواند». انسان خودباور، خدا داور، خدا محور، خدا سرور است. بیایید در این زندگی چند روزه در دنیا، لذت خودباوری و خداداوری و خدامحوری را تجربه کنیم که همه چیز از اوست و بدوست.12
________________________________________
1. اشاره به روایت صریح که می فرماید: معرفة النفس انفع المعارف.
2. مجید اصلان پرویز، چهار هزار و پانصد سخن.
3. مجتبی کاشانی، مدیریت دل، انتشارات سازمان مدیریت صنعتی، تهران، 1381.
4. فلورانس اسکاول شاین، دری مخفی به روی موفقیت، ترجمه شهلا المعی، انتشارات المعی، تهران، 1378.
5. دکتر سیدمحمد میرکمالی، نقل قول بلا واسطه، دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی، 23/9/82.
6. عبدالعظیم کریمی، یادداشت های ممنوعه برداشت های وارونه، انتشارات جامعه نو، تهران، 1381، ص30.
7. همان، ص 34.
8. محمد جواد شریعت، سخنان پیر هرات، خواجه عبدالله انصاری، انتشارات شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1376، ص 118.
9. جبران خلیل جبران، ماسه و کف، ترجمه محمد صادق اسفندیاری.
10. امیلی دکینسون، نامه ها و اشعار، ترجمه سعید سعید پور، انتشارات مروارید، 1379، ص 84.
11. دیوید منیگ وایت، جورج فاکس و اندیشه هایش، ترجمه شهاب الدین عباسی، روزنامه ایران، شماره 1962.
12. ما از خداییم و به سوی او می رویم؛ ولی رسالت ما کسالت در دنیا نیست؛ بلکه نقش هایی است که باید مثبت ارائه کنیم. مساحت فکر یک فرد، گاهی به حدی در افق، عمق، عرض و طول رشد یافته که گاه سخنان او را کامل درک نمی کنند. معمولاً تکه کلام های افراد باورمند و روش مند اینهاست: مرا درک نمی کنی؛ مقصود من این نیست؛ بسیار سطحی است؛ مقوله چند لایه ای است و... . عدم باور به توان مندی، نوعی حصار چینی و غصه گزینی است و این حصار، بسیار خطرناک است؛ حصاری است که شما را از موفقیت جدا می کند؛ زیرا موفقیت = باورندی + حرکت دکینسون می گوید:...
خشونت و ویژگیهای جسمی - روانی
تیپهای بدنی و کژ رفتاری
بسیاری از نظریه پردازان در تبیین زیست شناختی کژ رفتاریها، تیپ بدنی و شخصیت را به هم مرتبط میدانند، حتی از زمان بقراط تیپهای مختلف بدنی و ارتباط آن با شخصیت فرد مورد توجه بوده است. امروزه نیز میتوان، تیپ شناسی را در نظریه برخی از اندیشمندان پیدا کرد، ما در اینجا به تیپ شناسی بدنی کرچمر، ویلیام شلدون و تیپ شناسی زیستی پنده اشاره میکنیم.
تیپ شناسی کرچمر
امیل کرچمر، روانپزشک آلمانی سه تیپ بدنی را از هم مجزا کرد (1925)
1ـ لاغر اندامان: که دارای اندامی بلند و لاغر، باریک و ظریف بدنی سخت با دست و پاهای بالنسبه بلند هستند. آنها قسمت اعظم کژرفتاران را تشکیل میدهند، مخصوصاً مرتکب سرقت، جعل، کلاهبرداری و خیانت در امانت میگردند.
2ـورزشکاران: که دارای استخوانبندی محکم و قامتی متناسب میباشند. از نظر کیفیت تبهکاری بعد از لاغر اندامان قرار دارند، بزهکاری آنان بیشتر اعمال خشونت و پرخاشگری است.
3ـ فربه تنان: دارای قامتی کوتاه یا متوسط، پهنای زیاد بدن، تنومند، سری پهن، چهرهای گرد هستند. تعدادشان در میان کژرفتاران بالنسبه کمتر است و بزهکاری آنها دیررس و توأم با فریبکاری میباشد.
تیپشناسی ویلیام شلدون
در سال 1940 ویلیام شلدون زیست شناس آمریکایی، سامانهای مفید از گروه بندی افراد ارائه داد که در آن سه تیپ بدنی شامل آندومورف (چاق)، مزومورف (عضلانی) و اکتومورف (استخوانی) تقسیم کرد. او پس از تحقیق و بررسی به نتایج زیر دست یافت، کسانی که بدنی عضلانی دارند احتمال کژرفتاری آنان از همه بیشتر است، (60 درصد مزومورف و 30 درصد آندومورف) افراد چاق معمولاً مهربان و آسایش طلبند، ولی کسانی که استخوانی باشند بسیار حساس و تا اندازهای گوشه گیرند. در سال 1965 بر اساس نتایجی که در مقایسه بین پانصد پسر جوان بزهکار با 500 جوان معمولی انجام شد، معلوم گردید از نظر آماری درصد چشمگیری از جوانان بزهکار از تیپ عضلانی هستند.
تیپشناسی زیستی پنده
نوع دیگری از تیپشناسی زیستی- جنایی که در خور ذکر است، بر خلاف تیپشناسیهای قبلی مبتنی بر سرشت بدنی نیست؛ بلکه اساس آن را طرز عمل غدد بسته تشکیل میدهد. از آن جمله است تیپشناسی زیستی «پنده» (1950) ایتالیایی، با محتوایی بسیار پیچیده که منجر به تأیید روابط بین شکل جنایت و تیپ زیستی میشود. این تیپشناسی، آنگاه به شرح مزاج هیپرتیروئیدی یا تیروئیدی پرکار و هیپوتیروئیدی کم کار میپردازد
مزاج تیروئیدی پرکار خاص فردی است که دارای قد بلند است. به علاوه چهره و ابروها خیلی رشد کرده، فوق العاده هیجانی، دچار خشم فراوان، مضطرب، گرفته و عبوس، خسته، خیلی باهوش، فعال و پر جنب و جوش و دارای حرکاتی غیر ارادی، ناپایدار و خشن است. این نوع مزاج در بین دزدان و جنایتکاران عاطفی بیشتر یافت میشود. به عکس مزاج تیروئیدی کم کار دچار نقیصه هوشی، بی قید، فاقد تصمیم و خواب آلود است. دی تولیو مشاهده کرد که فرد هیپوپاراتیروئیدی نافرمان، یاقی و سرکش، فحاش و هتاک است.
ناهنجاریهای کروموزومی و کژرفتاری
هر یک از ما زندگی را با سلول کوچکی به نام تخم آغاز میکنیم. تخم، سلول اولیهای است که از تقسیم و تکثیر آن، آدمی به وجود میآید. تخم دارای هسته است، در درون هسته عوامل تعیین کننده وراثت قرار دارند که به آنها کروموزوم میگویند. انسان سالم دارای 23 جفت کروموزوم است .22 جفت کروموزوم که تعیین کننده منشهای ارثی به غیر از جنس (نرو ماده) است و «اتوزوم» نامیده میشود. یک جفت دیگر را کروموزوم جنسی میگویند. کروموزومهای جنسی در مردان به صورت XY و در زنان XX است.
کروموزومهای جنسی خاستگاه رفتار جنایی نیست ؛ اما در عوض کروموزومهای اضافی ممکن است تبهکاری را در پی داشته باشد. کروموزوم جنسی اضافه ممکن است از نوع XXY یا XYY باشد.
الگوی کروموزم اضافی X : این الگوی کروموزومی که اغلب با عقب ماندگی ذهنی همراه است، نشانگان کلاین فلتر نیز نامیده میشود و در مردان وجود دارد و به عنوان ناهنجاری کروموزومی مورد توجه است. فورسمن در یک مطالعه جامع نتیجه گرفت مردانی که دارای کروموزم اضافی X هستند، در محاکم قضایی بیشتر دیده میشوند؛ ولی این ارتباط آنقدر مستدل و قوی نیست که جنبه پیش بینی داشته باشد و بتوان به کمک آن الگوی رفتاری شخص را در آینده پیش بینی نمود در مجموع اینان در دو مورد توافق وجود دارد. یکی شروع زودرس کژرفتاری و تمایل به تکرار آن و دیگر اینکه خلافهای جنسر در بین این افراد کمی بیشتر است.
به طور کلی افرادی که دارای نشانگان کلاین فلتر هستند، رفتاری ناسازگار و میل به ارتکاب جرم دارند. میانگین هوشی آنان پایینتر از معدل حد متوسط هوشی افراد عادی است و در میان آنها اختلالات روانی و نارساییهای جسمانی دیده میشود. بررسیهای وسیع برخی از پژوهشگران نشان داده است که نفوذ و قدرت نشانگان کلاین فلتر در ایجاد حالت ضد اجتماعی و کژرفتاری تا حدود 36% بوده و جرم مبتلایان به این نشانگان بیشتر جرایم جنسی، آدمکشی و دزدی است.
الگوی کروموزوم اضافی Y : برخی از پژوهشگران بر این عقیدهاند افرادی که تبهکار به دنیا میآیند دارای الگوی کروموزوم XYY هستند. در سال 1967، ریچارد اسپک که متهم به کشتن هشت پرستار در شیکاگو شده بود، دارای این نوع کروموزوم بود. پس از کشف این قضیه، پژوهشهای گوناگونی در آمریکا و انگلستان صورت گرفت تا معلوم گردد آیا میان کروموزوم اضافی و کژرفتاری رابطهای وجود دارد یا نه.
ویژگیهای روانی و جسمانی دارندگان کروموزوم اضافی Y را میتوان چنین برشمرد: سطح هوش پایین، (در حدود 60 و حداکثر 80)، میل و آمادگی ارتکاب جرم، حرکات عصبی، ناپایداری و بی ثباتی در امور، عدم مقاومت در برابر سختیها و مشکلات، احساس کمبود عاطفی، زود خشمی و عصبانیت، بی گذشتی و قساوت، ناتوانی در پیش بینی امور و دور اندیشی، سرپیچی از هنجارهای اجتماعی، سوء قصد علیه اموال دیگران، میل شدید به تجاوزات جنسی، سوءقصد علیه اشخاص و ارتکاب قتلهای فجیع، غیر عادی بودن رفتارها، بی ارادگی و بالاخره ستیزه جویی. این افراد دارای قد بسیار بلندی در حدود 80/1 میباشند. موهای سرشان به طور زودرس ریزش دارد. چشمانشان بینایی معمولی را از دست میدهد و نزدیک بین میشوند؛ عوارض پوستی، ناراحتیهای مجرای ادرار و اختلالات روانی که آنان را آماده ارتکاب تبهکاری میکند، نیز در نزد آنان بسیار دیده میشود.
جذابیت و کژرفتاری
برخی از جرم شناسان، ویژگیهای جسمانی مانند شکل ظاهری و چهره فرد و ارتباط آن با ساختمان بدنی و کژرفتاریها و طرز برخورد دادگاهها نسبت به این مجرمان را مورد مطالعه قرار دادهاند. استافیری (1967) دریافت که نوع ساختمانی بدنی تأثیر مهمی در قضاوت دارد و معمولاً مزومورفها(افراد عضلانی و قوی) که جذاب و زیبا هستند، بیشتر مورد نصیحت قرار میگیرند و سختگیری برای آنها کمتر است. کاویور و هاوارد (1973) با تأکید بر ظاهر و سیمای افراد به این نتیجه رسیدند که هم مجرمان سیاهپوست و هم مجرمان سفید پوست آمریکایی نسبت به غیرمجرمان جذابیت و زیبایی کمتری دارند، حتی کارکنانی که در کانونهای اصلاح و تربیت مقیم هستند، نسبت به کل
جمعیت چهره زشتتری دارند. تامپسون (1990) تخمین زد که در هر سال به طور متوسط 250 هزار مجرم و متخلف زشت و نازیبا در زندانها وجود دارند، شاید غیرجذاب بودن (زشت بودن چهره) در ایجاد جرم و یا احتمالاً افزایش مجازات توسط دادگاهها نقش داشته باشند. تحقیقات نشان داده است که کودکان زیبا و جذاب همواره موارد توجه بزرگترها بوده و ارزشهای منفی کمتری نسبت به کودکان غیر جذاب یا زشت دارند. حتی وقتی که رفتارهای خلاف و ضد اجتماعی نیز انجام میدهند.
