سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از آنچه به کارت می آید بپرس و آنچه را به کارت نمی آید واگذار . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح


سخنان ناب اندیشمندان و متفکران


گِره
های که به هزار نامه دادگستری باز نمی شود ، به یک نگاه و یا ندای ریش سفیدی گشاده
می گردد . ارد بزرگ:


اراده
قویست که به همه قوای دیگر حکمرانی می کند . بشرطیکه ما آنرا با قوه عقل هموار سازیم
. دوفون


اختلاف
نظر وقتی خوشایند می گردد که دو طرف به منظور کشف حقیقت ، دوستانه به جر و بحث بپردازند
. مناظره وقتی شکنجه آور است که یک طرف سعی کند به زور حرف خود را به کرسی بنشاند
. ف – و – رابرتن


انتخابات
نیاز به هنجاری خردمندانه دارد خردی که باور همه نخبگان آزاد اندیش کشور باشد . ارد
بزرگ:


آرزو
ریشه حیات ماست . اگرچه ای ریشه حیات ما را به تدریج می سوزاند . ولی همین ریشه مایه
زندگی است . نیچه


اگر
خوب دقت کنید موضوع راز قدرت نیات ما تنها باید چشمهایمان راخوب با کنیم و نگاه کنیم
می توانید مصداق قانون جاذبه را ببینید بیشتر ازبیمار حرف می زند خودش بیمار است بیشتر
از ثروت حرف می زند ثروتمند است درواقع تمام چیزهایی شما تجربه می کنید . جان دمارتینی


هر
اقدام بزرگی ابتدا محال به نظر می رسد . کارلایل


ریش
سفید داراترین به اندیشه است نه به دارایی و اندوخته . ارد بزرگ:


ایده
ها الگوهای ازلی ای هستند که در قلمرو ذاتها یا هستی های حقیقی وجود دارند که آدمیان
تنها هنگامی که خود را از توجه به جزئیات ، در اینجا و اکنون (مکان و زمان) فارغ سازند
وارد آن قلمرو می شوند . شوپنهاور


فعالیت
تازه و جاندار تنها راه غلبه بر فلاکت است . گوته


آنگاه
که آدمی (( چرایی / غایت چیست )) زندگی خویش را می شناسد ؛ آنگاه است که او از هر
(( چگونه ؟ )) آسوده خاطر می شود. آدمی مشتاق نیکبختی نیست ؛ تنها انگلیسی چنین است
. فردریش نیچه


ابلهان
در سرزمین های کوچک همواره سنگ کشورهای بزرگ را به سینه می زنند و هم میهنان خویش را
تشویق به بخشش میهن و ناموس خود می کنند . ارد بزرگ:


تجربه
به معلم سختگیری است . او اول امتحان میکند و بعد درس می دهد . کارایل


سرنوشت
خود را با افکار تعیین کنید. کارایل


ادب
با پول ، دانش و آموزش بدست نمی آید ادب دارای ریشه است ریشه ایی به بلندای تاریخ
. ارد بزرگ:


سخن
گفتن یک نوع احتیاج است ولی گوش دادن هنر . گوته


دهان
زشتگوی را باید با خاموشی وقار بست . فرانسیس بیکن


بخشندگان
فرمانروایان بی تاج و تخت میانه مردمند . ارد بزرگ:


شما
نمیتوانید با قصد انجام یک کار به شهرت برسید . هنری فورد


افعی
مهیب را دسته ای مورچه از پای درمیآورند. مثل ژاپنی


دانایان
با عمل زندگی میکنند،نه با اندیشه عمل . کارلوس کاستاندا


گردن
کشی آدمیان ، ریشه در ریزی و خردی میدان اندیشه آنان دارد . ارد بزرگ:


تاریخ
سیر خود را بر زندگی مردان بزرگ بنا نموده است . کارایل


ایمان
نیروئی است فراتر از منطق. اچ.ال. منگن


ای
پسر هرچند تو جوانی , پیرو عقل باش , نگویم جوانی مکن , لیکن جوانی خویشتن دار باش
و از جوانان پژمرده مباش.چنانچه ارسطالیس می گوید جوانی نوعی از جنون است . قابوسنامه


آنانکه
از رسیدن به ریشه ها هراس دارند ، در روزمرگی دست و پا می زنند . ارد بزرگ:


دشمنانت
را خوب گوش بسپار که هیچکس بهتر از آنها عیبهای تو را گوشزد نمیکنند . بنیامین فرانکلین


زرتشت
به وسیله فلسفه خود بشر را از بار سنگین مراسم ظاهری آزاد ساخت و اساس آئینش را بر
آموزشهای اخلاقی نهاد . رابیندرانات تاگور


هر
بدی میتوانی به دشمن نرسان که ممکن است روزی دوستت گردد و هر سری داری با دوستت در
میان نگذار که ممکن است روزی دشمنت گردد . سعدی



چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح


سخنان ناب اندیشمندان و متفکران


گِره
های که به هزار نامه دادگستری باز نمی شود ، به یک نگاه و یا ندای ریش سفیدی گشاده
می گردد . ارد بزرگ:


اراده
قویست که به همه قوای دیگر حکمرانی می کند . بشرطیکه ما آنرا با قوه عقل هموار سازیم
. دوفون


اختلاف
نظر وقتی خوشایند می گردد که دو طرف به منظور کشف حقیقت ، دوستانه به جر و بحث بپردازند
. مناظره وقتی شکنجه آور است که یک طرف سعی کند به زور حرف خود را به کرسی بنشاند
. ف – و – رابرتن


انتخابات
نیاز به هنجاری خردمندانه دارد خردی که باور همه نخبگان آزاد اندیش کشور باشد . ارد
بزرگ:


آرزو
ریشه حیات ماست . اگرچه ای ریشه حیات ما را به تدریج می سوزاند . ولی همین ریشه مایه
زندگی است . نیچه


اگر
خوب دقت کنید موضوع راز قدرت نیات ما تنها باید چشمهایمان راخوب با کنیم و نگاه کنیم
می توانید مصداق قانون جاذبه را ببینید بیشتر ازبیمار حرف می زند خودش بیمار است بیشتر
از ثروت حرف می زند ثروتمند است درواقع تمام چیزهایی شما تجربه می کنید . جان دمارتینی


هر
اقدام بزرگی ابتدا محال به نظر می رسد . کارلایل


ریش
سفید داراترین به اندیشه است نه به دارایی و اندوخته . ارد بزرگ:


ایده
ها الگوهای ازلی ای هستند که در قلمرو ذاتها یا هستی های حقیقی وجود دارند که آدمیان
تنها هنگامی که خود را از توجه به جزئیات ، در اینجا و اکنون (مکان و زمان) فارغ سازند
وارد آن قلمرو می شوند . شوپنهاور


فعالیت
تازه و جاندار تنها راه غلبه بر فلاکت است . گوته


آنگاه
که آدمی (( چرایی / غایت چیست )) زندگی خویش را می شناسد ؛ آنگاه است که او از هر
(( چگونه ؟ )) آسوده خاطر می شود. آدمی مشتاق نیکبختی نیست ؛ تنها انگلیسی چنین است
. فردریش نیچه


ابلهان
در سرزمین های کوچک همواره سنگ کشورهای بزرگ را به سینه می زنند و هم میهنان خویش را
تشویق به بخشش میهن و ناموس خود می کنند . ارد بزرگ:


تجربه
به معلم سختگیری است . او اول امتحان میکند و بعد درس می دهد . کارایل


سرنوشت
خود را با افکار تعیین کنید. کارایل


ادب
با پول ، دانش و آموزش بدست نمی آید ادب دارای ریشه است ریشه ایی به بلندای تاریخ
. ارد بزرگ:


سخن
گفتن یک نوع احتیاج است ولی گوش دادن هنر . گوته


دهان
زشتگوی را باید با خاموشی وقار بست . فرانسیس بیکن


بخشندگان
فرمانروایان بی تاج و تخت میانه مردمند . ارد بزرگ:


شما
نمیتوانید با قصد انجام یک کار به شهرت برسید . هنری فورد


افعی
مهیب را دسته ای مورچه از پای درمیآورند. مثل ژاپنی


دانایان
با عمل زندگی میکنند،نه با اندیشه عمل . کارلوس کاستاندا


گردن
کشی آدمیان ، ریشه در ریزی و خردی میدان اندیشه آنان دارد . ارد بزرگ:


تاریخ
سیر خود را بر زندگی مردان بزرگ بنا نموده است . کارایل


ایمان
نیروئی است فراتر از منطق. اچ.ال. منگن


ای
پسر هرچند تو جوانی , پیرو عقل باش , نگویم جوانی مکن , لیکن جوانی خویشتن دار باش
و از جوانان پژمرده مباش.چنانچه ارسطالیس می گوید جوانی نوعی از جنون است . قابوسنامه


آنانکه
از رسیدن به ریشه ها هراس دارند ، در روزمرگی دست و پا می زنند . ارد بزرگ:


دشمنانت
را خوب گوش بسپار که هیچکس بهتر از آنها عیبهای تو را گوشزد نمیکنند . بنیامین فرانکلین


زرتشت
به وسیله فلسفه خود بشر را از بار سنگین مراسم ظاهری آزاد ساخت و اساس آئینش را بر
آموزشهای اخلاقی نهاد . رابیندرانات تاگور


هر
بدی میتوانی به دشمن نرسان که ممکن است روزی دوستت گردد و هر سری داری با دوستت در
میان نگذار که ممکن است روزی دشمنت گردد . سعدی



چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح

شخصیت چیست؟

شخصیت به همه خصلتها و ویژگیهایی اطلاق می‌شودکه معرف رفتار یک شخص است، از جمله می‌توان این خصلتها را شامل اندیشه ، احساسات ،ادراک شخص از خود ، وجهه نظرها ، طرز فکر و بسیاری عادات دانست. اصطلاحویژگی شخصیتیبه جنبه خاصی از کل شخصیت آدمیاطلاق می‌شود.
بی همتایی و تفاوت :شخصیت یک فرد بی‌همتاست و در عین بعضی مشابهت‌ها ،هیچ دو شخصیت یکسان و همسان وجود ندارد.
ثبات داشتن (پایداری) :اگر چه افراد در شرایط و محیطهای گوناگون درظاهر رفتار متضاد و مختلفی دارند، ولی در طول زمان (مثلا چندین دهه) رفتار و واکنشو همچنین شیوه تفکر آنها دارای یک در ثبات نسبی دائمی است.
قابلیت پیش بینی :با توجه کردن و مطالعه رفتار و نوع تفکر اشخاصمی‌توان سبک رفتاری و تفکری افراد را با احتمال زیاد پیش بینی کرد. قابلیت پیش بینیرفتار با «ثبات در رفتار» رابطه متقابل دارد.

نگاه اجمالی

«شخصیت» یک «مفهوم انتزاعی» است، یعنی آن چیزی مثلانرژی درفیزیک است کهقابل مشاهده نیست، بلکه آن از طریق ترکیب رفتار (Behavior) ، افکار (Thoughts) ،انگیزش (Motivation) ،هیجان (Emotion) و … استنباط می‌شود. شخصیتباعث تفاوت (Difference) کل افراد (انسانها) از همدیگر می‌شود. اما این تفاوتها فقطدر بعضی «ویژگیها و خصوصیات» است. به عبارت دیگر افراد در خیلی از ویژگیهای شخصیتیبه همدیگر شباهت دارند بنابراینشخصیترا می‌توان از این جهت که «چگونه مردمبا هم متفاوت هستند؟» و از جهت این که «در چه چیزی به همدیگر شباهت دارند؟» موردمطالعه قرار داد.

از طرف دیگر «شخصیت» یک موضوع پیچیده است ولی از زمانهایقدیم برای شناخت آن کوششهای فراوانی شده است که برخی از آنها «غیرعملی» ، بعضی دیگر «خرافاتی» و تعداد کمی «علمی و معتبر» هستند. این تنوع در دیدگاهها به تفاوتدر«تعریف و نگرش از انسان و ماهیت او» مربوط می‌شود. هر جامعه برای آنکه بتواند درقالبفرهنگ معینیزندگی کرده ، ارتباط متقابل و موفقیت آمیزی داشته باشد،گونه‌های شخصیتیخاصی را که با فرهنگشهماهنگی داشته باشد، پرورش می‌دهد. در حالی که برخی تجربه‌ها بین همه فرهنگها مشترکاست، بعید نیست که تجربیات خاص یک فرهنگ در دسترس فرهنگ دیگر نباشد.