این نظریه که ظاهر غیر جذاب و زشت با کژرفتاری مرتبط است، جراحان ترمیمی را واداشت تا با مطالعه بر روی زندانیانی که از نظر ظاهری ناهنجاریهایی داشتند بررسیهای انجام دهند. در سال 1970، 4250 نفر از زندانیان را براساس ویژگیهای جسمانی و روانی جدا کرده و به چهار گروه تقسیم کردند. یک گروه فقط تحت جراحی پلاستیک قرار گرفت. گروه دوم تنها مشاوره و گروه سوم هم جراحی پلاستیک و هم مشاوره دریافت کرده بودند و گروه چهارم که به عنوان گروه کنترل در نظر گرفته شده بود، این اعمال درست قبل از آزاد شدن از زندان انجام گرفت. نتیجه نشان داد که این افراد یک تصور جدید از خود داشتند مجرمانی که تحت عمل جراحی قرار گرفته بودند، طی یکسال پیگیری کمتر از مجرمانی که جراحی نشده بودند مجدداً به جرم دست زدند. جالب توجه است که گروهی که تنها مشاوره دریافت کرده بودند به اعمال خلاف و جرم دست زدند. اگر چه نتایج این بررسی خیلی روشن و دقیق نیست اما تصور میشود که اصلاح ظاهر و اندام باعث اصلاح پذیرش دیگران قرار میگیرد. این احتمال نیز وجود دارد که افراد وقتی از نظر ظاهری عیب و نقصی نداشته باشند نیاز کمتری برای دفاع یا ثابت کردن ارزش خود دارند. در نتیجه این افراد کمتر به کژرفتاری یا رفتار پرخاشگرانه که درنتیجه ناچیز شمردن آنان و یا مبارزه برای خود است، دست میزنند.
ناهنجاریهای جزیی بدن
در سالهای اخیر، نظریه جالبی درباره ارتباط بین ناهنجاریهای جزیی بدن و شخصیت افارد مطرح گردید. برخی تحقیقات بر روی ناهنجاریهای جزیی بدن مثل: گوشهای غیر طبیعی، گوشهای دارای انحنا و افتاده، انگشتان خمیده، انحراف چشمها، پرمویی، پنجههای پای به هم چسبیده، زبان شیاردار و ارتباط آنها با ناهنجاریهای چون: اختلالات یادگیری، بیش فعالی، اسکیزوفرنی، پرخاشگری، تهاجمی بودن و بی عرضه و بی مهارت بودن، تأکید زیادی شده و به این نتیجه رسیدند که ممکن است ناهنجاریهای جزیی بدن که به طور خلاصه ( mpas ) خوانده میشوند با برخی ویژگیهای رفتاری خلقی (شخصیتی) کودکان در ارتباط باشند. این ارتباط در میان تعداد زیادی از پسران پیش دبستانی که دارای ناهنجاریهای جزیی بدن بودند مشاهده گردید.
نظر دیگر بر این است که عوامل تراتوژنیکی - عوامی که هنگام رشد جنین و در اوایل دوران بارداری ایجادی میشود- بر سیستم اعصاب مرکزی اثر میگذارند و در نتیجه باعث بوجود آمدن مشکلات رفتاری، و اختلالات رشدی میگردند. در مطالعهای که توسط برنان، مدنیک و کندل انجام شده آزمودنیهایی را که مشکلاتی هنگام تولد داشتند و دچار Mpas بودند، مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که این افراد بیش از کسانی که چنین اختلالاتی را نداشتند، در بزرگسالی مرتکب جرم شدند. این یافتهها نشان میدهد که اختلال در شد طبیعی سیستم اعصاب میتواند خطر «ریسک کردن» افراد را برای انجام رفتار خشونتآمیز بالا ببرد. برای گسترش چنین نتیجهای تحقیقات بیشتری لازم است.
روزنامه همشهری
راهکارهای ایجاد زمینه جلب اعتماد دیگران
1ـ انتخاب خوب برای مردم
اصلی ترین و محوری ترین راهکار در زمینه جلب اعتماد دیگران، این است که انسان در برخورد با دیگران، خود را محور قرار دهد و هر انتظاری که از دیگران دارد، همین انتظار را حق دیگران از خود بداند. هر چه برایش دوست داشتنی است و می پسندد که مردم در برخورد گفتاری یا رفتاری با او چنین باشند، همین انتخاب را برای مردم داشته باشد. رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) این اصل را این گونه تبیین فرموده است:
«نیک کردار باش و از کار بد بپرهیز و بنگر که دوست داری دیگران درباره ات چه بگویند ـ هنگامی که از مجلس آنان برمی خیزی و از جمعشان خارج می شوی ـ همان طور رفتار کن و از آنچه نمی خواهی درباره ات بگویند، بر کنار باش». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 3)
انتخاب خوب برای مردم، از عواملی است که در جلب خوش بینی و اعتماد مردم مؤثر است. به این سخن از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بنگرید:
«آنچه برای خود می خواهی، برای مردم بخواه تا مؤمن باشی و با هسایگانت نیکی کن تا مسلمان باشی». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 75)
این انتخاب خوب برای مردم، معیار عدالت انسان معرفی شده است و او را به رتبه عادل ترین افراد ارتقا می دهد. رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«عادل ترین مردم آن است که برای مردم بپسندد آنچه را برای خود می پسندد و برای آن ها روا ندارد آنچه را برای خود روا نمی دارد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 340)
ارزشمندی ا ین انتخاب خوب برای مردم، آن چنان است که رسول گرامی آن را افضل الایمان ـ برترین ایمان ـ معرفی کرده است:
«برترین ایمان آن است که برای خدا دوست بداری و برای خدا دشمن بداری و مردم آن چیزی را دوست بداری که برای خودت دوست می داری و برای آنان ناخوشایند داری آنچه را برای خود ناخوشایند می داری و این که سخن نیک بگویی یا خاموش بمانی». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 392)
در گفتاری دیگر این گونه می فرماید:
«هر چه به خود نمی پسندی، برای غیر خودت مپسند و آنچه برای خود دوست داری، برای برادرت دوست بدار». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2700)
2ـ اصلاح میان مردم
راهکار دیگر برای جلب اعتماد مردم، مسئله اصلاح میان آن هاست. این موضوع، آن چنان با اهمیت و ارزش است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آن را این گونه معرفی کرده است:
«بهترین صدقه آن است که میان دو نفر را اصلاح دهی». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 407)
و در کلامی دیگر می فرماید:
«آیا می خواهید شما را از چیزی که بهتر از روزه و نماز و صدقه است آگاه کنم؟ آن چیز اصلاح میان دیگران است؛ زیرا فساد و تباهی میان افراد مایه هلاکت و ویرانگری است». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 458)
بر اصلاح میان مردم، آن چنان تأکید شده که گاهی با دورغ گفتن باید به آن دست یافت. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«میان مردم اصلاح کن اگر چه با دروغ باشد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 318)
اگر دیگران متوجه بشوند که انسان جز اصلاح قصد دیگری ندارد، به او اعتماد کامل پیدا می کنند و اطمینان دارند که دروغ گفتن او نیز به منظور اصلاح است. حتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) این گونه دروغی را دروغ نمی داند؛ زیرا سخنی که به قصد اصلاح دیگران باشد، هر چند به ظاهر دروغ است؛ چون هدف مهمی دارد، نام دروغ واقعی بر آن نهاده نمی شود. رسول گرامی اسلام می فرماید:
«هر کس میان دو تن سخنی گوید که اصلاحشان دهد ـ هر چند غیر واقعی باشد ـ دروغ نگفته است». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2281)
در گفتاری دیگر می فرمایند:
«هر کس میان دو تن اصلاح دهد و خیری گوید یا خیری نسبت دهد، دروغ گو نیست». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2395)
3ـ آسان گرفتن بر مردم
راهکار دیگر جلب اعتماد دیگران، آسان گرفتن در برخوردها و روابط متقابل است. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حدیثی می فرماید:
«ببخش و تنگ مگیر که بر تو تنگ گیرند». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 346)
پرهیز از تنگ نظری و آسان گرفتن در معاملات و روابط اقتصادی با دیگران آن چنان ارزشمند است که از عوامل دست یابی به محبوبیت الهی معرفی شده است. به این حدیث بنگرید:
«خداوند بنده ای را که به هنگام خرید و هنگام فروش به هنگام پرداخت و هنگام دریافت سهل انگار است دوست دارد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 1655)
حتی در معاملات تأکید بر این است که نخستین پیشنهاد پذیرفته شود و از سختی گیری پرهیز شود؛ زیرا سود همراه تساهل و آسان گیری است. تجربه نشان داده است که انسان هایی که به ویژه در زمینه روابط مالی و معاملات آسان گیر هستند، بیشتر مورد اعتماد افراد و جامعه هستند و همین اعتماد سرمایه ای معنوی است که مردم بیشتر به چنین فردی مراجعه کنند و نتیجه چنین اعتماد و اقبالی، سود فراوان است.
نکته ای که در این قسمت قابل طرح است، آن است که حتی پس از انعقاد معامله اگر طرف مقابل از معامله پشیمان شد و خواهان فسخ معامله است، انسان به پشیمانی او احترام بگذارد و البته چنین اقدامی پاداش اخروی بزرگی خواهد داشت. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«هر کس معامله پشیمانی را فسخ کند، خداوند از گناهانش بگذرد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2860)
طبیعی است که این نوع برخورد، تأثیری فراوان در جلب اعتماد دیگران دارد؛ زیرا انسانی که حتی برای خرسندی دیگران و سود رسانی به آنان به زیان خویش اقدام می کند، بی گمان، در ارزیابی دیگران شخصیتی قابل اعتماد و محبوب خواهد بود.
4ـ تصدیق مردم
راهکار دیگر برای جلب اعتماد مردم، تصدیق سخن و ادعای آنان است، اگر این اصل در روابط متقابل میان افراد رعایت نشود، زندگی بر همگان مشکل می شود؛ زیرا تصدیق نکردن دیگران؛ یعنی بدگمانی و محصول بدگمانی، بی اعتمادی است. طبیعی است که اگر تصدیق شوند، اعتماد پیدا می کنند و همین اعتماد، زمینه ساز برخورد صادقانه افراد می شود. پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) در گفتاری می فرماید:
«عیسی بن مریم مردی را دید که دزدی می کند. به او فرمود: آیا تو دزدی کرده ای؟ گفت: سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست، دزدی نکرده ام. حضرت عیسی فرمود: من به خدا ایمان دارم و چشم من خطا کرده است» (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 1639)
در این صحنه می نگریم که نه تنها حضرت عیسی(علیه السلام) طرف مقابل را تصدیق و ادعای او را تأیید می کند، بلکه خود را نیز تخطئه می کند، راه رسیدن به این حالت روحی که انسان دیگران را تصدیق کند، این است که خود انسان صادق و درستکار باشد. معمولا انسان های دروغ گو و بدکردار به همگان بدبین هستند ـ کافر همه را به کیش خود پندارد ـ ولی انسان راست گو و درست کردار، بیشت از دیگران مردم را تصدیق می کند. به این سخن از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بنگرید:
«هر که راست گو تر است، سخن مردم را بیشتر تصدیق می کند و هر کس دروغ گوتر است، بیشتر مردم را دروغ گو تر می شمارد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 591)
5ـ حمایت از آبروی دیگران
راهکار دیگر برای جلب اعتماد دیگران، دفاع و حمایت از آبروی آنان است. مردم اگر بنگرند که انسان با تمام جدیت و تلاش در میدان پاسداری از آبروی آن ها حضور پیدا می کند، اعتمادشان به او جلب خواهد شد. نه تنها حمایت از آبروی افراد در حضور آنان لازم است، در غیاب آنان نیز ضروری است. به این حدیث نبوی توجه کنید:
«وقتی در جمعی حاضر هستی که درباره مردی بدی می گویند، آن مرد را یاری کن و آن گروه را از بدگویی باز دار و از آنجا برخیز». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 247)
از مصادیق آشکار حمایت از آبروی افراد، هنگامی است که از آنان غیبت می شود. اهمیت این حمایت به اندازه ای است که ترک آن، پی آمدهای سختی برای انسان در دنیا و آخرت دارد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«هر که برادر مسلمانش را در حضور او غیبت کنند و او بتواند یاری اش کند، ولی یاری نکند، خداوند او را در دنیا و آخرت خوار کند». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2949)
همان گونه که حمایت نکردن از آبروی دیگران، دارای کیفر است، اقدام مثبت در این زمینه نیز پاداش اخروی دارد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«هر که از آبروی برادر خویش دفاع کند، خداوند آتش را از چهره او باز دارد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 3014)
6ـ چشم پوشی از دارایی مردم
راهکار دیگر برای جلب اعتماد مردم، چشم پوشی از دارایی آنان است. طبیعی است که هر انسانی به دست رنج خویش حساس است و طمع ورزی دیگران را بر نمی تابد. بخش زیادی از بی اعتمادی حاکم میان افراد، معلول بدگمانی هایی است که به یکدیگر در امور مالی دارند. اگر انسان به طور کلی از آنچه دیگران در اختیار دارند و از آن بهره مند هستند، چشم بپوشد و به آن ها بی رغبت باشد، دیگران به او اعتماد پیدا می کنند و نتیجه این اعتماد، محبوبیت او در نظر دیگران است. این اواقعیت در گفتاری از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) این گونه تبیین شده است:
«از دنیا چشم بپوش تا خدا تو را دوست بدارد و از آنچه در دست مردم است، چشم بپوش تا مردم تو را دوست بدارند». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 268)
چشم پوشیدن از امکانات دیگران باید به مرز ناامیدی از امکانات برسد. اگر چنین شد، نتیجهااش این می شود که رسول خدا فرموده است:
«نسبت به آنچه در دست مردم است، ناامید باش تا بی نیاز زندگی کنی ».