شخصیت از دیدگاه مردم

واژه «شخصیت» در زبان روزمره مردم معانی گوناگونیدارد. یکی از معانی آن مربوط به هر نوع «صفت اخلاقی یا برجسته» است که سبب تمایز وبرتری فردی نسبت به افراد دیگر می‌شود مثلا وقتی گفته نمی‌شود «او با شخصیت است» یعنی «او» فردی با ویژگیهایی است که می‌تواند افراد دیگر را با «کارآیی و جاذبهاجتماعی خود» تحت تأثیر قرار دهد. در درسهایی که با عنوان «پرورش شخصیت» تبلیغ و دایر می‌شود، سعی براین است که به افراد مهارتهای اجتماعی بخصوصی یاد داده ، وضع ظاهر و شیوه سخن گفتنرا بهبود بخشند با آنها واکنش مطبوعی در دیگران ایجاد کنند همچنین در برابر اینکلمه ، کلمه «بی‌شخصیت» قرار دارد که به معنی داشتن «ویژگیهای منفی» است که البتهبه هم دیگران را تحت تأثیر قرار می‌دهد، اما در جهت منفی.

در اجتماع گاهی بهجای این کلمات از مترادف آنها «شخصیت خوب یا بد» صحبت می‌شود که هر یک ویژگیهایی رامی‌رسانند و گاهی از کلمه شخصیت به منظور توصیف بارزترین ویژگی افراد استفادهمی‌شود مثلا وقتی گفته می‌شود«او پرخاشگر است» یعنی ویژگی و خصوصیت غالب «او» پرخاشگری است. در کنار این موضوعات گاهی کلمه شخصیت جهت «احترام» به چهره‌های مشهورو صاحب صلاحیت «علمی ، اخلاقی یا سیاسی» بکار می‌رود نظیر «شخصیت سیاسی،شخصیت مذهبیوشخصیت هنریو …».


شخصیت از دیدگاه روانشناسی

دیدگاه روانشناسی در مورد «شخصیت» چیزی متفاوتاز دیدگاههای «مردم و جامعه» است درروانشناسی افراد به گروههای «با شخصیت و بی‌شخصیت» یا«شخصیت خوب و شخصیت بد» تقسیم نمی‌شوند؛بلکه از نظر این علم همه افراد دارای «شخصیت» هستند که باید به صورت «علمی» موردمطالعه قرار گیرد این دیدگاه به«شخصیت و انسان» باعث پیدایش نظریه‌هایمتعددی از جمله : «نظریه روانکاوی کلاسیک (Classical Psychoanaly Theory) ،نظریه روانکاوی نوین (Neopsychoanalytic Theory) ،نظریه انسان گرایی (Humanistis Theory) ،نظریه شناختی (Cognitive Theory) ،نظریه یادگیری اجتماعی (Social-learning Theory) و … » در حوزه مطالعه این گرایش ازعلمروانشناسی شده است.


ماهیت شخصیت و انسان

یکی از جنبه‌های با اهمیت در «روانشناسی شخصیت» که در «نظریه‌های شخصیت» منعکس شده است برداشت یا تصوری است که از ماهیت «انسان و شخصیتاو» ارائه شده است (یا می‌شود). این سوالها با ویژگی اصلی انسان ارتباط می‌کنند وهمه مردم (شاعر،هنرمند،فیلسوف ،تاجر ، فروشنده و …) همواره به روش به این سوالها پاسخ می‌دهند؛ بطوری که می‌توانیم بازتاب همه جانبهآنها را در «کتابها ، تابلوهای نقاشی ، و در رفتار و گفتارشان» ببینیم و روانشناسیشخصیت و نظریه پردازان این حوزه نیز از آن مستثنی نیستند. این موضوعات را می‌تواندر جدول زیر خلاصه کرد.

اراده آزاد یاجبرگرایی؟

آیا انسان آگاهانه اعمال خود را جهت می دهد یا بوسیلهنیروهای دیگری کنترل می‌شود؟
وراثت یا محیط؟
آیا انسان بیشتر تحت تأثیر وراثت است یا تحت تأثیر محیط؟
گذشته یا حال؟
آیاشخصیت انسانوقایع و اتفاقات اوائل زندگیشکل می‌گیرد یا اینکه تحت تأثیر تجربه‌های دوران بزرگسالی قرار دارد؟
بی‌همتایی یاجهان شمولی؟
آیا شخصیت هر انسان بی‌همتاست یا اینکه شخصیت دارایالگوهای کلی خاصی است که با شخصیت بسیاری از افراد انطباق دارد؟
تعادل جویی یا رشد؟
آیا انسان فقط برای حفظ تعادل و توازن رفتاری را انجاممی‌دهد یا او بخاطر میل به رشد و تکامل رفتار را انجام می‌دهد؟
خوش بینییا بد بینی؟
آیا انسان اساسا موجودی خوب است یابد؟


نقش وراثت زیستی در رشد شخصیت

وراثت به منزله مواد خام شخصیت است. اینمواد به اشکال مختلف شکل می‌پذیرند. بعضی از همانندیهای موجود در شخصیت وفرهنگ انسان ناشیاز وراثت است، مثلا هر گروه انسانی ، مجموعه نیازها و قابلیتهای زیستی مشترک ویکسانی به ارث می‌برد. این نیازها ، شاملاکسیژن ،غذا ،آب ، استراحت ، فعالیت ،خواب، پرهیز از شرایط هولناک و اجتناب ازدرد و نظایر آن است.


اهمیت محیط طبیعی در رشد شخصیت

محیط طبیعی نیز بر شخصیت تأثیر می‌گذارد،زیرا افراد تا حد وسیعی سطح کارآیی خود را که برای حفظ حیاتش ضروری است، از محیطمی‌گیرد واقعیت امر این است که در هر محیط طبیعی ، انواع مختلف شخصیت و فرهنگ ، ودر محیطهای طبیعی کاملاً متفاوت ، فرهنگهای مشابهی ملاحظه می‌شوند.


رابطه فرهنگ و شخصیت

بعضی از تجربه‌های فرهنگی بین همه افراد انسانی مشترکاست. از تجربه‌های اجتماعی مشترک بین اعضای یکجامعه معین ، یکصورت بندی ویژه شخصیتی پدید می‌آید که شاخص و معرف شخصیت بیشتر اعضای آن جامعه استو اصطلاحا شخصیت نمایی (Modal Personality) یا شخصیت اساسی (Basic Personality) یارفتاراجتماعی (خوی اجتماعی) (Social Character) خوانده می‌شود. این مفاهیم بهویژگیهای فرهنگی مشترکی که همه اعضای یکجامعه در آنهاسهیم‌اند، اشاره می‌کنند.


نقش تجربه گروهی در رشد شخصیت افراد

کودک نوزاد به صورت یک ارگانیسم بهدنیا می‌آید. با اخذ و کسب مجموعه‌ای از نگرشها و ارزشها ، تمایلات و بیزاریها ،هدفها و مقاصد ، و یک مفهوم عمیق و ناپایدار از اینکه چه نوع شخصی است، به تدریج یکموجود انسانی مبدل می‌شود. همه این ویژگیها را از طریق فراگرد اجتماعی شدن بدستمی‌آورد. این فراگرد ، یادگیری او را از حالت حیوانی به شخصیت انسانی تغییر می‌دهد. به عبارت دقیق‌تر ، هر فرد از طریق فراگرد اجتماعی شدن ، هنجارهای گروههای خود رامی‌آموزد تا اینکه یک خود مشخص که او را بی‌همتا می‌سازد، پدید می‌آید. شاید بتوانگفت کهتشکل تصورخود ، مهمترین فراگرد دررشد شخصیتبه شمار می‌رود.


اهمیت تجارب شخصی در رشد شخصیت

چرا کودکانی که در یک خانواده پرورشمی‌یابند، حتی اگر تجربه‌های یکسانی هم داشته باشند، با یکدیگر متفاوت‌اند؟ نکتهمهم این است که آنان تجربه‌های یکسانی نداشته ، بلکه در معرض تجربه‌های اجتماعی ازبرخی جهات مشابه و از برخی جهات نامشابه قرار گرفته‌اند. تجربه هرکس بی‌همتاست. بدین معنا که هیچ کس دیگر بطور کامل ، نظیر آن تجربه را ندارد. یادداشت دقیقتجربه‌های روزانه کودکان یک خانواده می‌تواند گوناگونی تجربه‌های آنان را به خوبیآشکار سازد. هرکودکاولاً ، وراثت زیستی بی‌همتایی دارد کهکسی دیگر عینا نظیر آن را ندارد، ثانیاً ، از مجموعه بی‌همتای تجربه‌های زندگیبرخوردار است که باز ، کسی دیگر ، عینا از آن برخوردار نیست.


نظریه های شخصیت

سوال اصلی در مطالعهشخصیت (Personality) و نظریه‌های شخصیت ایناست که شخصیت چیست؟ با وجود مطالعات و تحقیقات زیاد به دلیل پیچیدگی شخصیت که ناشیاز پیچیدگی انسان است هنوز پاسخ واحد یکسانی به این سوال داده نشده است و به همیندلیل نظریه‌های مختلفی پیرامون این موضوع شکل گرفته است که می‌توان آنها را در هشترویکرد اصلیروانکاوی ،تیپ شناسی، رفتاری ،یادگیری اجتماعی، تحلیل عاملی ، شناختی ،انسان گراییو رویکرد حیطه محدود مورد بررسیقرار داد. در کنار این رویکردها که رسمی هستند یک رویکرد شخصی نسبت به انسان وشخصیت در اکثر ما انسانها وجود دارد که اگر بخواهیم می‌توانیم با مطالعه و تحقیق دراین باره ، آن را به یک نظریه رسمی تبدیل کنیم.


وجوه اشتراک و افتراق نظریه‌های شخصیت

در بعضی از این نظریه‌ها اهمیتفراوان بهضمیر ناخودآگاهداده شده است و پیروان آنمعتقدند که آدمی از انگیزه‌های واقعی رفتار و اعمال خود بی اطلاع است، زیرا آنها درشعور باطن یا ناخودآگاه هستند. در نظریه‌های دیگر ، ناخودآگاه مورد انکار است، یاکم اهمیت است و یا این که تاثیرش فقط در افراد نابهنجار مورد قبول است. در ایننظریه‌ها خود آگاه حاکم بر رفتار آدمی دانسته شده است. نظریات فروید و یونگ و ماریجزو دسته اول و نظریه آسپرت متعلق به دسته دوم است. نظریه‌هایی هستند که اهمیتفراوان به تاریخ زندگی و به دوران کودکی می‌دهند و هر کس را بنده و اسیر گذشته خودمی‌پندارند و نظریه‌های دیگر آدمی را از قید گذشته آزاد ساخته، حال و آینده و گرایشبه سوی غایت و غرض را در رفتار او موثر می‌دانند، یا این که چگونگی هر عمل راوابسته به محیط خارجی و میدانی می‌پندارند که شخص در موقع اجرای آن عمل در آن محیطیا میدان قرار گرفته است.

البته در نظریه‌های دیگر بیشتر به محیط روانی یاذهنی توجه شده است. به این معنی که عالم خارج و رویدادهای آن ، آنچنانکه هر کس شخصاآنها را درک می‌کند، در رفتارش موثر واقع می‌شوند و چون ادراک افراد از عالم خارج ورویدادها متفاوت است، افراد آدمی در محیط واحد و در شرایط یکسان ، رفتاری متفاوتخواهند داشت. در نظریه‌های دیگر آدمی به صورت یک واحد کل دیده می‌شود که هر یک ازاعمالش وابسته به سایر اعمال و متاثر از آنهاست و درک آن عمل بدون شناخت این زمینهبه درستی میسر نیست. در نظریه‌های دیگرچگونگییادگیری معیار پدیده‌های رفتار پنداشته شده است. خواه این یادگیری بر مبنای اصلمجاورت باشد و خواه بر مبنای اصل تقویت و پاداش. در نظریه‌های دیگر این توجیه وبیان بدون استعانت از علوم دیگری چون تاریخ ، مردم شناسی و جامعه شناسی و یا چونعصب شناسی ، فیزیولوژی و زیست شناسی و ... غیر میسر اعلام شده است.


نظریه رسمی در برابر نظریه‌های شخصی

همه ما انسان‌ها تصوری از مفهوم شخصیتداریم و از پیش فرض‌های معینی درباره شخصیت افرادی که با آنها در تعامل هستیمبرخورداریم. علاوه بر اینبرداشت‌هایینیز درباره ماهیت کلی انسان داریم. برای مثال ممکن است معتقد باشیم که همهانسان‌ها ذاتا خوب هستند و یا برعکس. این پیش فرض‌ها یا برداشتها همان نظریات شخصیهستند که بر اساس اطلاعات حاصل از ادراک رفتارهای اطرافیان شکل می‌گیرند و در واقعبرمشاهده رفتار دیگران مبتنی هستند. نظریه‌های شخصی در مورد انسان و شخصیت با توجهبه آنکه حاصل مشاهدات هستند همانند نظریه‌های رسمی (علمی) هستند ولی با وجود این باآنها تفاوتهای بارز دارند. نظریه‌های رسمی حاصل داده‌های مشاهدات روی تعداد زیادیاز افراد با ویژگی‌های مختلف هستند و از پشتوانه اطلاعاتی وسیعتری برخوردار هستند. در کنار نظریات شخصی حاصل دید شخصی و ذهنی خودمان است، در صورتی که یک نظریه شخصیترسمی حاصل مشاهدات عینی و بی‌طرفانه است و در واقع از عینیت بیشتری برخوردار است.

از طرف دیگر نظریه‌های رسمی از سوی کسانی که وضع کننده آن نظریه نیستند،پیوسته مورد آزمون قرار می‌گیرند، حمایت می‌شوند، اصلاح می‌شوند. و یا کنار گذاشتهمی‌شوند. اما در نظریه‌های شخصی چنین موضوعی صادق نیست. تفاوت بین نظریه‌های شخصی ورسمی همیشه آن گونه که مطرح شد، روشن و بارز نیست. چنین مطرح شده است که نظریهپردازان شخصیت ، رویدادهای زندگی خودشان را به عنوان منبع اصلی داده‌های تجربی درنظر گرفته‌اند. علاوه بر آن برداشت‌های زیربنایی دربارهماهیتانسان نیز هم بوسیله واقعیت‌های تجربی و هم توسط طیف کاملی از عوامل فردی وانگیزشی هر نظریه پرداز هدایت شده است. اما سوال مهم در باره این نظریه‌های رسمیاین است که تجربه‌های شخصی بر نظریه اثر گذاشته است یا نظریه بر تفسیر خاطرات گذشتهتاثیر گذاشته است.


رویکردها در نظریه‌های رسمی

روانکاوی
نخستین رویکرد درباره شخصیت در واپسین سالهای قرن نوزده توسطفرویدمطرح شد. نظریه پردازهای فروید چنانبا اهمیت و گسترده بود که نه تنها درروانشناسی بلکه درفرهنگ ،جامعه نیز نفوذپیدا کرد، بگونه‌ای که آن را یک انقلاب شبیه آنچهداروینبانظریه تکاملارائه کرد دانسته‌اند. تقریباتمام نظریه‌های شخصیت که در سالهای پس از فروید روی کار آمدند مدیون دیدگاه اوهستند. در واقع نظریه‌های بعدی شخصیت یا در مقام گسترش و پالایش نظریه او بوجودآمدند (نظیر نظریه‌های روان کاوان جدید همچون یونگ ، آدلر ، هورنای و دیگران) و یادر مقام مخالفت بوجود آمدند.


رویکردتیپ شناسی

صاحب نظران قدیمی‌ترین طبقهبندی تیپ شناختی را بهبقراطوجالینوساز حکمای یونان باستان نسبتداده‌اند. بقراط جسم را دارای چهار نوع خلطخون،بلغم،صفراوسوداتصور می‌کرد و برای هر یک از آنهاویژگی‌هایی را تصور می‌کرد. در قرن بیستم و با گرایش روان شناسی به سوی علمی شدنکوشش‌هایی در کارهای کرچمر (Kretschmer) و شلدون به عمل آمد تا این طبقه بندی جنبهعلمی بخود بگیرد. ولی با وجود تمام تلاش‌ها به سبب انتقادات صحیحی که به آنها واردشد، اعتبار علمی آنها کاهش یافت.


رویکرد رفتاری

رویکرد رفتاری که در کارهای بی.اف.اسکینر (B.F.Skinner) وبه تبعیت از بنیان گذار آن جان.بی.واتسون منعکس شده است بازتابی است از شکل و صورتاصلی رفتارگرایی افراطی که هر نوع نیرو یا فرآیند منتسب بهدرون و ناهوشیاررا نامربوط دانسته و بشدترد می‌کند و در عوض توجه خود را با رفتار عینی قابل مشاهده و محرک بیرونی معطوفمی‌دارد. اسکینر می‌کوشد تا شخصیت انسان را از طریق پژوهش درآزمایشگاهبجای درمانگاه مطالعه کند. اومخالف روانکاوی است.


رویکرد یادگیری اجتماعی

رویکرد یادگیری اجتماعی که بیشتر در کارهای آلبرتبندورا و جولیان راتر مشاهده می‌شود بسط رویکرد رفتارگرایی اسکینر است. آنها نیزروان کاوی را رد و بر رفتار عینی تاکید می‌ورزند. ولی نکته اختلاف آنها این است کهبه متغیرهای شناختی درونی نیز اعتقاد دارند، چیزی که در نظام اسکینر مطلقا جاییندارد.


رویکرد تحلیل عاملی

رویکرد تحلیل عاملی که بیشتر در کارهای آلپورت ، کتل ،آیزنک تجلی یافته است بر این عقیده است که شخصیت شامل مجموعه‌ای از صفت‌ها یاکیفیات متمایز کننده یک شخص است که می‌توان آنها را از طریق تحلیل عاملی (نوعی روشآماری پیشرفته) مشخص نمود. با توجه به اینکه این نظریه‌ها بر نقش صفت‌های بنیادی درساختار شخصیت تاکید دارند، به آنها نظریه‌های صفات نیز می‌گویند.


رویکرد شناختی

رویکرد شناختی در شخصیت بر شیوه‌هایی که مردم توسط آنها بهشناخت محیط و خودشان می‌پردازند، تاکید می‌ورزد. اینکه آنها چگونه ادراک می‌کنند،ارزیابی می‌کنند، تصمیم می‌گیرند و مسائل را حل می‌کنند. این رویکرد در کارهایبسیاری از روان شناسان شناخت گرا بخصوص در کارهای جورج کلی منعکس شده است.


رویکرد انسان گرایی

رویکرد انسان گرایی که بیشتر در کارهای آبراهام مزلو وکارل راجرز منعکس شده است بخشی از جنس انسان گرایی دهه 1960 آمریکا است که بارویکردهای روان کاوی و رفتارگرایی مخالف بودند. این رویکرد و نظریه پردازان آن برفضایل و آرزوهای انسان ، اراده آزاد آگاهانه وخود شکوفاییتاکید دارند. آنها تصویری زیباو خوش بنیانه از انسان معرفی می‌کنند، برعکس روانکاوی.


رویکرد حیطه محدود

نظریه پردازان شخصیت عموما دستیابی به جامعیت یا کاملبودن را به عنوان یکی از هدفهای اصلی نظریه پردازی در نظر می‌گیرند. اما هیچ کداماز نظریه‌های موجود را نمی‌توان بدرستی جامع دانست و به علاوه داشتن چنین هدفیمی‌تواند غیر واقع بینانه باشد. برخی روان شناسان پیشنهاد می‌کنند که برای رسیدن بهدرک کاملتری از شخصیت نیاز داریم که تعدادی نظریه جداگانه وضع کنیم که هر کدامگستره محدودی داشته باشد و بر یک وجه محدود و باریک شخصیت تاکید ورزد. در حال حاضراین نوع گرایش بیشتر شده و در کارهای کسانی نظیر دیوید مک کلند ، ماروین زاکرمن وآرنولد باس و رابرت پلامین و دیگران منعکس و قابل مشاهده است.


گوناگونی در رویکردها به شخصیت

رویکردهای مختلف به شخصیت غالبا با یکدیگرهمسو نیستند و در جهت مخالف یا اصلاح نظریه قبلی بوجود آمده‌اند، اما این سادهانگاری خواهد بود که تصور کنیم تنها یک از نظریه‌ها درست و بقیه غلط ، در واقع ایناختلاف به معنی بی‌اعتباری آنها نیست بلکه هر دیدگاهی تنها بخشی از حقایق مربوط بهانسان را بازگو می‌کند و این نقطه را یادآور می‌شود که شخصیت موضوع پیچیده ای است،در شکل گیری آنها شرایطی تاریخی و زندگی شخصی نظریه پرداز تاثیر داشته است وعلمروانشناسی علم جوانی است و روان شناسی شخصیت از آن هم جوان‌تر است.


عوامل موثر بر نظریات شخصیت

نظریه‌های جدید مربوط به شخصیت ناگهان بروز وظهور نکرده‌اند، بلکه از تحقیقات دانشمندان سلف ازبقراطوافلاطون وجالینوستاابنسینا و جان لاک و هابس و بسیاری دیگر مایه گرفته‌اند، ولی در دوران معاصرمهمترین عواملی که در تنظیم و تعبیر نظریه‌ها تاثیر مسلم داشته‌اند، عبارتند از:

1. مطالعات و تحقیقات درمانگاهی (کلینیک) که در سده گذشته با شارکو و پیرژانهفرانسوی آغاز شد و توسطفروید، یونگ و مکدوگال ادامه یافتند.
2. گشتالتیا نظریه هیات کل که ورتهایمر و کهلر و کافکا پیشروان آن بوده‌اند.
3. روان شناسی تجربی و پیشرفتهای آن
4. روان سنجیو اندازه گیریهای آن
5. نظریاتیادگیری


فواید نظریه‌های شخصیت


فایده نظریه‌های مربوط به شخصیت بخصوص در این است که در برابر تحقیقات تجربی وآزمایشگاهی که فقط گوشه‌ها یا جنبه‌های محدودی از شخصیت را مورد مطالعه و بررسیقرار می‌دهند، این نظریات درباره ارتباط این گوشه‌ها و یا جنبه‌ها و در نتیجهدرباره چگونگی تشکیل و تحول شخصیت به بحث و تحقیق می‌پردازند.
فایده دیگر نظریه‌ها این است که نشان می‌دهند، مطالعه و تحقیق در چه زمینه‌ایبهتر است صورت گیرد و این زمینه‌ها و فرضهایی را که در تحقیق شخصیت مهم هستند،معلوم می‌دارند.
فایده دیگر نظریه‌های شخصیت این است که افکار تازه‌ای به میان می‌آورند و حسکنجکاوی را بر می‌انگیزند و برای تحقیقات دیگر مقدمه می‌شوند و بدین ترتیب به پیشبردن علم کمک می‌کنند.

به سوی یک دیدگاه یکپارچه از شخصیت

هر یک از رویکردهای بالا چگونگی رشدخصوصیات افراد و تعامل آنها با شرایط محیطی را به طریقی توضیح داده‌اند. اما بهتریندیدگاه برای نگریستن به شخصیت یعنی بدست آوردن تصویر یکپارچه از شخص کدام است؟ رشتهروانشناسیشخصیت دوره انتقالی پرتحولی را پشت سر می‌گذراند. آشکار است که هیچ نظریه برایتبیین شخصیت کفایت نمی‌کند و روند جاری در جهت در جهت تلفیق رویکردهای مختلف سیرمی‌کند.


اختلال شخصیت چیست؟


آیا تابحال کسی را دیده‌اید که در برابر یک انتقاد ساده ، واکنش خشمگینانهشدیدی داشته باشد؟
آیا از خود پرسیده‌اید که چرا بعضی افراد انواع مختلف «خال کوبی» را روی پوست خود دارند؟
چرا بعضی افراد برای خود بعضی افراد برای خود ، خانواده و ... برنامه ریزیسختگیرانه دارند بصورتی که شرایط بحرانی هم حاضر به تغییر آن نیستند؟
شخصیت می‌تواند سازگار و یا ناسازگار باشد. «ناسازگاری» زمانی مطرحمی‌شود که افراد قادر نباشند تفکر و رفتار خود را با محیط و تغییرات آن تطبیق دهند. سازگاری یا عدم سازگاری ارتباط نزدیکی با «انعطافپذیری» دارد. یک شخصیت سالم با وجود ثبات و پایداری به میزانی از انعطاف‌پذیریبهره می‌برد. اما افراد ناسازگار در برخورد با موقعیت‌هایی که واکنش به آنها مستلزمتغییرات و تصمیمات جدید است، تفکر و رفتار انعطاف ناپذیری از خود بروز می‌دهند. بنابراین ، اختلال شخصیت یعنی «رفتارهای ناسازگار و انعطاف ناپذیر در برخورد بامحیط و موقعیت ها»


میزان شیوع اختلال شخصیت

شیوع در جمعیت کلی

میزان شیوع اختلال شخصیت در کلجمعیتحدود 4 تا 6 درصد برآورد شده است. اگرچه در بین انواع مختلف شخصیتی تفاوتهای معنی‌دار وجود دارد برای مثال برآوردها برایاختلال پارانوئیدحدود (0.5 تا 2.5 درصد) است در حالی که برای اختلال اجتنابی بین (1 تا 10 درصد) اعلام شده است.