از این حدیث فهمیده می شود که حقیقت بی نیازی، استغنا از دیگران است؛ هر چند انسان فقیر باشد و انسانی که با داشتن امکانات فراوان، باز چشم طمع و دست نیاز به سوی دیگران دارد، بی نیاز نیست. رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) فرموده است:
«بر تو باد که نسبت به آنچه در دست دیگران است، ناامید باشی و از طمع بپرهیزی که فقر و ناداری آماده است». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 1959)
7ـ سپاس گزاری از مردم
راهکار دیگر برای جلب اعتماد دیگران، سپاس گزاری از آنان است، خداوند انسان را به گونه ای آفریده است که دوست دارد در برابر کار مثبتی که انجام می دهد، ستایش شود، به ویژه از سوی کسانی که کار مثبت برای آنان و به سود آنان بوده است. اهمیت تشکر از دیگران آن چنان است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«از همه مردم سپاس گزارتر آن کسی است که بیشتر از دیگران سپاس گزار مردم باشد». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 312)
و در سخنی دیگر می فرماید:
«اگر خداوند خیر کسی را به دست دیگری انجام دهد و او سپاس گزاری نکند، در حقیقت، از خدا نیز سپاس گزاری نکرده است». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 668)
کمترین مرتبه تشکر از مردم، یادآوری کار نیک آنان است و در صورت امکان، تلافی و جبران کردن نیکی نیز پسندیده و ارزشمند است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«هر کس نیکی بیند، آن را تلافی کند و اگر نتواند آن را یادآوری کند؛ زیرا یادآوری آن شکر و سپاس آن است». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 2837)
برخورد آمیخته به تشکر با مردم و سپاسگزاری از آنان، زمینه ساز جلب اعتماد آنان خواهد شد؛ زیرا انسان به کسی اعتماد می کند و به او خوش بین است که خوبی و بدی و زشتی و زیبایی برایش متفاوت باشد و در برابر آن ها واکنش مناسب نشان دهد. کسی که در برابر خوبی سپاس گزار است و از کار نیک قدردانی می کند، از خود شخصیتی می سازد که محبو ب و مورد اعتماد دیگران است.
8ـ امانت دار بودن
راهکار دیگر جلب اعتماد مردم، امانت داری است. در فرهنگ دینی، امانت داری تنها در امور مالی مطرح نیست،بلکه در روابط اجتماعی هر چیزی که حفظ آن لازم و رعایت حریم آن ضروری باشد، امانت داری از آن لازم است. حتی اگر سخنی که انسان در مجلسی از کسی شنیده است و او تصریح نکرده که به دیگران گفته نشود، ولی از قرائن معلوم است که از افشای آن خرسند نیست، باید امانت درباره آن سخن رعایت شود. تأثیر امانت داری و امین بودن در جلب اعتماد افراد چنان است که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«وقتی در برابر خود سه صفت دیدی، به او امیدوار باش، حیا و امانت و راستی. اگر این صفات را نداری، به او امید نداشته باش». (ر. ک: نهج الفصاحة، ح 205)
برگرفته از کتاب: زیستن با پیامبر(ص) نوشته مهدی رضایی، انتشارات مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما.
رسانهها و انحرافات اجتماعی
چکیده:
امروزه صاحبنظران علوم ارتباطات با اذعان به توانایی شگرف رسانههای جمعی در شکل دهی افکار، نگرشها و رفتار افراد، مطالعات مختلفی را در مورد سنجش میزان و نوع تأثیرات رسانهها انجام میدهند. آنان بیان میدارند که وسائل ارتباط جمعی قادرند با کارکردهای منفی و تخطی از اخلاق رسانهای، سلامت فکری و اخلاقی آحاد جامعه را تهدید کنند و الگوهای نابهنجار رفتاری را در جامعه تثبیت نمایند و از سوی دیگر میتوانند با توجه به کارایی و توان رسانهها، نرخ وقوع انحرافات اجتماعی را کاهش دهند.
در این نوشتار برخی از کارکردهای فوق تبیین گردیده و در پایان در جهت تقویت کارکردهای مثبت رسانههای جمعی در پیشگیری از انحرافات اجتماعی پیشنهاداتی ارائه شده است.
واژگان کلیدی:
انحرافات اجتماعی، رسانههای جمعی، کارکردهای مثبت، کارکردهای منفی.
در طول تاریخ، هرجامعهای برای قاعدهمندی رفتار اعضایش، هنجارهایی را تعـریف و نهـادینه کرده و آنها را به رعایت آن قواعد و هنجارها ملزم نموده و در برابـر تخلـف و سرپیچـی از آنهـا نیـز واکنش نشان داده و مجازاتهایی را تعیین کرده است.
متفکران اجتماعی و جامعه شناسان نیز جهت کاهش هنجارشکنی افراد جامعه، به بررسی علل و عوامل مؤثر در انحرافات و بروز کجرویهای اجتماعی پرداخته اند و در عصر ارتباطات به تأثیر رسانهها و وسائلارتباط جمعی در کنترل و یا گسترش انحرافات اجتماعی اشاره کرده اند. بر این اساس، تبیین کارکردهای مثبت و منفی رسانهها در این زمینه ضروری مینماید. لذا محور بحث در این نوشتار توضیح و تبیین کارکردهای مختلف رسانههای جمعی درخصوص انحرافات اجتماعی میباشد. پیش از ورود در بحث، لازم است مفاهیم کلیدی به طور مختصر توضیح داده شود.
1- مفاهیم کلیدی
1-1) انحرافات اجتماعی
انحراف هر گونه رفتاری است که با انتظارات جامعه یا یکی از گروههای مشخص درون جامعهمنطبق نباشد. به عبارت دیگر« انحراف»، دوری جستن و فرار از هنجارها تعریف میشود.
انحرافات اجتماعی دارای اقسامی از قبیل انحرافات نخستین (یعنی انحراف فرد به طور گذرا وتصادفی) و انحرافات ثانوی(یعنی منحرف شدن فرد از نظر عموم افراد جامعه) است و همچنین برای تبیین علل انحرافات اجتماعی نیز سه مکتب عمده پدید آمده است:
اول: مکتب زیستشناسی کهعوامل انحراف را در ترکیب ناموزون کرموزومهای بدن شخص منحرف جستجو میکند.
دوم: مکتب روانشناسی که انحراف فرد را بر اساس نقص شخصیت وی توجیه مینماید.
سوم :مکتب جامعهشناسی که بیان میدارد رفتار انحرافی افراد متأثر از عوامل اجتماعی است، زیرا عوامل روانیبازتاب ساختارهای اجتماعی میباشد.
2-1 ) رسانههای جمعی
رسانههای جمعی به تمام ابزارهای غیر شخصی ارتباط گفتـه میشود که به وسیله آن، پیامهای دیداری و یا شنیداری به طور مستقیم به مخاطبان انتقال مییابند، تلویزیون، رادیو، سینما، اینترنت، ماهواره و مجلات، کتب و... در زمرة رسانههای جمعی محسوب میشوند.
«ژودیت لازار» در مورد اهمیت و نقش رسانهها میگوید :رسانهها نقشهای متعـددی را در حیـات اجتمـاعی به عهـده دارند، از جملـه اینکه صحنهای را ایجاد میکنند که حیات سیاسی در آن به نمایش گذاشته میشود، فرهنگ بال میگستراند، مدها جولان میدهند، سبکهای تازه و هنجارهای زندگی رخ مینمایند.
3-1) کارکرد
کارکرد عبارت است از حاصل یا نتیجه نوعی وجود یا عمل(حرکت) اشخاص یا اشیاء و از جمله پدیدههای لمس ناپذیری چون الگوهای فرهنگی، ساختارهای گروهی و نگرشها.
به دیگر سخن، «کارکرد» به معنای نقش یا اثری است که هر پدیده در زنجیرهای از پدیدههایی که با آنها مرتبط میباشد، باقی میگذارد. دورکیم در کتاب تقسیم کار اجتماعی، کارکرد را در همین معنا بکار برده است.
«ویلیام اسکیدمور» معتقد است بهترین راه برای فهمیدن این واژه، در نظر گرفتن آن به عنوان یک اثر است و فونکسیون هر عملی، اثر آن است.
«مرتن» نیز کارکردهای اجتماعی را به کارکردهای آشکار و پنهان و کارکردهای مثبت و منفی تقسیم کرده است، تا این تلقی بوجود نیاید که آثار اجتماعی یک رفتار یا نهاد اجتماعی، الزاما از آثار آشکار و مثبت جامعه حکایت میکند.
2- کارکردهای مثبت
بیان انحرافات اجتماعی از رسانهها اثرات و کارکردهای اجتماعی مثبتی دارد که به برخی ازآنها اشاره میشود:
1-2) اطلاعرسانی و هشدار
یکی از کارکردهای اساسی رسانهها اطلاعرسانی از وقایعی است که در محیط اجتمـاعی واقع میشود. پیشرفت بهتانگیز وسائل ارتباط جمعـی در قـرن حاضـر جهان را به دهکده کوچکی تبدیلکرده است که انسانها امکان اطـلاعیـابی از همه وقـایع و حـوادث جهـان را به طـور سـریع و جـامع دارند. در عصر ارتباطات هیچ حادثهای هر چند در دورترین مناطق جهانی باشد ـ منحصربه یک منطقه جغرافیایی نیست و از این رو سـه ویـژگـی، فـرا زمـانی، فـرا مـکانی و سـرعت فـوقالعـاده ازخصیصههای وسائل ارتباط جمعی است. امروزه تمامی ابعاد زندگی فردی واجتماعی انسانها در رسانهها رسوخ کرده و از خصوصیترین رفتار انسانها تا بزرگترین تغییـرات نهـادهای اجتمـاعی وساختـارهای فرهنگـی و سیاسـی از طریق رسانهها ارائه میشود.
رسانههای جمعی اعم از روزنامهها، مجلات، رادیو و تلویزیون، گاه از انحرافاتاجتماعی، نظیر تجاوز، خشونت، قتل و پرده برمیدارند و زوایای پنهان داستانهای عشقی و جنایی را برای مخاطبان خود آشکار میسازند و انواع دامهایی را که بر سر راه جوانان قرار دارد ، به آنان گوشزد مینمایند و راههای لغزش دیگران را برای مخاطبان ترسیم میکنند و با اطلاعرسانی به موقع و مناسب برای اعضای جامعه، در پیشگیری ازانحرافات اجتماعی نقش مؤثری ایفا میکنند.
رسانههای جمعی با شناخت آسیبهای مختلف اجتماعی و گزارش آن به کنشگران اجتماعی، نسبت به گسترش نابهنجاریهای اجتماعی هشدار میدهند و بدین ترتیب کنشگران اجتماعی را از نوع رفتارها و خرده فرهنگهای کجرو آگاه میکنند تا بر اساس ارزشها و هنجارهای مورد پذیرشجامعه حرکت کنند و در دام این گونه خردهفرهنگها قرار نگیرند. لذا رسالت رسانهها ایجاب میکند که ابعاد، نوع و کیفیت شکسته شدن هنجارها و ارزشهای اجتماعی را منعکس نمایند تا اعضای جامعه بتوانند، با درک همه جانبة آنها ضمنحفظ خود از ارتکاب انحرافات اجتماعی، از شکسته شدن هنجارهای مقبول جامعه جلوگیری نمایند.
وسائل ارتباط جمعی میتوانند با بهرهگیری از شگردهای تبلیغی و آفرینشهای هنری، نفـرت و زشتـی تـزلـزل باورها و ارزشهای ملی و دینی را به مخاطبان خود القا کنند. بر این اساس، یکی از وظایف و کارکردهای مهم رسانهها آگاه سازی و اطلاعرسانی عمومی است. یعنی اطلاع رسانی در مورد وقوع جرائم و انحرافات اجتماعی و کیفیت وقوع و ابعاد و راههای لغزش افراد به سوی کجروی و هنجارشکنی و در بعـد دیگـر ایجاد نفرت از وقوع انحرافات و جرائم اجتماعی.
کارگزاران رسانههای جمعی میبایست با حساسیت ویژهای، از ارزشهای عام و هنجارهای نهادینه شدة اجتماعی پاسداری نمایند و برای تحقق عینی آن با سایر نهادهای فرهنگی هماهنگی کرده و تمام امکانات را برای حفظ کرامت انسانی بکار گیرند.