شیوع در بین دو جنس

در میزان شیوع اختلال شخصیت بین دو جنس تفاوت هایمعنی‌دار دیده می شود برای نمونه در حالی که طبق برآوردهاا صداجتماعی واختلالوسواسی- جبری در مردان بیشتر از زنان است اختلال مرزی نمایشی و وابسته در زنانبیشتر از مردان (گاهی 2 برابر مردان) است.


درمان اختلال شخصیت

روان درمانی

روشی است که روانشناسان بالینی یا مشاور با استفاده ازاقدامات «نیرو دارویی» اقدام به درمان اختلال می نماید و شامل انواع مختلفی است ازقبیل «روانکاروی،شناخت درمانی،رفتار درمانی،گروهدرمانی ، آموزش مهارت های اجتماعی و... هدف از روان دمانی ، آموزش رفتارهایجدید همراه با اسجاد خودآگاهی و بینش در مراجع (دروان جو) نسبت به رفتار خود و اثرآن بر فرد و جامعه است. در درمان اختلال شخصیت اولویت با روان درمانی است.


درمان دارویی

در کنلار روان درمانی مواقعی وجود دارد که لازم است از دارونیز استفاده شود تا فرآیند درمان تسهیل شود. دارو درمانی زیر نظرروانپزشکاعمال می شود و میزان و تعداد مصرفرا او تعیین می کند. داروهای مورد استفاده برای درمان این اختلال بطور غیر مستقیماثر خود در اعمال می کنند. برخی از گروهها دارویی مورد استفاده عبارتند از: ضد اضطرابها،ضد افسردگیها،ضد جنونها.