طبیعی است، هر گاه که ارزشها و باورهای جامعه مصون بماند، وفاق و همبستگی اجتماعی بیشتر تضمین خواهد شد، زیرا ارزشها و باورها از مهمترین عوامل همبستگی اجتماعی کنشگران اجتماعی محسوب میشوند و چنانچه هر روز، به بهانهای خاص یکی از ارزشهای عام به طور بیرحمانه از سوی خرده فرهنگهای کجرو مورد هجوم قرار گیرد، بنیانهای وفاق و همبستگی اجتماعی تضعیف شده و جامعه تا هنگامة شکلگیری هنجارها و ارزشهای نوین، آسیبهای فراوانی خواهد دید.
بنابراین رسانهها با تبیین ابعاد انحرافات، وفاق و همبستگی اجتماعی را بیشتر خواهند کرد.
صفحه حوادث روزنامهها هشداری به مردم است تا بدون توجه و آگاهی به هر کسی و هر چیزی اعتماد مطلق نداشته باشند، نقل این حادثه که: دختـر جـوانی به علت تأخیر مجبور میشود از وسائل نقلیه شخصی استفاده کند و راننده که آدمربای حرفهایی بوده است به بهانه این که راه اصلی ترافیک است، از راههای فرعی دختر را میرباید. میتواند دختران جوان جامعه را نسبت به این خطرات هشیار نماید و نوعی زیرکی و دقت را در روابط اجتماعی افراد آموزش دهد.
2-2) قانونشناسی و کیفرشناسی
قوانین در هر جامعهای مبنای اصلی نظم اجتماعی محسوب میشوند، به طوری که بدون وجود قوانین، نظم و انتظام اجتماعی میان افراد، سازمانها و نهادهای مـدنی غیـر ممکن خـواهد بود، قانون، جایگاه هر فرد را در نظام قشـربندی، معیـن ساخته و توقعات و انتظارات را در جهت منطقی هدایت میکند، قانون نه تنها رابطه میان کنشگران را تعریف میکند، بلکه روابط میان نهادها و گروههای اجتماعی را نیز در سطح کلان مشخص و نموده برای کسانی که از آن تخطی میکنند، کیفر و مجازاتی را معلوم کرده است.
کارکـرد مهم رسـانـههـا در این زمینه، شناساندن قانون و کیفـر آن به کنشگـران اجتماعی جهت کاهش میزان ارتکاب جرائم میباشد. وجود قانون در کتب قانون، نظم اجتماعی را به ارمغان نمیآورد، تبیین و انتقال فرهنگ قانونگرایی به عاملین اجتماعی، آنان را هنگام مواجهه با جرم و زمینههای آن واکسینه میکند.
وسائل ارتباط جمعی میبایست با ارائه فوائد و منافع قانون، روحیه قانونگرایی را ترویج نمایند و نشان دهند که به عنوان ایدئولوژی توجیهگرا برای عملکرد قدرتمندان و حاکمان عمل نمیکنند، بلکه تذکرات قانونی را به عنوان مبنای نظم اجتماعی مطرح مینمایند.
ارائة گزارشی ازضوابطی که قانون عرضه میکنـد و کیفـری که قانون برای متخلفان معین ساخته است، کارکرد ارزشمندی است که رسانهها در عصر ارتباطات بر عهده دارند.
رسانههای جمعی از طریق تبیین قانون و مقررات میکوشند تا رفتارهای افراد را در مسیر هنجارهایتعریف شده جامعه رهبری نمایند و به افراد بیاموزند که هر گاه فرد رفتارهای خود را بر اساس هنجارها و قواعد اجتماعـی تنظیـم نمایـد، از طرف جامعه پاداش داده میشود؛ بالطبع کنشگران اجتماعی نیز درمییابند برای رسیدن به خواستههای خود میبایست به رفتارها و هنجارهایی روی بیاورند که قانون معین کرده است. رویة آموزش غیر مستقیم قانون، همچنین میتواند احترام درونی به قانون و احساس تقدس نسبت به قانون را در بین اعضای جامعه ایجاد کند، به طوری که قانون را به عنوان امری مقدس و غیر قابل تخلف تصور نمایند. به عبارت دیگر رسانهها، از طریق اقناع و رسوخ به ذهن انسانها، به درونیسازی، جذب و پذیرش قلبی هنجارها میپردازند.
رسانهها با نمایش کیفرهایی که برای مجرمان در برابر تخلف و تخطی از قانون در نظر گرفته شده است، میتوانند در کاهش جرم تأثیـرگـذار باشـند. تا هنگامی کـه مجرم، از مجازاتهای قانونی هنجارشکنی تصور روشنی در ذهن خود نداشته باشد و تنها به منافع و مزایای تخطی از مقررات بیندیشد، انگیزة ارتکاب جرم در او تشدید میشود، بدین لحاظ رسانهها موظفند که شناخت همه جانبهای از مضرات و زیانها وعواقب جرم را در اختیار اعضای جامعه بگذارند و به این وسیله، انگیزه ارتکاب جرم را کاهش دهند.
برای عینیت بخشیدن به دو کارکرد فوق، بهترین راه، ارائه الگوهای جذاب، امروزی و متناسب با نیازهای انسان معاصر است. رسانه میتواند از طریق نشان دادن عواقب انسانهای مجرمی که دچار کجروی شدند، زشتی و قبح گناه و جرم را در ذهن مخاطبان ترسیم نماید و مایه عبرتآموزی انسانها باشد، بررسی شواهد تجربی ذیل این کارکرد اجتماعی رسانهها را بهتر تبیین میکند:
ـ 6 تن از اراذل و اوباش محله یافتآباد که پس از کشاندن یک دختر 13 ساله به منزل مسکونیشان وی را مورد آزار و اذیت جنسی قرار داده بودند، با رأی قاضی مجتمع قضایی شهید مطهری به 45 ضربه شلاق در ملا عام محکوم شدند.
ـ زن جوانی که به خاطر انتقام جویی از همسرش وی را با ضربات متعدد چاقو به قتل رسانده بود، پس از برگزاری چندین جلسه محاکمه به قصاص نفس محکوم شد.
ـ متهمان اختلاس 20 میلیارد ریالی از بانک مسکن روز گذشته محاکمه شدند.
انعکاس و بازتاب این گونه انحرافات اجتماعی، موجب میشود تا جامعه با کیفر مجرمان در قانون آشنا شده و نیز عواقب انحرافات اجتماعی را با دقت بیشتری نظاره کنند.
3-2) کنترل اجتماعی
هر نظام اجتماعی برای حفظ ارزشها و هنجارهایش مکانیسمهایی را تعبیه میکند، تا کنشگران اجتماعی بدون هیچ احساس فشاری نسبت به هنجارهای اجتماعی پایبند شده و از معیارهای پذیرفته شدة جامعه عدول نکنند.
در تعریف کنترل اجتماعی گفتهاند: کنترل اجتماعی به مجموعه شیوهها، تدابیر و وسایلی اطلاق میشود که یک جامعه یا یک گروه در راه تحقق اهداف خود و هدایت افـرادش به رعـایت آداب، شعائر، منــاسک و هنجـارهـای پذیرفته بکار میگیرد. کنترل اجتماعی به دو شیوه انجام میشود: یکی از طریق فشارهای اجتماعی که ابزار آن همان «قوانین و ضمانت اجرای» آن است و دیگری از طریق «اقناع»میباشد که افراد را به رعایت هنجارها ملزم میکند.
امر به معروف و نهی از منکر در اسلام یکی از مهمترین ابزارهای کنترل اجتماعی میباشد. با این نگاه جامعهشناختی، رسانههای همگانی نیز، دارای کارکرد کنترل اجتماعی هستند. رسانهها با درج و انعکاس نابهنجارهای اجتماعی و عواقب شومی که در انتظار افراد کجرو قرار دارد، به طور غیر محسوس، اقدام به کنترل و پیشگیری از نابهنجاریها در جامعه میکنند. رسانهها عمدتاً از طریق اقناعپذیری بهتر میتوانند در کنترل اجتماعی مؤثر باشند.
وقتی که چنین خبری در مطبوعات درج میشود که: مدیر عامل یک شرکت تجاری بینالمللی به اتهام قاچاق تجهیزات پزشکی به جزای نقدی (20 میلیون و 500 هزار ریال) محکوم شد، سایر مدیران اقتصادی که در معرض فسادهای مالی قرار گرفتهاند، حداقل در موارد یاد شده احتیاط بیشتری خواهند کرد.
4-2) پیشگیری از جرم
عملکرد رسانهها در شکل دادن به تعریف جرم و کجروی، نقش آنها را در ایجاد تغییرات قانونی و تقویت انواع خاص از راهکارهای عملیاتی پلیس، به نقش بسیار مؤثری بدل میکند، به طور مثال میتوان به وضع قوانین مربوط به منع عبور و مرور جوانان و اتخاذ شیوههایی جهت کنترل اماکن خاص اشاره نمود.
3-کارکردهای منفی
وسائل ارتباط جمعی میتوانند در ارائه و عرضه انحرافات اجتماعی، کارکردهای منفی و اثرات مخربی را برای جامعه داشته باشند که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
1-3) تحدید مفهوم جرم
رسانهها تأثیر بسزایی بر تصویر کلی از جرم در جامعه دارند تا آنجا که تصـورات و پنـدارههای موجود درباره جرم عمدتاً محصول رسانههاست. رسانهها معمولاً جرم را در قالب نوعی جرم خیابانی معرفی میکنند، مفهومی که با ایجاد رعب و وحشت در میان افراد جامعه گره خورده است و خشونت رکن عمده آن میباشد. بدین ترتیب جرائم دیگری نظیر تخریب محیط زیست، حیف و میل اموال عمومی، جرائم مربوط به بهداشت و امنیت غذایی و کمتر مطرح میشود.
2-3) ایجاد امواج جرم
رسانهها اغلب جرم را در قالب موجهایی برجسته و متمایز و به تعبیر نویسندگان، امواج جرم به تصویر میکشند، بدین شکل که با ارائه گزارشهای مکرر از ارتکاب برخی اشکال خاص جرم شامل جرم خیابانی مانند ضرب و شتم، تجاوز به عنف و قتل، موجب میشوند که توجه افکار عمومی با شدت بیشتری، به این دسته از جرائم جلب شود. نکته جالب توجه آن است که برای تحقق مفهوم امواج جرم، ضرورتی وجود ندارد که موارد وقوع یک رفتار مجرمانه در عمل نیز افزایش داشته باشد، بلکه کافی است که در افکار عمومی این تلقی ایجاد شود که این موارد با شدتی توجه برانگیز رو به فزونی است.
3ـ 3 ( عادی سازی هنجارشکنی
تا زمانی که ناهنجاری در نظر کنشگران اجتماعی، امری زشت و غیر منطقی جلوه کند، میزان ارتکاب انحراف اجتماعی و خروج از هنجارهای اجتماعی کاهش خواهد یافت. انعکاس کجرویهای اجتماعی در رسانهها در کاهش نفرت از انحرافات و عادی شدن نابهنجاری در جامعهتأثیر بسزایی دارد، زیرا فرد ضمن اطلاع از نقض هنجارها توسط رسانهها، درمییابد که هنجارهای اجتماعی که به نظر وی غیرقابل تخطی بودند، قابل شکستن و تخلف هستند، لذا انگیزه ارتکاب جرم در فرد تقویت میشود و این یکی از کارکردهای منفی بیان کجرویها و انحرافات اجتماعی در رسانهها است. به طور نمونه دختر شهرستانی که از پدیده فرار دختران از خانه اطلاع چندانی ندارد، با شنیدن یا دیدن خبرمربوط به فرار دختـران متـوجه میشـود که این کـار میتـواند یکی از راههای رهایی او از برخی مشکلات و تضادهای خانوادگی باشد و هنگامی که در کانون خانواده، احساس ناامیدی و سرخوردگی و خلأ عاطفی به او دست میدهد، ممکن است همان راهی را برگزیند که برخی دختران برای رهایی از رنجهای خانوادگی انتخاب کرده بودند.
4-3 ) گسترش خشونت و پرخاشگری
ژان کازنو، صاحبنظر در علوم ارتباطات در خصوص برداشت از مفهوم خشونت میگوید: از دیدگاه ما عمل خشونتآمیز، عملی خواهد بود که با رفتار تهاجمی به خصوص از نظر «جسمانی» و یا حداقل «بیانی» همراه گردد.
امروزه خشونت و پرخاشگری در میان جوانان شایع شده است که معلول علل و عوامل متعددی است. مطالعات انجام شده نشان میدهد که رسانههای جمعی در این زمینه تأثیر بسیاری داشتهاند، زیرا رسانهها با تبلیغات کالاهای رنگارنگ، زندگی مرفه را آرمان و هدف مخاطبان ترسیم میکنند، در حالی که این هدف با شغل و درآمد مخاطبان قابل دسترسی نیست، در نتیجه میان اهداف و ابزار مشروع دستیـابـی به این اهـداف فاصلـه ایجـاد میشـود، (یعنی فرد احساس محرومیت مینماید) این وضعیت منجر به خشونت و پرخاشگری در میان افراد میگردد. به عبارت دیگر رسانهها موجب میشوند که میل به مصرف کالاهای لوکس در بین مردم افزایش یابد، اما وقتی این میل و تقاضا امکان ارضاء ندارد، در نتیجه به خشونت تبدیل میشود و یا فرد را به انجام عملی غیر قانونی نظیر سرقت جهت دستیابی به کالاهای تبلیغی ترغیب مینماید.