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح


اسلام و تربیت فرزند
پنجم: تعادل میان نرمی و شدت
در نیکی و احترام و محبت به کودک و توجه دادن به منزلت اجتماعی و مقبولیت او نزد والدین و جامعه نباید از حد گذشت و به افراط گرایید، نیز نباید به وی آزادی مطلق داد که هر چه دلش خواست انجام دهد. پدر و مادر باید در این زمینه از روشی متعادل در برخورد با وی پیروی کنند: نه نهایت سهل انگاری و نه سخت گیری افراطی در گفتارها و کردارهایش.
بنابراین نرمی و شدت باید میزانی داشته، تعادل میان این دو حاکم باشد تا کودک با آرامش و اطمینان از مرحله طفولیت بگذرد و میان رفتار پسندیده و ناپسند فرق بگذارد; زیرا سنین پنج یا شش سالگی نخستِ زندگی پایه های شخصیتی او را شکل می دهد.
روایات رسیده از معصومان ـ علیهم السلام ـ بر اعتدال در برخورد با کودک تأکید ورزیده اند. بنابراین، نه افراط پسندیده است، نه تفریط.
حضرت امام محمدباقر ـ علیه السلام ـ فرموده است:
«شرّ الآباءِ مَنْ دَعاهُ الْبِرُّ اِلَی الاِْفراطِ.»[1]
«بدترین پدران کسی است که نیکی ]به فرزند[ را به حد افراط برساند.»
در صورت ارتکاب برخی ناهنجاری های رفتاری توسط کودک، والدین وظیفه دارند زیان این گونه رفتارها را به وی گوشزد کرده، از او بخواهند تا رفتارش را تغییر دهد. اگر با نرمی و مدارا نپذیرفت در عملکردش تجدید نظر نماید، نوبت به مرحله خشونت یا مجازات معنوی ـ نه تنبیه بدنی ـ می رسد.
مجازات عاطفی بهتر از تنبیه بدنی است; چنان که حضرت امام موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ در مقام پاسخ به چگونگی رفتار با کودک فرمود:
«لا تَضْرِبْهُ، وَ اهْجُرْهُ ... وَ لا تُطِلْ.»[2]
«کودک را نزن، بلکه با او قهر کن ... ولی قهرت طولانی نشود.»
بنابراین، امام در حالت تکرار خطاهای کودک، به نرمی و تساهل دعوت نمی کند، چنان که به استمرار عقوبت عاطفی; یعنی قهر نیز فرا نمی خواند، بلکه به اعتدال و توازن میان نرمی و خشونت دعوت می کند.
افراط و تفریط، همیشه یک سلسله تأثیرات منفی در تمام ابعاد روحی، جسمی و عاطفی کودک به جای می گذارد.
بایسته است که در پرتو یک روش تربیتی درست، میان تعریف و توبیخ، تعادل برقرار شود; زیرا تعریف و تمجید بیش از اندازه همانند توبیخ افراطی بر تعادل روحی کودک اثر گذارده، آرامش روحی را از وی سلب خواهد کرد.
«کودکی که در سایه محبت افراطی رشد کرده است در برابر مشکلات زندگی تاب مقاومت نداشته و ]اصلاً[ قدرت مبارزه و رویارویی با دشواریها را نخواهد داشت.»[3]
کودک نازپرورده، دیرتر از همسالان خود به پختگی عاطفی خواهد رسید «و دوره کودکی را دیرتر پشت سر خواهد گذارد.»[4] از این رو در تمام حالات، به پدر و مادر محتاج بوده و این حالت نیازمندی حتی در سنین بزرگسالی نیز با وی خواهد بود، و چنین است که در عینیت اجتماع، کودکان و بزرگسالانی را مشاهده می کنیم که از مردم انتظار دارند تمام خواسته هاشان را اجابت کنند و نظرشان را تأیید نمایند، یا به ناحق از آنان تعریف و تمجید کنند.
از این رو این گونه افراد، قدرت رویارویی با مشکلاتی را که سر راه نیل به آرمانهاشان قرار دارد، نخواهند داشت.
وضعیت کودکی که از خانواده طرد شده یا در معرض اهانتها و توبیخهای بیش از حدّ از جانب والدین قرار گرفته و بر کوچک ترین عملکردش مورد بازخواست واقع شده نیز بر همین منوال است; چنان که حضرت امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرموده است:
«الافراط فی الملامة یشبُّ نیران اللِّجاجِ.»[5]
«زیاده روی در سرزنش و توبیخ، آتش لجاجت را تیزتر خواهد کرد.»
هم از این روست که وقتی نوجوانان منحرف متجاوز به حقوق دیگران (ناهنجار) را در جامعه می بینیم در می یابیم که در گذشته در معرض اهانت ها و تنبیهات بدنی مداوم قرار داشته اند.
بر پدران و مادران است که ضمن برنامه ای ]هماهنگ[ اعمال پسندیده و ناپسند را برای کودکان مشخص سازند تا آنکه تعریف و تمجید یا توبیخ و مؤاخذه آنان بر اعمال شناخته شده واقع گردد; زیرا با در پیش گرفتن چنین شیوه ای است که دوستی اعمال شایسته و نفرت از اعمال ناشایست را می توانیم در مزرعه دل و جان کودکان غرس کنیم.
افراط و تفریط، همیشه یک سلسله تأثیرات منفی در تمام ابعاد روحی، جسمی و عاطفی کودک به جای می گذارد.
نیز در این مرحله والدین در جهت تقویت وجدان اخلاقی در وجود کودک تلاش کنند تا دریچه ای به آفاق آینده باشد; از این رو در قلبشان ترس از ارتکاب عمل ناشایست و رغبت به کارهای شایسته را ـ به جای ترس از مجازات یا رغبت به تعریف و تمجید ـ استوار سازند.
والدین می باید از ابزار تحسین و توبیخ تنها در جهت تربیت کودکان استفاده کنند و حالات روحی ـ روانی خود را در مسأله تربیت دخالت ندهند; مانند پدر یا مادری که از چیزی ناراحت است و آتش خشم و غضبش را، بی هیچ توجیهی روی کودک خالی می کند!
هم از این روست که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ از تأدیب ]کودک[ به هنگام غضب نهی فرموده است.[6]
در برخی حالات، والدین باید توجه کنند تا با عملکرد نامطلوبشان آثار ضد تربیتی بر عقل و عواطف کودک بر جای نگذارند: مثلاً کودک ]به طور طبیعی[ با شکستن یک شیء گرانبها به شادی می پردازد; زیرا فکر می کند به کار زیبایی دست زده که توانسته با عمل شکستن، شیء واحد را به دو چیز تبدیل کند.
در نتیجه، خود را شایسته تحسین می یابد! حال آنکه به جای تحسین، با تنبیه و مجازات رو به رو می شود و چنین برخوردی او را غافلگیر کرده و این تنبیه تأثیرات منفی بر روحیه او بر جای می نهد. چنان که در حالات دیگر، گاه کودک، شایسته سرزنش، قهر یا تنبیه بدنی است.
دکتر اسپاک می گوید:
«کودکان در بسیاری از حالات به سبب آنکه والدین ]با اعمال مجازات[ به گستاخی آنان پایان بخشیده اند، شادمان می شوند.»[7]
]اگرچه[ کودک در حالت بیماری نیازمند توجه بیشتری است، اما این اهتمام نباید از حد بگذرد و جنبه افراط و تفریط پیدا کند. بنابراین، نه اهتمام بیش از حد و نه عدم اهتمام; بلکه تعادل، بهتر و پسندیده تر است.
منظور از تعادل آن است که کودک متوجه باشد که توجه به او در حد معقولی صورت می گیرد; زیرا «روش مبالغه آمیزی که مادران به هنگام ابتلای کودکان به بیماری در پیش می گیرند، در بزرگسالی بر روحیه آنان تأثیر گذارده ... و آنان را کودکانی دلشکسته و افسرده که با کوچک ترین نارسایی زبان به شکوه می گشایند، بار می آورد.»[8]
بایسته است که وحدت و یکسانی روش تربیتی ای که والدین براساس آن به تربیت کودک می پردازند، ]در هر حال[ مراعات شود، تا کودک نیز درستی و نادرستی رفتارها و عملکردهایش را تشخیص دهد. بر این اساس، اگر پدر به سبب خطای مشخصی کودک را مؤاخذه کرد، مادر نباید با او به مخالفت برخیزد.
تعریف و تمجید نیز همین حالت را دارد; ]یعنی اگر یکی از آن دو به واسطه انجام عمل مورد پسندی به تعریف از کودک پرداخت، دیگری نباید پیش روی او با وی به مخالفت برخیزد و مثلاً یکی از خطاهای کودک را به رخ بکشد[ زیرا «ناهنجاریهای رفتاری و بیماریهای روحی ای که گریبانگیر کودک در دوره خردسالی و متوجه شخص بزرگسال در آینده ]زندگی[اش می شود، نتیجه برخورد نادرست والدین است ... مانند تناقضات موجود در شیوه برخورد ]والدین با کودکان [همچون تردید داشتن در گذشت کردن و خشونت ورزیدن ... و نوازش کردن و بی توجهی که نتیجه این تحولات یا پدید آمدن روحیه دشمنی و بزهکاری و سردی عاطفه و شکست و وسواس از سویی یا اعتماد بی مورد به دیگران و رفتارهای راحت طلبانه و ضعف شخصیت از سویی دیگر است.»[9]
ششم: رعایت عدالت میان کودکان
]به طور طبیعی[ فرزند نخست در خانواده بیشتر مورد توجه و محبت والدین قرار می گیرد; زیرا او کودک اول و تنها فرزند خانواده است; از این رو مهر و محبت بیشتری را به خود جلب می کند و اغلب اوقات، والدین نیازهای مادی و معنوی او را ]به سرعت[ تأمین می نمایند. پدر و مادر برای آنکه یگانه فرزندشان به آرزوهایش برسد، سعی دارند از همه ابزارها و وسایل استفاده کنند و تمامی نیازمندی هایش را از لباس گرفته تا اسباب بازی و غیره ]برایش[ فراهم آورند.
فرزند نخست، در اغلب اوقات ]تنها[ همدم و همراه پدر و مادر یا هر دو است و به دیگر سخن، به تمام معنا مورد توجه و نازپرورده است.
کودکی با این خصوصیات و این میزان از عنایت، چندی بعد با تولد فرزند دوم، با مشکل عمده ای مواجه می شود و ]از اینجاست که[ ترس از کودک دوم در دلش ریشه می دواند; زیرا فرزند دوم را به زودی در همه چیز رقیب خود خواهد یافت; رقیبی که در دایره محبت و عنایت والدین، در جایگاهش به اعتبار تنها فرزند و در بازیها و بازیچه هایش با او به رقابت خواهد پرداخت.
والدین می باید از ابزار تحسین و توبیخ تنها در جهت تربیت کودکان استفاده کنند و حالات روحی ـ روانی خود را در مسأله تربیت دخالت ندهند.
]از اینجاست که[ در نخستین روز تولد فرزند دوم، علایم حسادت در او پدیدار خواهد شد; زیرا در آغازین روزهای ولادت کودک دوم، والدین ]به ویژه پدر[ به شدت سرگرم اداره وضع موجود و در اندیشه سلامت مادر و نوزادند.
از این رو اگر پدر و مادر به این پدیده توجه نکنند ]و جلویش را نگیرند[، حسادت فرزند اول، نسبت به فرزند دوم رفته رفته به تنفر و دشمنی با او خواهد انجامید و این خصومت بر وضعیت روحی و عاطفی او اثر خواهد گذارد و هر چه قدر عنایت والدین به طفل دوم بیشتر شده و فرزند نخست از دایره محبت آنان بیرون ماند، آتش کینه در دل وی تیزتر خواهد شد.
از این رو، والدین باید مراقب باشند تا چنین اتفاقی رخ ندهد. آنان می باید نسبت به فرزند نخست، همان توجه و محبتی را که به فرزند دوم ابراز می کنند، اظهار کرده و به وی بفهمانند که دوستش دارند. نیز باید به او بیاموزند که کودک دوم را دوست داشته باشد و وی را متقاعد سازند که فرزند دوم به زودی برادر یا خواهر وی و مایه تسلی خاطر و یاور او خواهد گردید و در جلب محبت پدر و مادر رقیبی برای او نخواهد بود.
پدر و مادر این حقیقت را باید در عمل به اثبات برسانند. به اینکه مادر ]مثلاً[ فرزند نخست را در آغوش بگیرد و ببوسد و پدر نیازمندیهایش را برطرف کند و برایش اسباب بازیهای جدید بخرد و کارهایی از این دست که حاکی از توجه حقیقی والدین به اوست، ]انجام دهند.[
بهترین راه حل این مشکل، برقراری عدالت و برابری میان کودک نخست و دوم است. چنین رفتاری، کودک نخست را از درافتادن به ورطه تنفر و خصومت مصون خواهد داشت و نیز به تدریج که آن دو بزرگ تر می شوند، اهمیت عدالت و مساوات را بیشتر درک خواهند کرد; زیرا عواطف و قوای ادراکی آنان به مرور تقویت شده و پختگی عقلی و زبانی خواهند یافت که این، موجب می شود آنان، معنای عدالت و مساوات را درک کنند و مصادیق عینی این دو مفهوم را تشخیص دهند.
در روایات بسیاری تأکید شده که با فرزندان خود به عدالت رفتار کرده و آنان را با این مفهوم آشنا سازید. رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمود:
«اِعْدِلُوا بَیْنَ اَوْلادِکُمْ کَما تُحِبُّونَ اَنْ یَعْدِلُوا بَیْنَکُمْ فِی الْبِرِّ وَ اللُّطْفِ.»[10]
«با فرزندانتان به عدالت رفتار کنید، همان گونه که دوست دارید دیگران در میانتان در نیکی و لطف به عدالت رفتار کنند.»
برقراری عدالت در میان کودکان تجزیه پذیر و نسبی نبوده، بلکه عام و فراگیر است. این مسأله شامل تمام ابعاد زندگی پیرامون آنان، چه در بعد مادی و معنوی خواهد بود; یعنی در برآوردن نیازهای مادی و معنوی همانند محبت و منزلت و توجه جدی به آنان. از رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ روایت است که حضرت مردی را دید که دو پسر داشت، یکی را بوسید و دیگری را نبوسید. فرمود:
«فَهَلاّ ساوَیْتَ بَیْنَهُما؟»
«چرا مساوات را میان آنان رعایت نکردی؟!»
نیز از آن حضرت است که فرمود:
«اِنَّ اللّهَ تعالی یُحِبُّ اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ اَوْلادِکُمْ حَتّی فی الْقُبَلِ.»
«خدای شکوهمند دوست دارد که میان فرزندانتان حتی در بوسیدنها به عدالت رفتار کنید.»
حضرت در همه چیز، حتی در خرید هدیه برای کودکان; چه خوردنی و نوشیدنی و چه لباس و اسباب بازی و غیره به رعایت عدالت تأکید ورزیده است. چنان که فرمود:
«ساوُوا بَیْنَ اَوْلادِکُمْ فِی الْعَطیَّةِ، فَلَوْ کُنْتُ مُفْضِلاً اَحَداً لَفَضَّلْتُ النِّساءَ.»
«در هدیه دان به کودکان، مساوات را رعایت کنید. اگر من قرار بود در هدیه دادن کسی را مقدم بدارم، بی گمان زنان و دختران را مقدم می داشتم.»
نیز فرمود:
«اِعْدِلُوا بَیْنَ اَوْلادِکُمْ فِی النِّحَلِ کَما تُحِبُّونَ اَنْ یَعْدِلُوا بَیْنَکُمْ فِی الْبِرِّ وَ اللُّطْف.»
«در عطایا میان فرزندان خود عدالت ورزید، چنان که دوست دارید ]مردم[ در نیکی و لطف میانتان به عدالت رفتار کنند.»
مقصود از عدالتورزی، برتری ننهادن میان کودکان نیست; چه آنکه برخی کودکان از مقبولیت بیشتری نزد والدین برخوردارند. رُفاعه اسدی از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ پرسید: آیا مردی که پسرانی متعدد از بیش از یک مادر دارد، می تواند یکی را بر دیگران برتری نهد؟ حضرت فرمود:
«نَعَمْ، لا بأس به، قد کان ابی ـ علیه السلام ـ یُفَضِّلُنی عَلی اَخی عبدالله.»[11]
«آری، ایرادی ندارد. همانا پدرم ـ علیه السلام ـ مرا بر برادرم عبدالله بن جعفر برتر می نهاد.»
این برتری نهادن برخی بر برخی دیگر می باید نزد خود کودکان نمود پیدا نکند، بلکه در احساسات قلبی والدین پنهان بماند. اما در واقع، نباید جز به عدالت و مساوات با کودکان برخورد شود، چنان که حضرت امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ فرموده است:
«واللّه لاَُصانِعُ بعض وُلْدی وَ اَجْلِسه عَلی فخذی وَ اَکْثِرُ له المحَبَّة وَ اَکْثِرُ له الشُّکْر، وَ اَنَّ الْحَقَّ لغیره من ولدی، ولکن محافظةً علیه منه و من غیره لِئَلاّ یصنعوا به ما صَنَعَ بیوسف اخوته.»[12]
«پدرم می فرمود: سوگند به خدا که من برخلاف میل باطنی ام با برخی فرزندانم بیشتر خوش رفتاری کرده، او را روی زانویم می نشانم و بیشتر بدو ابراز محبت کرده و تشکر می کنم; حال آنکه این همه حق دیگر فرزندان است. لیکن این کارها برای آن است که فرزندان شایسته را از شرّ این ]ناشایست[ حفظ کنم تا چنان نکند که برادران یوسف با یوسف کردند.»[13]
زیرا رعایت نکردن عدالت تأثیر منفی بر روحیه کودکان خواهد نهاد و تنفر و کینه توزی را در ضمیر آنان بارور خواهد ساخت و در نهایت به دشمنیِ پایدار و موضع گیری ناسالم هر یک علیه دیگری منجر خواهد شد; چنان که برادران یوسف با وی چنین کردند، آن گاه که ]از شدت کینهو نفرت[ او را به چاه انداختند.
سیره معصومان ـ علیهم السلام ـ در طول تاریخ براساس گسترش عدالت میان کودکان استوار بوده است; چه کودکانی که با یکدیگر برادر بوده اند و چه خویشاوند. از عبدالله بن عباس نقل است که گفت:
«من نزد پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ بودم، در حالی که آن حضرت بر پای راستش حسین بن علی ـ علیه السلام ـ و بر پای چپش ابراهیم فرزند خودش را نشانده بود و گاهی این را می بوسید و گاهی آن را.»[14]
آری، ابراهیم، پسر رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و حسین ـ علیه السلام ـ فرزند دخترش بود، و با این همه، آن حضرت اختلاف در روابط را به کناری نهاد و در شیوه رفتار با آنان، فرقی میانشان ننهاد.
در روایتی وارد شده است که حضرت رسول ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در حال نماز بود که حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ بر پشت مبارکش سوار شدند، همین که حضرت سر از سجده بر می داشت آن دو را به آرامی گرفته بر زمین می نهاد و باز که به سجده می رفت بر پشتش سوار می شدند، و آن گاه که نماز را به پایان رسانید، یکی را بر پای چپش نشانید و دیگری را بر پای راستش.[15]
در روایت است که حضرت رسول ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ بر منبر وعظ و خطابه نشسته بود که حسن و حسین (علیهما السلام) ـ را که کودک بودند ـ دید. آن دو راه می رفتند و سکندری می خوردند و بیم افتادنشان می رفت. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ از منبر فرود آمده، در آغوششان گرفت و پیش روی خود نشانید.[16]
از مصداقهای عدالت و مساوات، عدم مقایسه میان کودکان است; مقایسه در صفات جسمی، معنوی و روحی شان. از این رو، گفتن چنین جمله هایی که: فلانی زیباتر یا تیزهوش تر و زیرک تر یا خوش اخلاق تر از فلانی است، ناصواب است; زیرا چنین سخنانی ریشه کینه توزی را تقویت خواهد کرد; چه آنکه مقایسه میان کودکان به «حسادت و رقابت برخی با برخی دیگر»[17]خواهد انجامید.
مقایسه، به از دست دادن اعتماد به نفس در میان برادران و همسالان منجر خواهد شد، حال آنکه عکس قضیه درست است. «عدم فرق گذاری در معاشرت ]با کودکان[ بزرگ ترین رُکن ایجاد جوّ تفاهم و اعتماد مشترک میان آنان و دیگر افراد خانواده است.»[18]
چه بسا ملاحظه می کنیم که پدرانی بدون هیچ قصد و غرضی چنین سخنانی را بر زبان می آورند: فلان فرزندم شبیه من است و آن دیگری نیست. حتی چنین مقایسه ای نیز کارکرد
زیاده روی در سرزنش و توبیخ، آتش لجاجت را تیزتر خواهد کرد.
خود را در انگیزش حسادت و رقابت خواهد داشت. از این رو بهتر آن است که از گفتن چنین جملاتی نیز اجتناب شود.
از مصادیق عدالتورزی میان کودکان، فرق ننهادن بین فرزند پسر و دختر است; زیرا فرق گذاری ]و برتر نهادن پسر بر دختر مثلاً[ تأثیر منفی بر روحیه دختر به جا خواهد نهاد و بذر دشمنی و حسادت را در دل خواهر و برادر بارور خواهد ساخت.
این فرق گذاری میان دختر و پسر، پدیده ای است که در اکثر مناطق رواج دارد; چه آنکه پدران و مادران به فرزند پسر بیش از دختر گرایش نشان می دهند و خواسته های فرزند ذکور را بیشتر برآورده می سازند. به منظور کم کردن از اهمیت چنین پدیده ای ]و مبارزه با آن[، در روایات، به فرزند دختر عنایت ویژه ای صورت گرفته است که این خود آموزه ای است برای پدران و مادران، چنان که ابن عباس از رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ نقل کرده است:
«مَنْ دَخَلَ السُّوقَ فَاشْتَری تحفةً فَحَمَلَها اِلی عِیالِهِ کانَ کَحامِلِ صدقة اِلی قوم محاویجَ، وَلْیَبْدَأْ بِالاِْناثِ قَبْلَ الذُّکُورِ ... .»[19]
«هر کس به بازار رفته، هدیه ای بخرد و برای خانواده اش ببرد، همچون رساننده صدقه به سوی گروه نیازمندان است، و باید زنان و دختران را بر پسران و مردان مقدم بدارد ... .»
تقسیم هدیه و مقدم داشتن فرزندان دختر، هیچ تأثیر منفی بر روحیه پسر بچه ها نخواهد گذاشت; زیرا آنان این مسأله را امری طبیعی می دانند که لاجرم می باید یکی شان مقدم داشته شود. اغلب اوقات پسر بچه هایی که از هدایای والدین خود برخوردار می شوند، چه ایشان را مقدم بدارند و چه مؤخر، به تفاوت نهادن میان پسر بچه ها و دختر بچه ها توجهی نداشته، اعتراضی نمی کنند.
رعایت عدالت میان کودکان، معنایش این نیست که اسلوبی را برای تشویق ]برخی از آنان [در پیش نگیریم; به اینکه هدیه اضافی ای برای کسی که کار شایسته ای انجام داده در نظر بگیریم. بلکه این افزونی برای تشویق کودک بر رفتار شایسته ضروری بوده و گاه در ایجاد رقابت مشروع میان کودکان، سودمند است و تأثیر منفی بر روحیه آنان به جا نگذاشته و آن را امری مشروع و حقی طبیعی تلقی می کنند.
البته والدین باید مراقب باشند که در رفتار با کودکان، آشنایی دقیقی با روحیات آنان کسب کنند و از روشهای ابتکاری درست و نتیجه بخشی به منظور تشویق هماهنگ با حالات روحی ـ روانی شان کمک بگیرند تا کودکان احساس تبعیض و عدم رعایت عدالت نکنند. اگرچه با تحقّق عدالت و برابری میان کودکان، نمی توان از برخی نمودهای منفی چون مشاجره و کتک کاری میان آنان جلوگیری کرد.
این یک پدیده طبیعی است که در اغلب اوقات در اکثر خانواده ها اتفاق می افتد و هر یک از کودکان، برادر یا خواهرش را مقصر یا شروع کننده درگیری قلمداد می کند. در چنین حالاتی، پدر و مادر وظیفه دارند به بررسی ]دقیق[ موضوع پرداخته و به این مناقشات و درگیریها به عنوان یک حالت طبیعی نگاه کنند.
با این دیدگاه است که مسأله بسیار طبیعی و ساده برگزار شده و بهتر آن است که والدین برای رفع آن اقدام نکنند و کودکان را به حال خود بگذارند تا مشکلشان را خود برطرف نمایند، و صحیح نیست که والدین یا یکی از آن دو به سان قاضی میانشان حکم کنند; زیرا صدور حکم و حق دادن به یکی از دو طرف دعوا، با زمینه تطبیق عدالت و برابری میان کودکان سازگار نیست.
اما اگر نزاع و درگیری بارها یا در طول روز ادامه یابد، یا شدید و برای بچه ها خطرناک باشد، در اینجا نوبت به والدین می رسد که در رفع آن ایفای نقش کنند. بدین صورت که به هر دو طرف امر کنند تا به سرعت به دعوا خاتمه دهند، یا آنکه توجهشان را به مسئله دیگری مشغول کنند، یا ]عملاً[ آن دو را از یکدیگر جدا سازند.
نیز اگر قضیه با در پیش گرفتن توبیخ و عقوبت معنوی حل می شود، بهتر است این نکته را نسبت به هر دو طرف و منطبق بر موازین عدالت میان کودکان، اعمال کنند.
ادامه دارد
________________________________________
[1]- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 320.
[2]- بحارالانوار، ج 23، ص 114.
[3]- الطفل بین الوراثة و التربیة، ج 2، ص 180 به نقل از: نحن و الابناء، ص 39.
[4]- علم النفس التربوی، دکتر فاخر عاقل، ص 535.
[5]- تحف العقول، ابن شعبه حرّانی، ص 84.
[6]- ر.ک: بحارالانوار، ج 79، ص 102.
[7]- مشاکل الآباء، ص 75.
[8]- قاموس الطفل الطبّی، ص 278.
[9]- اضواء علی النفس البشریة، دکتر زین عباس عمارة، دارالثقافة، 1407 هـ ، طبع اول، ص 302.
[10]- مکارم الاخلاق، ص 220.
[11]- مکارم الاخلاق، ص 221.
[12]- مستدرک الوسائل، ج 12، ص 626.
[13]- همان.
[14]- بحارالانوار، ج 43، ص 261.
[15]- همان، ص 275.
[16]- بحارالانوار، ج 43، ص 284.
[17]- حدیث الی الامّهات، ص 68.
[18]- قاموس الطفل الطبّی، ص 274.
[19]- مکارم الاخلاق، ص 221.


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح


استرس
همه ما انسانها تحت تأثیر و تأثر محرکهای محیطی اطرافمان هستیم که تحریکها و بعضاً تقاضاهایی از ما دارند، برای اینکه بتوانیم به این تقاضاها پاسخ دهیم، باید در رفتارمان تغییر ایجاد کنیم، یعنی خود را با وضعیت جدید تطبیق بدهیم، فشار را ضرورت پاسخ انطباقی ناشی از محرکهای محیطی تعریف می کنند، پس فشار یعنی درخواست پاسخ انطباقی از سوی محیط.
فشار همیشه منفی نیست بلکه آثار مثبت هم دارد، جریان داشتن فشار یعنی جریان داشتن زندگی، لازمه تداوم حیات وجود فشار است. البته به شرطی که متعادل باشد.
اما اگر متعادل نبود چه پیش می آید؟ در خبرها مطرح شده بود: «طی پنج سال گذشته یک میلیون نفر از شاغلان لندنی تنها به دلیل استرس مجبور به بازنشستگی شدند.» (به نقل از شبکه دوم سیما در یازدهم اسفند و رادیو بیبیسی در همان تاریخ) این فقط آمار مجبورشدگان به بازنشستگی بود و به آمار بیماران ناشی از استرس، تصادفات و سوانح ناشی از استرس، معلول شدگان در اثر سوانح ناشی از استرس و غیره اشاره ای نشده است.
در همه کشورهای دنیا که ایران از آن مستثنی نیست، اگر چه آمار صدمه دیدگان ناشی از استرس در دست نیست ولی مسلماً نباید کمتر از آمار فوق باشد. به همین دلیل حفظ نیروی انسانی (به خصوص متخصص و کارآزموده) در هر جامعه و سازمانی از اهمیت اساسی برخوردار است و استرس یا فشارهای روحی عصبی نیز به عنوان یک آفت و تحلیل برنده این نیرو مطرح هستند. به همین دلیل مرکز مشاوره روانشناسی وظیفه خود دانسته نسبت به وضعیت روحی روانی افراد حساس بوده و عوامل استرس زا و فشارزاهای محیط کار را پس از بررسی برطرف کند.
تعریف استرس
استرس به معنی فشار و نیرو است و هر محرکی که در انسان ایجاد تنش کند، استرس زا یا عامل استرس نامیده می شود. تنش ایجاد شده در بدن و واکنش بدن را استرس می گوییم به عبارتی هر عاملی موجب تنش روح و جسم و از دست دادن تعادل فرد شود، استرس زا یا عامل استرس است.
هنگام وارد شدن استرس بدن واکنشهایی از خود نشان می دهد تا تعادل از دست رفته را باز گرداند که این عمل استرس است. استرس یا فشار عصبی یا تنیدگی واکنشی است که در فرد در اثر حضور عامل دیگری به وجود می آید و قوای فرد را برای روبرو شدن با آن بسیج می کند و ارگانیزم یا موجود زنده حالت آماده باش پیدا می کند.
در استرس یا به قول دکتر هانس سلیه (Dr Hans Selye) سندرم سازگاری کلی سه مرحله مشخص دارد:
واکنش اخطار :
از نظر فیزیولوژیک خبر ناگوار پس از شنیده شدن، به صورت اعلام خطر در مغز ثبت می شود، هیپوتالاموس احساسات و عواطف این خبر را تفسیر می کند. هیپوتالاموس اخطار الکتروشیمیایی به غدد هیپوفیز در مرکز جمجمه می فرستد، غدد هیپوفیز شروع به ترشح هورمونی برای محرک قشر غدد فوق کلیوی می کند، غدد آدرنال فعال می شود و کورتیکوئید ترشح کرده در جریان خون می ریزد و این پیامهایی به سایر غدد در سراسر بدن می برد، در نتیجه ، طحال برای عمل بسیج شده، گلبولهای قرمز اضافی وارد جریان خون می شوند، اکسیژن و غذای اضافی وارد سلولهای بدن می شود، قدرت لخته شدن خون ازدیاد می یابد، کبد، مواد قندی و ویتامینها را رها می سازد، ضربان قلب بیشتر می شود، تنفس تغییر می کند. خون از پوست و احشا به ماهیچه ها و مغز جاری می شود، دستها و پاها سردتر می شوند و کل ارگانیزم به صورت آماده برای حمله و تهاجم یا فرار در می آید.
با این حالت سرپرست کارگاه برای بررسی و حل کردن مشکل و احیاناً پاسخگو بودن به مدیر مافوق با حالتی مضطرب و نگران وارد کارگاه می شود.
گام مقاومت :
طی این مرحله که ممکن است از چند ساعت تا چند روز به طول انجامد، بدن عملاً برای مبارزه با عامل فشار بسیج است که اگر برای مدتی طولانی همچنان بسیج بماند، ذخایرش به تدریج تخلیه می شود. مثل کشوری که در حال جنگ است و توان خود را صرف می کند و ذخایرش به تدریج تمام می شود.
گام فرسودگی :
بدین معنی است که انرژی بدن تمام و تا حد زیادی در مقابل امراض و بد کار کردن اعضایش آسیب پذیر شده است. این همان جایی است که امراض شروع به تظاهر می کنند و ممکن است از سرماخوردگی و آنفلوآنزا گرفته تا... شروع به تظاهر کند.
چند نکته در رابطه با استرس
1ـ بدن انسان در مقابله با استرس از الگوی مشخصی پیروی و فرایند عصبی شیمیایی، معینی را طی می کند، رویدادهای هیجان آور خوشایند همان اندازه واکنش در بدن به وجود می آورند که رویدادهای ناخوشایند می توانند ایجاد کنند، یک خبر بسیار هیجان آور، همان اندازه استرس ایجاد می کند که یک خبر بد ایجاد می کند.
ـ استرسهای شدید و طولانی در همه حال باعث از پا درآمدن فرد نمی شوند و افراد در بعضی موارد می توانند با عوامل استرس زا سازگار شوند نمونه آن خو گرفتن افراد در شرایط سخت و طاقت فرسا مثل دوران اسارت یا خو گرفتن به کاری سخت و طاقت فرسا مثل شغل آتشکاری در ذوب آهن است.
ـ این افراد با وجود سازگاری با شرایط استرس زا نمی توانند از آثار زیان بار آن صد در صد مصون بمانند و دچار مشکلات جسمانی، روانی، عاطفی و اجتماعی می شوند. مثلاً فردی که مدت زیادی در اسارت است یا فردی که تحت شرایط بدی در معدن تاریک و دورافتاده ای کار می کند، بعد از مدتی دچار ناراحتیهای روحی ـ عاطفی و پیری زودرس می شود.
ـ بدن ما وقتی چیزی را استرس تلقی کرده و به آن واکنش نشان می دهد که ذهن ما به آن نشان استرس زده و در واقع پیشتر آن را شناخته باشد.
ـ نوع پاسخ افراد به استرس نیز به ویژگیهای شخصیتی، مسائل فرهنگی، شرایط زندگی و تجربه های افراد بر می گردد. علائم استرس کم حوصلگی، سردرد، تغییر ضربان قلب، خستگی جسمی، خشم و پرخاشگری، بی خوابی، فشار در سینه، اختلال گوارشی، سوزش معده، عرق کردن، خشکی دهان، بی اشتهایی، داغ شدن و یا سرد شدن بدن، غمگینی، لرزش بدن، میل به سیگار، از دست دادن تمرکز، احساس سرگیجه، تغییر تنفس، تکرر ادرار، کم شدن حافظه، دردهای بدنی پراکنده، آه کشیدن، تمایل به تنهایی، آشفتگی، التهاب، سرخ شدن پوست صورت و... بیماریهای استرس
بیماریها و اختلالاتی که استرس ایجاد می کند یا آن را تشدید می نماید، بسیارند فی المثال: دهانی مثل زخم دهان، تورم گلو، سرماخوردگی، آنفلوآنزا و...
گوارشی مثل تهوع، اسهال، کم شدن اشتها، اختلال هضم، سوزش معده، ورم معده، زخم معده، اختلال روده، یبوست و...
عضلانی و مفاصل مثل درد عضلات پشت و شانه، کتف و کمر، مفاصل، سردرد، ضایعات مفصلی، روماتیسم و...
قلبی، عروقی مثل درد ناحیه قلب، بالا رفتن ضربان، فشار خون و تصلب شرایین، سکته قلبی...
ریوی مثل آسم، سرفه و...
پوستی مثل خارش و اگزما، ریزش مو، تاسی، کچلی موضعی، اختلالات پوستی و...
تناسلی مثل تکرر ادرار، اختلال قاعدگی، ناتوانی جنسی و...
اختلالات روانی مثل انواع اختلالات سوماتوفرم، روان تنی، اضطراب، افسردگی، وسواس، سوء ظن و بدگمانی و...
غددی و متابولیسمی مثل پرکاری و کم کاری تیروئید، مسمومیت تیروئید، بیماری قند، رسوب چربی و حتی بیماریهای صعب العلاجی مثل سرطان می تواند در اثر زمینه سازیهای استرس و فشار روحی باشد. علل و عوامل استرس
علل و عوامل استرس را می توان به چند دسته تقسیم کرد:
عوامل فردی :
هر یک از ما نقشهایی ایفا می کنیم، مثل نقش پدر، همسر، رئیس، مرئوس، همکار، شهروند و... ایفای هر نقشی رفتارهای خاص خود را می طلبد و انتظاراتی را پدید می آورد، گاهی بین این نقشها تضادهایی وجود دارد که ما را متحمل می کند.
گاهی مشخص نبودن نقش باعث فشار می شود، مثلاً کاری که باید انجام دهیم، مشخص نیست و رئیس به دلیل انجام نگرفتن کار از ما عصبانی است.
گاهی تعداد نقشهایی که باید ایفا کنیم، زیاد و از توان ما خارج است. مسؤولیت زیاد نیز خودش فشارزا است.
یکی دیگر از عوامل فردی سن فرد است. افراد مسن به دلیل تجربه بیشتر فشار کمتری متحمل می شوند.
عامل دیگر جنسیت است. خانمها نسبت به آقایان از صبر و شکیبایی بیشتری برخوردارند و تحمل بیشتری در برابر فشار دارند. رژیم غذایی نیز در تحمل ما نسبت به استرس تأثیر دارد. بعضی از غذاها به آرامش ما و در نتیجه به تحمل ما در برابر استرس کمک خواهند کرد.
عوامل گروهی :
اولین عامل گروهی وجود یا عدم وجود نیازهای مشترک است. هرچقدر نیازهای یک گروه مشترک و با هم نزدیکتر باشد، فشار کمتری متحمل می شود. عامل دوم انسجام در گروه است، اختلاف در داخل گروه و بین افراد با یکدیگر فشار زیادی بر افراد وارد می آورد.
مشخص نبودن و خوب تعریف نشدن نقشها در داخل گروه عامل دیگری است که هرچقدر نقشها در داخل گروه نامشخص تر باشد، فشار بیشتری بر فرد وارد خواهد آمد.
عوامل سازمانی :
نوع کار، نقشی که افراد باید ایفا کنند، خواسته های همکاران، ساختار سازمانی، مدیریت یا رهبری در میزان فشار وارده بر فرد دخیل اند.
جو حاکم بر سازمان و فرهنگ سازمان نیز با استرس رابطه دارد، اگر جو حاکم بر سازمانی مثبت باشد، افراد پرتلاش، کاری و مسؤولیت پذیر و خلاق فشار کمتری احساس می کنند.
عامل دیگر نحوه تقسیم وظایف و شرح وظایف در سطح سازمان است که وظایف باید شفاف و مشخص بوده و قوانین دست و پاگیر نباشد، همچنان که اگر سبک مدیر با سلیقه کارکنان مطابقت نداشته باشد، کارمندان استرس بیشتری را متحمل می شوند. حجم کم کار، حجم زیاد کار، شیفت کاری، حوادث محیط کار، شرایط نامساعد محیط کار (مثل سر و صدا، حرارت، گرد و غبار، مواد شیمیایی،...) احساس عدم امنیت شغلی، عدم توزیع عادلانه امکانات، اختلاف همکاران، کار در شرایط تنهایی، به چالش نگرفتن استعدادهای فرد، ارتقای بی ضابطه، تصاحب پستها توسط افراد بیرون سازمان همه فشارزا هستند.
عوامل فراسازمانی :
بعضی از عوامل فشار به خانواده و اجتماعی که در آن زندگی می کنیم، بر می گردد: نامطمئن بودن وضع اقتصادی، نامطمئن بودن وضع سیاسی، بی ثباتی و ناکارآمدی قوانین، نامطمئن بودن تکنولوژی، مشکلات مالی واقتصادی، مشکلات خانوادگی، تحصیل فرزندان، محل سکونت همه می تواند در میزان فشاری که تحمل می کنیم، نقش داشته باشد.
حمایتهای خانوادگی وفامیلی نیز درتحمل افراد در برابر فشارها نقش دارند. مسائل سیاسی اقتصادی نیز باعث ایجاد فشار می شود. رکودهای کوتاه مدت هم موجب افزایش تنش می شود، هنگامی که سیستم های اقتصادی به قهقرا می روند، سازمانها از نیروی کار خود می کاهند، اضافه کاری کاهش می یابد، تعدادی از کارکنان منتظر خدمات می مانند، حقوقها کاهش می یابد، هفته های کاری کوتاه می گردد واز این قبیل مسائل که فشار زا هستند. راهکار های مقابله با استرس
ـ یکی از راههای مقابله با عوامل فشار، شهامت برخورد با واقعیت است:
باید هر رویدادی را که اتفاق می افتد بپذیریم وبعد از پذیرش درآن پدیده به دنبال حکمت ومصلحتی باشیم « الخیر فی ما وقع» و روی موضوع بدین صورت بنگریم که چگونه از آن اتفاق به صورت مثبت بهره برداری کنیم، یعنی همه چیز می تواند به یک فرصت تبدیل شده و قابل استفاده باشد.
اگر انسان نتواند واقعیتها را بپذیرد و از آن در جهت مثبت استفاده کند دچار حالتی می شود که اصطلاحاً به آن تحلیل رفتگی یا به اصطلاح عامه بریده می گویند. علائم تحلیل رفتگی عبارتند از احساس از دست دادن کنترل کارها، عدم علاقه، نداشتن احساس خوبی از کار و شغل خود، بها ندادن به کار، احساس عدم کفایت، احساس قصور و کوتاهی داشتن، تمایل به بی اعتبار کردن کار، احساس نامؤثر بودن، کج خلق شدن، آداب و معاشرت را رها کردن.
درحالت شدید تحلیل رفتگی نیز، احساس قدر ناشناسی از جانب دیگران، احساس اینکه فرد می خواهد همه چیز را رها کند و سر به بیابان بگذارد، بروز می یابد.
ـ یکی از راهکارها حمایت اجتماعی است و اینکه دوستانی داشته باشیم که با وجود نواقص موجود در کارمان ما را تأیید کنند.
ـ یکی دیگر از راهکارها حمایت اطلاعاتی است دوستانی داشته باشیم که به ما اطلاعات بدهند و یا تجربیات خود را دراختیار ما قرار دهند.
ـ حمایتهای مالی نیز در برخی موارد می تواند بر شدت فشار بکاهد.
ـ یکی دیگر از راههای مقابله با فشار به وجود آوردن انطباق است. با ایجاد نگرش مثبت در خود نیز می توانیم به خیلی از رویدادها نشان فشار نزنیم. به نقل از روزنامه ایران، 24 آذر 83
نویسنده: سید محمد پاکزادیان
روانشناس بالینی