نمایش فیلمهای جنایی نیز از سوی دیگر روحیه خشونت، تندخویی و ارتکاب جرم را به مخاطبان خود القاء مینماید و موجب بروز رفتارهای خشونتآمیز میگردد. انتشار اخبار مربوط به قتل و بیان راهها و شیوههای ارتکاب اینجنایات موجب بدآموزی، گسترش و نهادینه شدن این روشها در جامعه میشود.
محتوای خشونت بار رسانهها به بروز رفتارهای خشن در افراد جامعه دامن میزند و ممنوعیتهای اخلاقی و اجتماعی بکارگیری خشونت را کمرنگ میکند. صاحبنظران ارتباطات سازوکارهای تحریک کنندة خشونت را شامل بازداری زدایی (کاهش خودداری بینندگان از انجام اعمال پرخاشگرانه)، حساسیت زدایی(افزایش تحمل بینندگان و قبول خشونت) و برانگیختگی زایی میدانند. آنها معتقدند که رسانهها قادرند فنون ارتکاب جرائم را آموزش دهند، جرائم را مهیج و لذت بخش جلوه دهند، ارضا شدن آنی را ترویج دهند و فرد را به همانند سازی با مجرم ترغیب کنند، البته جرم زایی رسانهها به تعامل محصولات رسانه ای (خصوصیات جرائم و مجرمان آن)، بافت رسانهها (مقدار پوشش رسانهای، سبکهای ارائه، حمایت از ارتکاب جرائم) و بافت اجتماعی (هنجارهای فرهنگی موجود، گرایشهای مصرف کنندگان، فرصتهای ارتکاب جرم و تعداد خلافکاران موجود) بستگی تام دارد.
5-3) اشاعه فحشا و بی بندوباری
یکی از کارکردهای رسانههای جمعی، مفهوم سازی و به تبع آن، شکل دادن به هنجارهای مناسب با آن مفهوم میباشد. براین اساس ارائه تصاویر مستهجن و مبتذل و خلاف عفت عمومی از طریق رسانههای جمعی و نگارش متون خلاف اخلاق و پورنوگرافی میتواند منجر به گسترش جرائم به ویژه از نوع جرائم جنسی گردد.
قرآن کریم در مورد خطر اشاعه زشتیها در جامعه اسلامی هشدار داده و میفرماید: «ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین امنوا لهم عذاب الیم فی الدنیا و الاخره و الله یعلم و انتم لا تعلمون» «کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم باایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنها در دنیا وآخرت است و خداوند میداند و شما نمیدانید».
گسترش فحشا در این آیه شریفه مورد مذمت قرار گرفته است، البته در قرآن کریم، واژه فحشا در خصوص انحرافات جنسی استفاده شده است، اما از نظر مفهوم لغوی، «فحشا» به معنی هر گونه رفتار و گفتاری است که زشتی آن بزرگ باشد.
پس از دیدگاه و منطق قرآن، بازگو کردن زشتیها و ترویج و ارائه آنها، مورد نهی قرار گرفته است، زیرا موجب آشکار سازی زشتیها و برملاکردن آنها میشود.
امام رضا(ع) میفرمایند: «المذیع بالسیئه مخذول و المستتر بالسیئه مغفور له» «آن کس که گناه را نشر دهد، مطرود است و آن کس که گناه را پنهان میدارد، مشمول آمرزش الهی است».
پیامبر اسلام (ص) میفرمایند:«من اذاغ فاحشه کان کمبتدئها» « کسی که کار زشتی را نشر دهد، همانند کسی است که آن را در آغاز انجام داده است».
6-3) تضعیف اعتماد اجتماعی
اعتماد اعضای جامعه به یکدیگر، سرمایه اصلی تعامل اجتماعی است؛ تعاملی که برای رفع نیازهای زیستی و اجتماعی اعضای جامعه صورت میگیرد، لذا تضعیف این اعتماد مشکلات عدیده ای را در مراودات اجتماعی و تأمین خواستههای افـراد ایجـاد خواهـد کـرد. امـا در هـر صورت ممکن است اعتماد اجتماعی تضعیف شود که یکی ازعوامل آن، ترویج انحرافات اجتماعی از طریق رسانهها است. زیرا ذکر انواع انحرافات از رسانهها و اعلام رشد سرسام آور آن، منجر به ایجاد روحیه سوء ظن و شک نسبت به سایر افراد جامعه میشود و احتمال وقوع این انحراف را از سوی تک تک اعضای جامعه تقویت مینماید و روحیه اعتماد عمومی را تضعیف میکند، در نتیجه تعامل اجتماعی دچار اختلال میشود.
انعکاس انحرافات اجتماعی علاوه بر سست کردن اعتماد اجتماعی، موجب عدم احساستعلق جمعی میشود و روابط اجتماعی افراد را دچار مشکل میکند.
رسانهای کردن جرائم بر نهاد خانواده نیز اثرات مخربی دارد، به طور نمونه پدران و مادران را نسبت به رفتار فرزندانشان بدبین میکند، چرا که والدین احتمال میدهند که انجام این انحراف اجتماعی که از طریق رسانه منعکس شده است، در مورد فرزندان جوان خانواده وجود دارد، این نگرش منجر به تضاد و ناسازگاریهای خانوادگی خواهد شد.
رسانهها گاه با انعکاس آمار و ارقام اغراق آمیز جرائم، میتوانند اعتماد اجتماعی را نسبت به نظام سیاسی تضعیف نمایند. به طور نمونه انعکاس پروندههای کلان اختلاسهای عمومی و یا پروندههای مربوط به رابطه میان حاکمیت و مردم میتواند منجر به سلب اعتماد گردد.
هـر چنـد نمیتوان ضـرورت برخـورد قوی با متخلفان را در هرسطح و نهادی انکار نمود، اما رسانهای کردن این گونه حوادث به بیاعتمادی مردم از حکومت منجر شده و اقتدار و مشروعیت مدیران صالح نظام را نیز از بین برده و در نتیجه نظام سیاسی کشور، کارکرد کنترلی و پویایی خود را از دست خواهد داد.
7-3) شکستن حریم خصوصی افراد
هر چند افراد جامعه بر اثر داشتن ارتباطات اجتماعی وسیع با کنشگران، دارای وجوه مشترک رفتاری هستند، اما هر یک از آنها دارای حریم خصوصی میباشند که مربوط به امور شخصی و خانوادگی و روابط میان فردی است. تمام اعضای جامعه تلاش میکنند این حریم (نظیر میزان علاقه به همسر و فرزند، اختلافات خانوادگی، روابط، سلائق، رفت و آمدها، میزان درآمد و سفرها و ) را از تیررس دیگران دور نگاه دارند. از سوی دیگر مطبوعات به جهت وظیفه خبررسانی و اطلاع رسانی با ورود به اسرار خصوصی افراد، به ناچار اصل ممنوعیت ورود به این حریم را نقض میکنند. امروزه رسانهها قدرت بیسابقهای برای در نوردیدن حریم خصوصی افراد دارند، مانند انتشار خبر کشتن یک کودک توسط والدینش، کشتن همسر به بهانه عشق با دیگری و
ورود در حریم خصوصی افراد از نظر بازخوردهای اجتماعی و کارکردهایی که در شکستن مرزهای خصوصی مردم دارد، دارای اهمیت فوقالعادهای است. به گونه ای که تجسس و افشای زوایای پنهان زندگی مردم برای دستیابی به اطلاعات جزیی از آنان، به شدت در متون دینی نهی و مذمت شده است.
به تعبیر دیگر اسلام میخواهد مردم در زندگی خصوصی خود از هر نظر در امنیت باشند. بدیهی است اگر اجازه داده شود که هر کس به تجسس درباره دیگران برخیزد،حیثیت و آبروی مردم بر باد میرود و جهنمی به وجود میآید که همه افراد اجتماع در آن عذاب خواهند برد.
این کارکرد منفی رسانهها (یعنی ورود به حریم خصوصی افراد) در کشورهای جهان نیز ابعاد وسیعی یافته است، به طوری که در بهارسال1989 دیوان آمریکا اعلام کرد که سازمان خبری اجازه ندارد به پروندههای F.B.I در زمینه تجاوزهای جنسی دسترسی پیدا کند. F.B.I برای کوتاه کردن دست مطبوعات از این نوع پروندهها به دیوان فدرال متوسل شد و اعلام کرد که اگر چه این پروندهها با استناد به اسناد علنی وگزارشات دستگیریها و رسیدگیهای قضایی تهیه شده است، اما کامپیوتری کردن این اطلاعات، حریم خصوصی افراد را به خطر خواهد انداخت. بر اساس نتایج نظرخواهی موسسه گالوپ 73 درصد از مردم آمریکا معتقدند که مطبوعات حریم خصوصی افراد را نادیده میگیرند.
به هر حال همین مرزبندی حریم خصوصی از حریم عمومی جامعه میبایست به طور مشخص تعریف شود و به وسیله قانون، ضمانت اجرا داشته باشد و رسانهها نیزخود را موظف به رعایت آن موازین بدانند.
فرجام سخن
بررسیهای گذشته نشان داد که رسانههای جمعی کارکردهای مثبت و منفی در ارتباط با تبیین انحرافات اجتماعی دارند. اینک این پرسش مطرح میشود که آیا رسانهها مجازند تحت عنوان طرح حوادث ،انحرافات اجتماعی را به ذهنیت جامعه منتقل نمایند؟ یا آنکه رسانهها فقط میبایست نمایشگر کنشهای مثبت مردم باشند و از انحرافات آنان سخن نگویند؟
به نظر میرسد منابع شناخت مردم از حوادث و مسائل اجتماعی منحصر به رسانهها نیست و آنان از راههای مختلفی از جمله مشاهده عینی و ارتباطات کلامی با دیگران از حوادث تلخ و انحرافات اجتماعی آگاهی مییابند، از این رو تصور اینکه چشم وگوش مردم تنها از دریچه وسائل ارتباط جمعی به دنیای حوادث و انحرافات باز میشود، خیالی بیش نیست. لذا گزارش این گونه انحرافات اجتماعی توسط رسانهها چنانچه با تحلیل و تبیین آسیبهای آنها و به منظور حفظ جامعه از گسترش انحرافات صورت گیرد ، امری مفید، بلکه ضروری است که ضمن افزایش آگاهی مخاطبین رسانهها، موجب میشود که رفتار اجتماعی خود را براین اساس تنظیم نمایند و از پیامدهای کجرویهای اجتماعی در امان باشند.
قرآن کریم بارها با بیان سرگذشت اقوام گذشته از انواع آلودگیها و انحرافات اجتماعی سخن به میان آورده است و مقصود از بیان آنها را عبرتآموزی و پیشگیری از وقوع و تکرار آنها در بین امت اسلامی برشمرده است. قرآن کریم در سوره یوسف، داستان عشق و شیفتگی زلیخا به یوسف را با تمام جزئیات و تفاصیل آن بیان کرده و انحراف اخلاقی زلیخا را با انواع مکرها و ترفندهای آن تشریح نموده است، ولی بیتردید مقصود از ارائه این گزارشها تقویت جنبة معنوی بشر میباشد. خداوند میفرماید: «و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنای کامجویی کرد، درها را بست و گفت: بیا به سوی آنچه برای تو مهیاست. گفت: به خدا پناه میبرم، اوصاحب نعمت من است، مقام من را گرامی داشته، مسلماً ظالمان رستگار نمیشوند. آن زن قصد او کرد و او نیز ـ اگر برهان پروردگار را نمیدید ـ قصد وی مینمود، این چنین کردیم تا بدی و فحشاء را از او دور سازیم، چرا که او از بندگان مخلص ما بود».
در این آیات هر چند خداوند از انحرافات اخلاقی زن عزیز مصر ، سخن به میان آورده و آن را برای همه مردم بیان کرده است، اما این اطلاع رسانی را با تحلیل، تذکر و شیوه معنوی رهایی از انحرافات اجتماعیتوأم ساخته است.