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح


اختلال دو قطبی نوع یک
یکی از انواع مهم اختلالات خلقی، اختلال دو قطبی نوع یک (I) نامیده می شود. این اختلال مربوط به حالت هیجانی درونی مستمر شخص می باشد. این بیماران هم دوره های افسردگی و هم دوره های سر خوشی دارند.
افرادیکه در فاز مانیا (سرخوشی) قرار دارند حالت انبساط خاطر، پرش افکار، کاهش خواب، افزایش احترام به نفس، افکار بزرگ منشانه دارند و بیمارانی که در فاز افسردگی هستند با کاهش انرژی و علاقه، احساس گناه، اشکال در تمرکز، بی اشتهائی و افکار مرگ و خودکشی مشخص هستند.
فرد مانیا در بسیاری از افسانه های قدیمی شخصیتی ریشه دار است که با رفتاری دیوانه وار، چشمانی خیره و حرکاتی نمایشی و پر آب و تاب مشخص می گردد. دوره های شیدایی در مقایسه با افسردگی فراوانی کمتری دارند.
سیر
بیماری دو قطبی نوع یک (I) غالباً با افسردگی شروع می شود (75 درصد موارد در زنها و 67 درصد موارد در مردها) و یک اختلال عود کننده است. اکثر بیماران هم دوره های مانی و هم افسردگی را تجربه می کنند. دوره های مانی درمان نشده حدوداً 3 ماه دوام می آورد. حدود 40 تا 50 درصد بیماران دو قطبی ممکن است دو سال پس از حمله اول دچار حمله دوم گردند.در اختلال دو قطبی I میزان شیوع حدود 1 درصد در طول عمر می باشد.
هزینه این اختلال برای بیماران و خانواده های، آنان و جامعه قابل ملاحظه است. شیوع این بیماری در زنان و مردان برابر است. میانگین سنی شروع این اختلال 30 سالگی می باشد اما از سن 5 یا 6 سالگی تا 50 سالگی گسترده است. از لحاظ وضعیت تاهل نیز این بیماری ممکن است در افراد طلاق گرفته یا مجرد بیش از افراد متاهل دیده شود. میزان طلاق نیز در این گروه افراد بالا می باشد
علت شناسی
عوامل زیست شناختی، عوامل ژنتیک و عوامل روانی. اجتماعی و یا ترکیبی از آنها را می توان علت این بیماری تلقی کرد. عوامل زیست شناسی مهم شامل انتقال دهنده های عصبی و بی نظمی های عصبی - غددی باشند.
عوامل ژنتیک نقش بسیار مهمی دارند، بطوریکه مطالعات نشان داده است که یکی از والدین به این اختلال دچار باشد، با احتمال 25 درصد فرزندشان شانس ابتلا به این بیماری را خواهد داشت و اگر هر دو والدین اختلال دو قطبی داشته باشند شانس ابتلاء بچه ها به این بیماری بین 50 تا 75 درصد خواهد بود.
عوامل روانی اجتماعی متعددی نیز ممکن است در ایجاد این بیماری به تنهائی و یا به همراه عوامل دیگر نقش داشته باشند. از جمله : رویدادهای زندگی و استرس محیطی، خانواده، عوامل شخصیتی قبل از بیماری و موارد دیگر می توان ذکر کرد.
تشخیص
این بیماری با وجود دوره های مانیا (سرخوشی) و افسردگی مشخص می شود. علائم و نشانه های افسردگی و توضیحات مربوط به آن در بخش افسردگی سایت آمده و چون همان علائم و نشانه ها برای تشخیص مطرح می باشد لذا تکرار نمی گردد اما علائم و نشانه هائی که به عنوان ملاکهای دوره مانیا تلقی شده و توسط فرد متخصص ارزیابی شده تا تشخیص این بیماری گذاشته می شود شامل :
1- یک دوره مشخص خلق غیر طبیعی و مستمراً بالا، توام با احساس خودبزرگ بینی، یا تحریک پذیر که حداقل یک هفته طول می کشد.
2- وجود 3 یا بیشتر از علائم زیر :
الف) افزایش احترام به نفس یا خودبزرگ بینی
ب) کاهش نیاز به خواب (مثلاً 3 ساعت خواب بر ایشان کافی است)
ج) حرافتر از معمول یا احساس فشار برای صحبت مستمر.
د) پرش افکار یا تجربه ذهنی سبقت جوئی افکار.
ه) پریشانی حواس (به راحتی محرکهای بی اهمیت خارجی توجه شان را جلب می کند)
و) افزایش رفتار هدفدار (اجتماعی، شغلی، تحصیلی، فعالیت جنسی) یا تحریک روانی - حرکتی.
ی) درگیری مفرط با فعالیتهای لذت بخشی که احتمال نتایج دردناک آن زیاد است، مثل ولخرجی بی مهابا، بی احتیاطیهای جنسی، یا سرمایه گذاریهای حرفه ای جاهلانه.
3- باعث اختلال در عملکرد شغلی، فعالیتهای اجتماعی، و یا روابط بین فردی شده و ممکن است برای جلوگیری از آسیب به خود و یا دیگران نیاز به بستری باشد.
ویژگیهای بیماران مانیک
بیماران مانیک خلق بالا دارند، تحریک پذیر بوده و زود از کوره در می روند، حالت نشئه دارند، ممکن است برای افراد ناآشنا گمراه کننده بوده و جنبه عادی جلوه نماید، اگر در رسیدن به خواسته هایش به مانع برخورد کند پرخاشگری می کنند، تمایل به پوشیدن لباسهای با رنگهای روشن و ناهماهنگ و بستن زیورآلات دارند، دوست دارند لباسهای بدن نما بپوشند، ممکن است در ملاء عام بخواهند لباس هایشان را درآورند، مشغله ذهنی با افکار مذهبی، سیاسی، مالی، جنسی، با دادخواهی دارند.
بیماران مانیک هیجان زده، پرحرف و گاهی سرگرم کننده و بیش فعال هستند، سطح تحمل آنها پائین است و خیلی زود ممکن است به خشم و رفتار خصمانه منجر گردد. طرز تکلم این افراد معمولاً بلند، سریع، و زیاد می باشد بطور فهم آن برای شنونده مشکل بوده و نمی توان صحبت کردن آنها را قطع کرد، هر چه شدت بیماری بیشتر باشد این نکته شدیدتر در بیمار دیده می شود. قدرت تمرکز پائین است، و در هنگام صحبت معمولاً از این شاخه به آن شاخه می پرند.
هذیان و توهم ممکن است پیدا کنند. حواسشان زود پرت می شود، خود بزرگ بینی و اعتماد به نفس دارند. حافظه این افراد آسیب نمی بیند. حدود 75 درصد آنان مهاجم و تهدید کننده هستند. احتمال خودکشی و دیگرکشی در این افراد نیز وجود دارد.
ولخرجی می کنند و وسایل خود را ممکن است به دیگران ببخشند. دروغگویی و فریبکاری در آنان شایع است. وقوع شیدائی لازمه تشخیص اختلال دو قطبی است.
یعنی اگر فرد بیماریش برای بار اول با دوره مانیا شروع شود و یا اینکه قبلاً با افسردگی شروع شده ولی حالا دچار مانیا باشد، تشخیص بیماری دو قطبی I گذاشته می شود. اما اگر دچار افسردگی باشد تشخیص افسردگی گذاشته می شود، تا زمانیکه دوره مانیا مشاهده گردد.
چگونگی تظاهر این دوره ها متفاوت می باشد مثلاً ممکن است در طی یک روز هر دو دوره مانیا و افسردگی را فرد تجربه کند. یا اینکه فرد دچار یکی از این اختلالات شده و پس از بهبودی پس از یک فاصله زمانی دچار دوره دیگر گردد.
اختلال دو قطبی نوع یک (I) در کودکان و نوجوانان
در نوجوانان علائم مانیا ممکن است عادی جلوه نماید و علائم عمده این گروه شامل سوء مصرف الکل یا مواد مخدر، اقدام به خودکشی، مسائل تحصیلی، گرایشات فلسفی، نشانه های وسواس، شکایت از بیماریهای جسمانی متعدد، درگیری و مشاجرات متعدد، می شود. میزان بروز این اختلال در کودکان و نوجوانان 1 درصد است و شروع آن حتی ممکن است در 8 سالگی باشد.
درمان
امروزه هم برای دوره های افسردگی و هم برای مانیا درمان های اختصاصی وجود دارد، و مطالعات بیانگر تاثیر درمان پیشگیری کننده می باشد. تاکید درمان نیز به درمان داروئی و روان درمانی معطوف به خود بیمار است. ضمن اینکه درمان باید از تعداد و شدت عوامل استرس زای زندگی بیمار بکاهد.
معمولاً این بیماران نیاز به بستری دارند که البته خودشان مخالفت نموده و رضایت نمی دهند. از جمله داروهائیکه در درمان این بیماران بکار برده می شود موارد زیر را می توان نام برد :
کلونازپام، لورازپام، هالوپریدول، والپروئیت، کاربامازپین، و لیتیوم. این داروها با توجه به شدت بیماری و اینکه در چه دوره و یا فازی از بیماری می باشند انتخاب می گردند که باید حتماً توسط پزشک متخصص صورت گیرد زیرا ممکن است مصرف خود به خودی این داروها عوارض جانبی خطرناکی به همراه داشته باشد.