قرآن کریم در هنگام بیان تاریخ قوم لوط، به اعمال ناشایست آنها (همجنس بازی) اشاره کرده و میفرماید: قوم لوط فرستادگان را تکذیب کردند، هنگامی که برادرشان لوط به آنان گفت: آیا تقوا پیشه نمیکنید؟ یا در میان جهانیان، شما به سراغ جنس ذکور میروید و همجنس بازی میکنید و همسرانی را که پروردگارتان برای شما آفریده رها میکنید؟
قرآن کریم انحراف اجتماعی آن قوم را ذکر کرده، ولی در ضمن بیان اینانحراف جنسی، به راه درمان آن (یعنی ازدواج) اشاره میکند. همچنین موارد دیگری همانند قتل هابیل توسط قابیل در قرآن ذکر شده است، ولی به جهت اینکه در کنار نقل این خبر، مضرات و پیامدهای آن انحراف تحلیل و تبیین میشود، از اشاعه فحشاء، شکستن قبح گناه و سایر کارکردهای منفی که در این رابطه وجود دارد، جلوگیری میشود.
با استشهـاد به آیـات گذشتـه، مـلاک نقـل و گـزارش انحرافات به طورگسترده مشخص میشود. این ملاک همان طور که در مورد قرآن وجود دارد، در مورد رسانههای جمعی هم محقق است و آنها باید در کنار ذکر حوادث، به جنبه عبرتآموزی حوادث جهت پیشگیری از وقوع انحراف توجه داشته باشند و در این راستا، به تحلیل انحرافات و راههای مبارزه با آن و شیوههای جایگزینی مثبت آنها اشاره نمایند و اگر به صرف نقل و ذکر انحرافات اکتفا شود، افزایش دامنه و نوع کارکردهای منفی رسانهها دور از انتظار نخواهد بود.
________________________________________
1-- همان، 19 آبان 81، شماره 1024.
2-- Crime waves.
3-- Mass Media.
4-- همان، 15 آبان، ش 1021.
5-- مکارم شیرازی، ج 14، ص 403.
6-- Social deviation.
7-- اسکیدمور، ص 141.
8-- Street crime.
9-- ساروخانی، دائرة المعارف علوم اجتماعی، ص 698.
10-- لازار، ص 136.
11-- Function.
12-- توسلی، ص217.
13-- همان، ص 184.
14-- انتخاب، 17 آذر 81، ش 1064.
15-- همان، ص 356.
16-- سلیمی و داوری، صص159-158.
17-- یوسف، 24 و 23.
18-- فیروزبخت، صص237-231.
19--Social control.
20-- گولد، ص 436.
21-- ساروخانی، جامعه شناسی ارتباطات، ص 72.
22-- سلیمی و داوری، ص160.
23-- کلینی، ج 2، ص 428.
24-- رسانه، سال هفتم، ش 3، ص 49.
25-- شعراء، 166 ـ 160.
26-10- همان، 20 آذر 81، ش 1049.
27-21-کازنو، ص 117.
28-20- سلیمی و داوری، صص160-159.
29-9 - روزنامه انتخاب، 38 آذر، ش 1056.
30- منابع:
31-ـ ساروخانی، باقر:« جامعهشناسی ارتباطات»، انتشارات اطلاعات، چاپ پنجم، 1373.
32-فیروزبخت، مهرداد:«ساخت اجتماعی جرم و خشونت رسانهها به مثابة یک علت»، مجله پژوهش و سنجش، سال هشتم، ش 26، 1380.
33-ـ توسلی، غلامعباس:«نظریه های جامعه شناسی»، انتشارات سمت، چاپ ششم، 1376.
34-ـ مکارم شیرازی، ناصر:« تفسیر نمونه»، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1362.
35-ـ ساروخانی، باقر:« دائرةالمعارف علوم اجتماعی»، موسسه کیهان، چاپ اول، 1367.
36-ـ سلیمـی، علـی؛ داوری، محمـد:«جامعه شناسی کجروی»، انتشارات پژوهشکده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1380.
37-ـ لازار، ژودیت: «افکار عمومی»، ترجمه مرتضی کلینی، نشر نی، چاپ اول،1380.
38-ـ کلینی، محمد بن یعقوب: «اصول کافی»، دارالاضواء، (بیروت)،چاپ اول، 1413 ق.
39-ـ قرآن کریم
40-ـ کـازنـو، ژان: «جامعـهشنـاسی وسـائل ارتباط جمعی»، ترجمه باقر ساروخانی و منوچهر محسنی، انتشارات اطلاعات، چاپ پنجم، 1373.
41-ـ گـولد، جولیوس:« فرهنگ علوم اجتماعی»، ترجمه باقر پرهام و دیگران، انتشارات مازیار، چاپ اول، 1376.
42-ـ اسکیـدمور، ویلیام:« تفکر نظری در جامعهشناسی»، ترجمه علیمحمد حاضری و دیگران،
سلامت روان زن و زن الگو در نگرش دینی
نیاز به روابط با دیگران نیاز به خودشکوفایی نیاز به آگاهی و افزایش حیطههای شناختی نیاز به اقتدار و انضباط نیاز به شناختن نقشها و مهارتهای ایفای این نقشها و ...
و البته بایستی توجه داشت که اینها نیازهای انسانی هر یک از افراد جامعه میباشد. و البته در هر دو جنس زن و مرد یکسان است ولی شاید تفاوت در انتظار افراد در نوع دریافت و بیان این نیازها باشد.
مسایل بانوان را بایستی در دو حیطه زمانی عمده مورد توجه قرار داد:
ـ یکی مسایل مربوط به دوران نوجوانی و جوانی است ـ و دیگر مسایل برآمده از وضعیت اجتماعی زنان در دوره حضور اجتماعیشان میباشد. برخی از این مسایل عبارتند از:
ـ رفتارهای تبعیضآمیز به دلیل تفاوتهای جنسیتی ـ ارزیابی ناصحیح از تواناییها و نقش زنان در جامعه یا خانواده اشکال در انتخاب الگوها و الگوپذیری و مشکل هویت در نوجوانان، به دلیل عدم ارایه الگوهای مناسب و عینی که موجب شده است نوجوانان و جوانان برای انتخاب نقش و کسب مضمون محوری فرهنگ توسعه ما دیانت و اسلامیت است و هر نظریهای برای آنکه تحقق عینی بیابد بایستی مبتنی بر تفکر دینی باشد.
هویت با ثبات و قوی دچار یک سردرگمی و تضاد شوند. «این سردرگمی در زمان ما خود را بارزتر نشان میدهد به طوری که حتی قهرمانان ورزشی الگوهای ایدهآل دختران ما (حتی بیش از پسران) شدهاند.» ـ نبود آموزش صحیح به دختران در زمینههای مختلف مثل مهارتهای اجتماعی، ایجاد روابط بین فردی مناسب، شناخت درست از خود به عنوان یک زن و شناخت مناسب تواناییها و استعدادهای ذاتی خود، مهارتهای مدیریتی عملکردی و ... و نتیجه این بیتوجهی آن است که دختران ما اولاً، نقشهایی را که باید به عهده بگیرند نمیشناسند. و از سویی دیگر، به وظایف و مسؤولیتهای متناسب با نقشهای چندگانه خود به دیدی تحقیرآمیز همراه با احساس انزجار و تنفر نگاه میکند. از اینرو پذیرفتن نقشهای زنانگی در حیطههای مختلف برایشان دشوار خواهد بود و با پذیرش آنها احساس تحقیر، محدودیت، اجبار و مورد ظلم واقع شدن میکنند. و یا به دلیل عدم مهارت کافی برای ایفای نقش، احساس بیکفایتی، یأس، اضطراب و افسردگی و آشفتگی درونی و دلزدگی خواهند کرد.
ـ مسأله دیگر عدم آگاهی مردان نسبت به تأثیر نقش خود در تأمین سلامت روان دختران و همسر و یا خواهران خود است. به دلیل بیتوجهی به آموزش این مهم، آنان رشد لازم را در این زمینه پیدا نکردهاند.
احساس حقارت و اجبار زن نسبت به نقش زنانگی خود، گاه او را به عصیان بر هویت جنسی خود میکشاند و برای فرار از نقشهای متناسب با هویت جنسیاش به علایق، بازیها، پوشش و گرایشهای جنسی مقابل خویش روی میآورد. مثلاً دختر نوجوان بیشتر ترجیح میدهد لباسهای پسرانه بپوشد، موهای خود را کوتاه کند، در بازیهای پسرانه و رقابتهای آنچنانی شرکت کند. و از هر چه که یادآور هویت دخترانهاش باشد یا بخواهد نشانهای از دختر بودنش باشد نفرت و اکراه داشته و بگریزد.
در فرم شدیدتر، تمایل به کسب هویت جنسی جنس مخالف به طور کامل بروز میکند به طوری که تلاش میکند حتی تظاهرات ظاهری و فیزیکی دخترانه خود را تبدیل به یک مرد کند. و داریم مواردی را که حتی با مصرف هورمونهای مردانه یا جراحیهای روی بدن خود، مصرند به طور کامل از هویت دخترانه و زنانه خویش فرار کنند. و خود را آن گونه در انظار بنمایانند که در ذهن خویش میبینند. در این شرایط حالتها و کنشهای رفتاری مردانه نشان میدهند و حتی نسبت به همجنسان خود تمایلات مردانه ابراز میکنند.
و گاه به شکلی دیگر این دختران و زنان در مقابل احساس حقارت زن بودن و احساس محرومیت و عقب بودن از امتیازات انسانی خود در مقایسه با مردان، یکی از مکانیسمهای دفاعی خود را رقابتهای تنگاتنگ با مردان در عرصههای مختلف اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی قرار میدهند و با نگرش مردمدارانه (که از کودکی آموختهاند) سعی در اثبات خود دارند، که زن نیز مثل مردان است و از او ناتوانتر و حقیرتر نیست. و با سعی در تبدیل مادران (الگو) در مقابل فاطمه(س) و زینب(س) هیچ گاه زن بودن خود را پست نمیشمارند، بلکه با نگرشی انسان مدارانه به وظایف انسانی خویش در مقابل دیگری (همسر) عمل میکنند.
خود به یک مرد برای کسب امتیازاتی که جامعه برای مردها قایل است، در واقع عصیانی بر زن بودن خویش و ستایش مردمداری و مردسالاری دیگران نه نفی و عصیان بر نگرش غلط دیگران نسبت به زن یا مرد و نه ابراز وجود به صورت انسانی آگاه، با شعور و فهیم و نگرشی انسانسالارانه، میکنند.
و گاه نقشهای متناسب با هویت جنسی خود را میپذیرد ولی با حالتی منفعل و تسلیم، تسلیمی نه از سر آگاهی که از سر ناچاری و همراه با احساس بیکفایتی و حقارت. گاه بیزاری از نقشهای زنانگی به شکل دیگر بروز میکند. او زنی میشود پرتوقع، آزمند، تنوعطلب، مصرفگرا با گرایشهای زنسالارانه و ناتوان از اجرای نقش همسری که قادر به درک موقعیت پراهمیت خود در برابر شوهر نبوده و از مفاهمه و ارتباط مناسب باهمسر و مدیریت خانواده خود عاجز هستند.
و زمانی نقش مادری به اکراه پذیرفته میشود و وجود فرزند را تحمیلی به زندگی و آزادگی خود تلقی میکند و به هر شکل برای رهایی از این قید تلاش میکند.
و این تلاش به صورتی آشکار یا پنهان برای طرد موجودی که به زندگی او پا گذاشته است انجام میگیرد. و او مادری میشود سهلانگار و غافل از نیازهای کودک خود و یا آزاردهنده جسمی و روانی فرزند. گاه ناتوان از اجرای نقش مادری در مقابل فرزندان و تبدیل شدن به موجودی در حد سرویس دادن به اعضای خانواده بدون هیچ گونه نقشی تربیتی، آموزشی و هدایتی. و در صورت وجود هر کدام از حالات فوق (مادری طردکننده یا منفعل) مفهوم «مادر به قدر کافی خوب» و «تناسب مادرانه» با نیازهای فرزندان که قادر به درک نیازها و شرایط فرزندان خود باشد و توانایی پاسخگویی مناسب به این نیازها را داشته باشد، از دست میرود.
ب) شناخت الگوهای مطلوب زنانگی و تبیین شاخصهها و جلوههای رفتاری و تربیتی این الگوها
سؤالی مطرح میشود که نقش زن الگو برای اصلاح این نگرشهای منفی زن به خود و متقابلاً نگرش والدین نسبت به دختر، برادران نسبت به خواهر، و شوهر نسبت به همسر خود چگونه است.
سنت و تعالیم صدیقه زهرا(س) و زینب کبرا(س) الگوی مطلوب زن و زنانگی را توضیح میدهند. با شناخت این سنت و زندگانی میتوان ابعاد مطلوب زن الگو را شناخت. این بانوان نگاهی کارشناسانه، تحلیلی و نقادانه به وضعیت فردی و اجتماعی جامعه زمان خود داشته و راهبردهای اصلاح، بازسازی و تعالی را به دست میدهند. فطرت انسان در همه عصرها و برای همه نسلها یکی است. سنتهای الهی و قوانین هستی که قواعد حاکم بر زندگی انسان بخشی از آن است، همه ثابت و غیر قابل تغییرند. از اینرو الگوی مطلوب پیشنهادی همراه شاخصهها و قانونمندیهای ثابتش برای توضیح زن الگو قابل تغییر نیست.
ولی به دلیل تغییر و نو به نو شوندگی واقعیات و شرایط فردی و اجتماعی جوامع میتوان معیارها، اصول اساسی راهبردها و الگوی موضعگیری در شرایط مشابه را از زندگی زنان الگو استنباط کنیم. برای این برداشت مؤثر و کارآ از زندگی زنان الگو لازمست قدم به قدم در برهههای مختلف زندگی، آنان را دنبال کنیم.
ـ فاطمه(ع) در خانه پدر و مادر، دختر الگوست.
ـ با شوهرش همسر الگو و با کودکانش مادر الگو است.
ـ و در مناسبات اجتماعی و در جامعه خویش یک راهبر و مدیر الگو است.
بانوی الگو نزد پدر و مادر در برهه دختری
تولد او در شرایط اجتماعی و فرهنگی رخ میدهد که وجود دختر در یک خانواده بزرگترین تحقیر و ننگ محسوب میشود که جز به کشتن یا زنده به گور کردن نوزاد دختر پاک نمیشود. با این نگرش قومی و فشار اجتماعی رفتار الدین بخصوص پدر الگو با دختر الگو چگونه است؟ اکرام کردن و بر جای خود نشاندن یا در مقابلش تمام قد ایستادن «برآوردن نیاز به احترام و پذیرش دختر» شانه و پیشانی او را بوسیدن، بارها در جمع او را ستودن و عزیز داشتن «برآوردن نیاز، به محبت و نوازش است و ایجاد احساس امنیت در مقابل طرد شدن» پدر او را امابیها لقب میدهد و ریشه و اساس مأموریت عظیم بشری خویش میخواند.
«و این تقویت عزت نفس و احترام به نفس او است.» رسول(ص) در بحرانهای سخت سیاسی و اجتماعی به دختر خود پناه میبرد و با او به درد دل مینشیند و زینب(س) محرم راز مادر و بعد از او کنار پدر و مقدم بر برادران و در همه برههها شاهد موضعگیریهای سیاسی، اجتماعی و اعتقادی مادر، پدر و برادران. و حتی ازدواجش و پیمانش با همسر، همسری که در کرامت و بزرگواری چون او جوانی نیست، که «اگر برادرش حسین قصد هجرتی داشت با او باشد».
«و اینها همه یعنی افزایش سطح شناخت و آگاهیهای اجتماعی و نشان دادن مسؤولیتهای فردی و اجتماعی و تأکید بر مسؤولیتپذیری، که رسالت مردان بر دوش زنان جاودانه میشود.» خدیجه(س) در واپسین دم حیات، پدر را به دختر میسپارد، و فاطمه پدر و برادران را به زینب(س) «تقویت و تأکید بر مسؤولیتهای زن بودن و تعهد در آینده» بانوی الگو در برهه همسری: به مسؤولیتهایش، آرد کردن جو، وصله کردن لباس و کفش همسر و فرزندان، کم از وعظ و سخنرانی و بحث و درس عبادت بها نمیدهد و در چشمش حقیر نیست. همه را در جایگاه خود «حق» میبیند و حق هیچ گاه نزد او خوار و بیمقدار نیست. رابطهاش با همسر از روی «درک»، «فهم» و «شعور» و آکنده از «محبت» و «یکرنگی» است. هیچ وقت همسر خود را آزار نمیدهد و متوقع نیست، به خاطر نداریها و محرومیتها همسرش را سرزنش نکرده و بیصبری نمیکند و شرمگین و خجالتزدهاش نمیسازد و «شوهرش نیز چنین است». سفارش پدر در آخرین لحظههایی که در خانه او بود و آماده رفتن به خانه شوهر، همین بود. این زن حتی درگیر و دار بحران سیاسی بعد از رحلت پیامبر(ص) که مورد ضرب و شتم قرار میگیرد و از درد ضربهها به خود میپیچد، آن را از همسر خود پنهان میکند تا بیش از پیش بر رنج او نیفزاید، چرا که او میداند شوهرش برای او چه قدر و ارزشی قایل است و همسری دارد مسؤول که با دانستن این امر تا قصاص نکند آرام نمیگیرد و قصاص نیز با کدام شرایط و کدام فضا. و هم آنکه چون چنین شوهری در مقابل خود دارد نیازی ندارد برای بیان حضور خود و از آنجا که در این خانواده الگو، محور همه رفتارها کنشها و واکنشهای پدر و مادر ایمان و اعتقاد دینی آنهاست، از کودکی هویت دینی در وجود فرزندان نضج گرفته و برای ایفای نقشهای گوناگون خود آماده میشوند و دیگر بحران هویت و سردرگمی نقش معنایی نخواهد یافت.
تحریک حس مسؤولیت همسری او، از حربه نالیدن و شکایات جسمی بهره بگیرد و بسیاری انگیزههای خرد و کلان دیگر ... . او آنقدر غنای روحی دارد و شوهرش نیز با او چنان رفتاری دارد که نیازی به بیان نیازها و دردهای جسمانیاش به همسر ندارد تا از او توجهی دریافت کند. بلکه با توجه به درگیریهای سیاسی و اجتماعی آن زمان و مصلحت دین و ولایتش ترجیح میداد نگرانی و اشتغال ذهنی دیگری برای شوی خویش فراهم نیاورد. فاطمه(س) از پدر و مادر آموخته است و حسنین(ع) و زینب(س) نیز از علی(ع) و فاطمه(س) میآموزند که ارتباط یک زن و مرد با یکدیگر چگونه باید باشد و هر دو از هم بایستی چه توقعاتی داشته باشند و خواستههایشان از هم چه باشد. و تصویری که از زن یا مرد مقابل خویش باید در ذهن خویش ترسیم کنند، چگونه باید باشد.
بانوی الگو، مادر فاطمه(س) همزمان با انجام وظایف مادرانهاش، با شیوه زیستن، سلوک با همسر و فعالیتهای اجتماعی برای فرزندان خود درسها دارد. به نهایت به فرزندانش عشق میورزد. حتی شیوه صدا کردن و پاسخگویی به فرزندانش (به آنها در کمال آرامش و مهر میگوید: «علیکالسلام ... سلام بر تو ای نور چشمم و ای میوه دلم ...»(3) برای ما آموزشها دارد. در برابر دختر به نقش زنانگی خویش بها میدهد. هماهنگی زندگی خانوادگی با فعالیتهای اجتماعی و شیوه انجام این فعالیتها را به ما میآموزد که با حفظ حریم خود و خانواده میتوان در جامعه نیز نقش مربی و تربیتی داشت و همزمان از وصله کردن لباس اهل مدیریت اجتماعی زن الگو بر اساس بینش عمیق و شناخت وسیع او نسبت به جریانات گوناگون جامعه خویش است.
خانه و آسیا کردن جو و بازی با کودکان نیز اِبا نداشت.
رفتار و سلوک با دیگران را به دختر خود میآموزد، کارهای خانه را بین خود و کسی که برای کمک در اختیار دارد، تقسیم میکند، تا او نیز برای عبادت و رشد فکری فراغتی داشته باشد. فرزندان (و دختران ما و زنان ما نیز) از زن الگو، تعامل با یکدیگر و با دیگران را میآموزند.
در چنین خانوادهای با چنین سیره و سلوک هیچ گونه آثار آشفتگی و از همگسیختگی و نابسامانی دیده نمیشود. و مسلما اگر چنین الگوی زندگی مورد تقلید قرار گیرد و برای همانندسازی و الگوبرداری مقابل چشم زنان و دختران ما قرار گیرد فضایی حاکی از رشد و تعالی و آرامـش در خانوادهها را فراهم میآورد.
آنچه میآموزیم:
1ـ مسؤولیتهای زن بودن زنان در این دو خانواده با اکرام و احترام آمیخته است نه با احساس تحقیر و بیارزشی.
2ـ مادران (الگو) در مقابل فاطمه(س) و زینب(س) هیچ گاه زن بودن خود را پست نمیشمارند، بلکه با نگرشی انسان مدارانه به وظایف انسانی خویش در مقابل دیگری (همسر) عمل میکنند.
3ـ مادران (الگو) حقیر و زبون همسر نیستند، بلکه عزیز او و حامی و همراه شوهران خود هستند. چه در عرصه خانواده و چه در عرصه فعالیتهای اجتماعی همسرانشان، شانه به شانه آنها و در کنارشان قدم برمیدارند.
در این شیوه ارتباط این زمان هیچ گاه احساس حقارت و بیکفایتی نخواهند کرد.
4ـ آنچه در این خانوادهها (الگو) در روابط بین اعضای آن، یعنی پدر و مادر با یکدیگر، مادر با فرزندان و پدر با آنها، حاکم است، بهترین نوع ارتباط بین افراد را مشاهده میکنیم.
آنچه در این روابط میبینیم، درک و مفاهمه درست از یکدیگر، احترام به عقاید و آرمان یکدیگر، و رابطهای پر از گذشت، صمیمیت، عشق و محبت بر محور ارزشهای خدایی است. چنانکه مادر فاطمه(س) وقتی همه جامعه همسرش را طرد کردند حمایتش کرد و وقتی از او دریغ کردند همه دنیایش را به پای آرمان همسر ریخت. و فاطمه(س) نیز برای ادامه آرمان پدر که جاری شدن ولایت حق بر مردم بود، از همه توش و توان خویش استفاده کرد حتی رنج تازیانه و درد ضربههای شکننده بر سینهاش را تحمل کرد بدون آنکه نزد همسر بنالد و یا بر او منت گذارد و مضطربش سازد و یا شرمگینش کند.
5ـ ایثار و وفاداری، تحمل سختی، به رخ نکشیدن محدودیتها و محرومیتها به همسر و ...
حضور در جامعه بدون بینش، آگاهی و شناخت و شعور همهجانبه نتیجهاش «فتنه جمل» است، و زن را بازیچه تمایلات دیگران میسازد.
6ـ آموخته مهم دیگرمان از زندگی نمونهها، این است که برای نضج گرفتن دختر الگو (فاطمه(س) یا زینب(س))و سلامت و تعالی روانی او، افراد مهم زندگیش، یعنی پدر و مادر عمدهترین نقش را بر عهده دارند. چنانکه میبینیم حتی با وجود فساد حاکم بر جامعه یا آشفتگیهای اجتماعی و عقیدتی آن زمان، عناصر تربیتی و نقش الگویی پدر و مادر و بخصوص رفتار پدر در رابطه با تقویت نقشهای فردی و اجتماعی دختر، از آن چنان قوتی برخوردار است که حتی شرایط فریبنده و آلوده محیط نمیتواند تغییری در منش و شخصیت دختر ایجاد کند.
و حال چرا پدر و مادرهای ما سبب همه انحرافها، اختلال شخصیتها و اختلال منش و آشفتگیهای رفتاری و عاطفی فرزندان خود را بر عهده جامعه (محیط اجتماع، مدرسه و همسالان) میگذارند و به نقش والدین در تربیت و بهداشت روانی فرزندان کمتر توجه میکنند. و حتی پدران نقش کمتری در محیط خانواده در تربیت و هدایت فرزندانشان چه دختر و چه پسر برای خود قایلند. گرچه در زمینه مسایل تربیتی اغلب پدران فکر میکنند نقش عمدهای برای دختران خود نمیتوانند ایفا کنند. و این نکته عمیق و ظریف و مهمی است که در تربیت فرزندان بخصوص دختران از دید حتی مسؤولان تربیتی مخفی میماند.
در زندگی دختر الگو حتی بعد از ازدواج حضور اقتدار پدرانه را در جهت تربیت میبینیم، مثل واکنش منفی رسول اکرم(ص) به آویزان بودن پرده گرانبها بر سر در خانه دخترش، چیزی که هدیه همسر فاطمه(س) از سهم بیتالمال به او بود. یا فرستادن سائل به خانه دخترش در حالی که میداند او هیچ ندارد به جز گردنبندی. در این رابطه غنی بین دختر و پدر میبینیم رفتارهای تربیتی پدر در کنار همه محبتها، نوازشها و اعزارها ادامه دارد.
7ـ زینب(س) خواهری است بر زانوان پدر و مقدم بر برادران و محرم مادر، برادران از پدر میآموزند که خواهر را گرامی و شأن او را پاس بدارند و از مادر میآموزند که خواهر نقطه امن و آرامش آنها باشد. پدر و مادر چنان رفتار میکنند که برادران احترام و محبت به خواهر را فراموش شدن خود و ضایع شدن حق خود نمیبینند.
8ـ آرامش حاکم بر رفتار والدین نسبت به یکدیگر، حتی در بدترین شرایط اقتصادی، اجتماعی با تکیه بر ایمان، اتکاءشان به خداوند، صبوری آنها، محبتشان به یکدیگر و مطرح نبودن زن بودن یا مرد بودن در خانه، تفاضلی بین خود قایل نشدن در تقسیم حقوق انسانی، احترام متقابل، اعتماد و گذشت زن و مرد نسبت به یکدیگر، خواهران و برادران را نیز به این گونه پرورش میدهد.
9ـ در این خانه رقابت بر سر کسب محبت یا امتیازی بیشتر از والدین مطرح نیست، چرا که همه اینها به تساوی در اختیار فرزندان هست. حتی در نوع پاسخگویی به آنها یا صدا زدنشان به یک صورت و با یک آهنگ پاسخ داده میشود. (... یا قَرّةَ عینی وَ ثَمَرةَ فؤادی، ... ای نور چشم و میوه دلم) 10ـ در این خانه فرزندان یاد میگیرند قبل از آنکه به خود و منافع خود فکر کنند، به دیگران و نیازهایشان اهمیت بدهند. مادر برای دیگران بیشتر دعا میکند و نان خود را با وجود روزهداری به سائل میبخشد و ...
11ـ در این خانه دختر به آسانی و با عشق نقشهای خود را فرا میگیرد و آنها را با افتخار میپذیرد. در چنین شرایطی، دیگر دختر خانه دچار بحرانی نخواهد شد. نیازهایش به محبت، احترام، پذیرش، نوازش و امنیت و ... بیپاسخ نمانده است که برای جبرانش به خارج از محیط خانه پناه ببرد یا بر والدین بیاشوبد. پدر، مادر و برادران همه در ایجاد این آرامش سهیم هستند. در این فضا هویت فرد شکل میگیرد و انسجام مییابد.
از آنجا که در این خانواده الگو، محور همه رفتارها کنشها و واکنشهای پدر و مادر ایمان و اعتقاد دینی آنهاست، از کودکی هویت دینی در وجود فرزندان نضج گرفته و برای ایفای نقشهای گوناگون خود آماده میشوند و دیگر بحران هویت و سردرگمی نقش معنایی نخواهد یافت. فرزندان بخصوص دختر در این خانواده از مادر میآموزد که چه میخواهد، هدفش چیست، که میخواهد باشد، و که باید باشد، چگونه انتخاب کند و چگونه عمل نماید و چرا باید چنین و چنان رفتار کند. در چنین شرایطی، سلامت روان دختر از بدیهیترین عناصر موجود در سیستم خانواده و سلامت زنان در جامعه است.
ما به سلامت واقعی روان و رفتار زنان و دخترانمان دست پیدا نمیکنیم مگر آنکه روش را از الگوها بگیریم.
روش صحیح مطالعه
بارها شنیده ایم که دانش آموز یا دانشجویی می گوید :
(( دیگرحال و حوصله خواندن این کتاب را ندارم ))یا ((آنقدرازاین کتاب خسته
شده ام که قابل گفتن نیست))ویا ((هرچقدرمیخوانم مثل اینکه کمتر یاد می گیریم))ویا
((10 بار خواندم و تکرار کردم ولی بازهم یاد نگرفتم))به راستی مشکل چیست ؟ آیا برای
یادگیری درس واقعا باید 10 بار کتاب را خواند ؟ آیا باید دروس خود را پشت سرهم
مرورکرد؟وآیا بایددهها بار درس راتکرارکردتا یادگرفت ؟ مطمئنا اگر چنین باشد ،
مطالعه کاری سخت و طاقت فرسا است . اما واقعیت چیزی دیگر است . واقعیت آن است که
این گروه از فراگیران ، روش صحیح مطالعه را نمی دانند و متاسفانه در مدرسه و
دانشگاه هم چیزی راجع به چگونه درس خواندن نمی آموزند . یادگیری و مطالعه ، رابطه
ای تنگاتنگ و مستقیم با یکدیگر دارند، تا جایی که می توان این دو را لازم و ملزوم
یکدیگر دانست. برای اینکه میزان یادگیری افزایش یابد باید قبل از هرچیز مطالعه ای
فعال و پویا داشت .
شیوه صحیح مطالعه ،چهار مزیت عمده زیر را به دنبال دارد:
1- زمان مطالعه را کاهش میدهد.
2- میزان یادگیری را افزایش میدهد .
3-مدت نگهداری مطالب در حافظه را طولانی تر می کند.
4- بخاطر سپاری اطلاعات را آسانتر می سازد.
برای داشتن مطالعه ای فعال و پویا نوشتن نکات مهم درحین خواندن ضروری است
تابرای مرور مطالب،دوباره کتاب رانخوانده و در زمانی کوتاه ازروی یادداشتهای خود
مطالب را مرور کرد .
یادداشت برداری ، بخشی مهم و حساس از مطالعه است که باید به آن توجهی خاص
داشت . چون موفقیت شما را تا حدودی زیاد تضمین خواهد کرد و مدت زمان لازم برای
یادگیری را کاهش خواهد داد. خواندن بدون یادداشت برداری یک علت مهم فراموشی است.
شش روش مطالعه :
خواندن بدون نوشتن خط کشیدن زیرنکات مهم حاشیه نویسی خلاصه نویسی کلید
برداری خلاقیت و طرح شبکه ای مغز
1-خواندن بدون نوشتن:
روش نادرست مطالعه است . مطالعه فرآیندی فعال و پویا است وبرای نیل به این
هدف باید از تمام حواس خود برای درک صحیح مطالب استفاده کرد. باید با چشمان خود
مطالب را خواند، باید در زمان مورد نیاز مطالب را بلند بلند ادا کرد و نکات مهم را
یادداشت کرد تا هم با مطالب مورد مطالعه درگیر شده و حضوری فعال و همه جانبه در
یادگیری داشت و هم در هنگام مورد نیاز ، خصوصا قبل از امتحان ، بتوان از روی نوشته
ها مرور کرد و خیلی سریع مطالب مهم را مجددا به خاطر سپرد .
2- خط کشیدن زیر نکات مهم :
این روش شاید نسبت به روش قبلی بهتر است ولی روش کاملی برای مطالعه نیست
چرا که در این روش بعضی از افراد بجای آنکه تمرکز و توجه بروی یادگیری و درک مطالب
داشته باشند ذهنشان معطوف به خط کشیدن زیر نکات مهم می گردد .حداقل روش صحیح خط
کشیدن زیر نکات مهم به این صورت است که ابتدا مطالب را بخوانند و مفهوم را کاملا
درک کنند و سپس زیر نکات مهم خط بکشند نه آنکه در کتاب بدنبال نکات مهم بگردند تا
زیر آن را خط بکشند .
3- حاشیه نویسی :
این روش نسبت بدو روش قبلی بهتر است ولی بازهم روشی کامل برای درک عمیق
مطالب و خواندن کتب درسی نیست ولی می تواند برای یادگیری مطالبی که از اهمیتی چندان
برخوردار نیستند مورد استفاده قرار گیرد.
4- خلاصه نویسی :
در این روش شما مطالب را میخوانید و آنچه را که درک کرده اید بصورت خلاصه
بروی دفتری یادداشت می کنید که این روش برای مطالعه مناسب است و از روشهای قبلی
بهتر می باشد چرا که در این روش ابتدا مطالب را درک کرده سپس آنها را یادداشت می
کنید اما بازهم بهترین روش برای خواندن نیست .
5- کلید برداری :
کلید برداری روشی بسیار مناسب برای خواندن و نوشتن نکات مهم است . در این
روش شما بعد از درک مطالب ، بصورت کلیدی نکات مهم را یادداشت می کنید و در واقع
کلمه کلیدی کوتاهترین، راحتترین ،بهترین وپرمعنی ترین کلمه ای است که با دیدن آن،
مفهوم جمله تداعی شده و به خاطر آورده می شود .
6- خلاقیت و طرح شبکه ای مغز:
این روش بهترین شیوه برای یادگیری خصوصا فراگیری مطالب درسی است .در این
روش شما مطالب را میخوانید بعد از درک حقیقی آنها نکات مهم را به زبان خودتان و
بصورت کلیدی یادداشت می کنید و سپس کلمات کلیدی را بروی طرح شبکه ای مغز می نویسد (
در واقع نوشته های خود را به بهترین شکل ممکن سازماندهی می کنید و نکات اصلی و فرعی
را مشخص می کنید)تا در دفعات بعد به جای دوباره خوانی کتاب ، فقط به طرح شبکه ای
مراجعه کرده وبا دیدن کلمات کلیدی نوشته شده بروی طرح شبکه ای مغز ، آنها را خیلی
سریع مرور کنید . این روش درصد موفقیت تحصیلی شما را تا حدود بسیار زیادی افزایش
میدهد و درس خواندن را بسیار آسان می کند. و بازده مطالعه را افزایش میدهد.
شرایط مطالعه
((بکارگیری شرایط مطالعه یعنی بهره وری بیشتر از مطالعه ))
شرایط مطالعه ، مواردی هستند که با دانستن ، بکارگیری و یا فراهم نمودن
آنها ، می توان مطالعه ای مفیدتر با بازدهی بالاتر داشت و در واقع این شرایط به شما
می آموزند که قبل از شروع مطالعه چه اصولی را به کار گیرید ، در حین مطالعه چه
مواردی را فراهم سازید و چگونه به اهداف مطالعاتی خود برسید و با دانستن آنها می
توانید با آگاهی بیشتری درس خواندن را آغاز کنید و مطالعه ای فعالتر داشته باشید :
1- آغاز درست :برای موفقیت در مطالعه ،باید درست آغازکنید.
2- برنامه ریزی : یکی از عوامل اصلی موفقیت ، داشتن برنامه منظم است .
3- نظم و ترتیب: اساس هر سازمانی به نظم آن بستگی دارد .
4-حفظ آرامش: آرامش ضمیر ناخود آگاه را پویا و فعال میکند.
5- استفاده صحیح از وقت :بنیامین فرانکلین، ((آیا زندگی را دوست دارید؟ پس
وقت را تلف نکنید زیرا زندگی از وقت تشکیل شده است .))
6- سلامتی و تندرستی: عقل سالم در بدن سالم است .
7- تغذیه مناسب: تغذیه صحیح نقش مهمی در سلامتی دارد.
8- دوری از مشروبات الکلی : مصرف مشروبات الکلی موجب ضعف حافظه می شود .
9 - ورزش : ورزش کلید عمر طولانی است .
10-خواب کافی: خواب فراگیری و حافظه را تقویت می کند.
11 -درک مطلب:آنچه در حافظه بلند مدت باقی می ماند ، یعنی مطالب است .
چند توصیه مهم که بایدفراگیران علم از آن مطلع باشند.
1- حداکثر زمانی که افراد می توانند فکر خود را بروی موضوعی متمرکز کنند
بیش از 30 دقیقه نیست ، یعنی باید سعی شود حدود 30 دقیقه بروی یک مطلب تمرکز نمود و
یا مطالعه داشت و حدود 10 الی 15 دقیقه استراحت نمود سپس مجددا با همین روال شروع
به مطالعه کرد.
2- پیش از مطالعه از صرف غذاهای چرب و سنگین خودداری کنید. و چند ساعت پس
از صرف غذا مطالعه نمائید چون پس از صرف غذای سنگین بیشتر جریان خون متوجه دستگاه
گوارش میشود تا به هضم و جذب غذا کمک کند و لذا خونرسانی به مغز کاهش می یابد و از
قدرت تفکر و تمرکز کاسته میشود . از مصرف الکل و دارو هم خودداری فرمائید همچنین
غذاهای آردی مثل نان و قندی قدرت ادراک و تمرکز را کم می کند نوشابه های گازدارهم
همینطور هستند.
3- ذهن آدمی با هوش است اگر یادداشت بردارید خود را راحت از حفظ و بیاد
سپاری مطالب می کند و نیز همزمان نمی توانید هم مطلبی را بنویسید و هم گوش دهید .
پس در حین مطالعه لطفا یادداشت برداری نمائید
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
پیامک های قشنگ برای روز معلم، پیامک ویژه روز معلم گلچین، اس ام ا
پیامک برای معلم انگلیسی، پیامک تبریک روز معلم به زبان انگلیسی، پ
اس ام اس ها وبلاگ، اس ام اس ویژه روز معلم، پیامک اردیبهشت ماه 9
مسیج جالب برای روز معلم ، مسیج جدید ، مسیج خرداد ماه 90 ، مسیج
مسیج انگلیسی تبریک روز معلم ، مسیج تبریک روز معلم به زبان انگلیس
متون آماده برای روز معلم متون ادبی برای روز معلم متون اماده برای
متون آماده برای روز معلم متون ادبی برای روز معلم متون اماده برای
behtarin smsha Happy Teachers day jadidtarin sms ha message for
سخنان برگزیده، سخنان حکمت آمیز
نظریات بزرگان- پند های زندگی
حرفهای حکیمانه، حرف پند آموز
نصایح بزرگان، پند حکیمانه
جملات بزرگان، جملات فلسفی
جملات حکیمانه- پند های بزرگان
[همه عناوین(1666)][عناوین آرشیوشده]