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح


اختلال عاطفی فصلی: نشانه ها و روش های درمان
Seasonal Affective Disorder (SAD)
مقدمه
آیا تاکنون روزهای کوتاه، گرفته و تاریک زمستان باعث احساس خستگی، بی حوصلگی یا افسردگی در شما شده است؟ همه مردم به نوعی ردّ پای زمستان را در خلق و خوی خود حس می کنند امّا بعضی ها در طول زمستان به طور جدّی گرفتار افسردگی شدید می شوند. این عارضه، اختلال عاطفی فصلی یا به طور خلاصه SAD نام دارد.
افرادی که دچار این اختلال هستند، احساس افسردگی، تحریک پذیری و خستگی می کنند. در اغلب موارد، این گونه بیماران با ترکیبی از نوردرمانی و داروهای ضدافسردگی درمان می شوند امّا پژوهش ها نشان داده است که روش های رفتاری-شناختی نیز در درمان این اختلال مؤثرند.
اختلال عاطفی فصلی چیست؟
این اختلال، نوعی افسردگی است که در طول ماه های زمستان بروز می کند. شکل خفیف تری از اختلال عاطفی فصلی ( SAD )، با نام «افسردگی زمستان» شناخته می شود.
نشانه های SAD از اواخر پائیز و هنگامی که مدّت روشنایی روز کمتر می شود (یا به اصطلاح، روزها کوتاهتر می شوند) بروز می کند و تا اواخر زمستان و اوایل بهار پابرجا می ماند.
چه کسانی دچار اختلال عاطفی فصلی می شوند؟
70 تا 80 درصد مبتلایان به اختلال عاطفی فصلی را زنان تشکیل می دهند. این اختلال بیشتر در مناطقی از کره زمین که دارای عرض جغرافیایی بالاتری هستند و نور آفتاب کمتری دارند وجود دارد. برخی از افرادی که در دفاتری کار می کنند که دسترسی کمتری به نور طبیعی دارند، ممکن است این اختلال را در تمام طول سال تجربه کنند.
چه چیزی باعث اختلال عاطفی فصلی می شود؟
هنگامی که نور از طریق چشم ها عبور می کند و به مغز می رسد، سروتونین ( Serotonin ) آزاد می شود. در طول پاییز و زمستان، روشنایی روز کمتر از بهار و تابستان است و این امر باعث پائین آمدن سطح سروتونین در بدن می شود.
سروتونین، مادّه شیمیایی مهمی در مغز است که به عنوان «انتقال دهنده عصبی» شناخته می شود. انتقال دهنده عصبی، مولکولی در مغز است که به سلّول های عصبی کمک می کند که با یکدیگر کار کنند. یکی از نقش ها و وظایفی که سروتونین در مغز دارد، عمل کردن به عنوان پلیس راهنمایی و رانندگی برای سایر انتقال دهنده های عصبی است. بدون وجود سروتونین به مقدار کافی، بسیاری از فعالیت های بدن و از جمله حالت های روحی، تحت تاثیر قرار می گیرند.
کاهش روشنایی روز، باعث افزایش تولید هورمون خاصی در بدن به نام ملاتونین ( melatonin ) می شود. نقش ملاتونین هنوز به درستی مشخص نشده است امّا تصوّر می شود که به فرایند خوابیدن کمک کند زیرا بدن آن را در شب و در خلال خواب، آزاد می کند.
این دو باهم، یعنی کمبود سروتونین (که باعث هماهنگی و همکاری سلّول های عصبی می شود) و افزایش ملاتونین (که بدن را به حالت خواب می برد) باعث اختلال عاطفی فصلی می شوند.
نشانه های اختلال عاطفی فصلی چیست؟
میل شدید به کربوهیدرات ها و قند (گاهی با افزایش وزن توأم می گردد)
کاهش تمایل جنسی
مشکل در تمرکز کردن
کاهش کارایی
مشکل در بیدار شدن در صبح ها
خستگی
لذت نبردن یا کاهش علاقه نسبت به فعالیت هایی که معمولاً ارضاء کننده هستند. مثل خواندن یک کتاب خوب یا گوش دادن به موسیقی
احساس افسردگی یا غمگینی
بی حوصلگی
رخوت و خواب آلودگی
کاهش دمای بدن
خوابیدن به مقدار زیاد
کناره جوئی از فعالیت های اجتماعی
اختلال عاطفی فصلی چگونه تشخیص داده می شود؟
نشانه ها و عوارض ذکر شده، پایه های اصلی تشخیص اختلال عاطفی فصلی را تشکیل می دهند. این اختلال مشابه افسردگی بالینی نیست. افسردگی، نوسان فصلی ندارد.
روش های درمان اختلال عاطفی فصلی چیست؟
1- نوردرمانی
درمان اولیه اختلال عاطفی فصلی، نوردرمانی است. این روش هم توسط انجمن پزشکی آمریکا و هم انجمن روان پزشکی آمریکا توصیه شده است. نوردرمانی یعنی افزودن نور بیشتر به محیط.
نوردرمانی باید از اواسط شهریور و پیش از شروع نشانه ها و عوارض آغاز گردد. نوردرمانی معمولاً هر روز صبح و درست پس از بیدار شدن از خواب باید صورت گیرد. پژوهش ها نشان داده است که بهترین مقدار مصرف، 10000 لوکس به مدّت 30 دقیقه است. برای بعضی ها یک جلسه نوردرمانی دیگر در بعدازظهر نیز ممکن است لازم باشد.
معمولاً از دستگاهی به نام «جعبه نور» برای این کار استفاده می شود. این جعبه حاوی لامپ های فلورسنت است و به سادگی قابل حمل می باشد. فرد می تواند آن را در هر مکانی که مناسب تشخیص می دهد، مانند روی پاتختی، روی میز کار و یا روی میز آشپزخانه، قرار دهد. نباید به طور مستقیم به نور نگاه کرد. یک جلسه نوردرمانی می تواند بین 15 دقیقه تا 3 ساعت طول بکشد و میزان تابش نور نیز بسته به هر فرد متفاوت است. امّا همان گونه که گفته شد، بهترین مقدار مصرف 10000 لوکس برای 30 دقیقه است. بنابراین اگر جعبه نور شما 2500 لوکس نور ساطع می کند باید مدّت نوردرمانی را نیز متناسب با آن، چهاربرابر یا 2 ساعت در نظر بگیرید.
نوردرمانی ممکن است اثرات جانبی نیز همراه داشته باشد، هر چند گزارش مهمی در این مورد داده نشده است. برخی از اثرات جانبی عبارتند از:
مشکل در خوابیدن
خستگی در چشم ها
احساس بی تابی
سردرد
بی حوصلگی
تهوّع
2- داروهای ضدافسردگی
داروهای ضدافسردگی نیز در درمان اختلال عاطفی فصلی به کار می روند. برخی از داروهایی که مانع از جذب دوباره سروتونین می شوند (SSRI ها) مانند زولافت، پروزاک و پاکسیل نیز می توانند به همراه نوردرمانی برای درمان عوارض این اختلال مصرف شوند.
3- سایر ایده های خود درمانی
مصرف کمتر کربوهیدرات ها
مدیریت استرس
ورزش کردن بیشتر
افزودن نور به محیط کار و زندگی، با افزودن لامپ یا کنار زدن پرده ها یا قطع شاخ و برگ های درخت هایی که مانع از رسیدن نور خورشید هستند.
داشتن یک برنامه خواب ثابت
نشستن کنار پنجره، در صورت امکان
راه رفتن در روزهای آفتابی، حتی روزهای سرد زمستان
مسافرت رفتن به مکان های گرم و آفتابی، به هنگام تعطیلات


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح


 جملات بزرگان، جملات فلسفی


از
پشت عینک طلا دیدگان درخشش ندارند. آناتول فرانس


برخی
کتب را باید چشید، بعضی را باید بلعید و قلیلی را باید جوید و هضم کرد. فرانسیس بیکن


گزینش
می تواند درست و یا نادرست باشد ، گزینش گری یک هنر است . بهره بردن از تجربه های دیگران
می تواند به گزینش راه درست کمک کند . ارد بزرگ:


کارنه
فقط هزینه زندگی را تأمین می کند، بلکه زندگی کردن را هم به انسان می آموزد. هنری فورد


مهربانی
حکمت است و هیچکس نیست که در زندگانی بدان نیاز نداشته باشدو باید آنرا بیاموزد. بایلی


کسی
که چند آرزوی درهم ورهم دارد به هیچ کدام از آنها نمی رسد مگر آنکه با ارزشترین آنها
را انتخاب کند و آن را هدف نهایی خویش سازد . ارد بزرگ:


طوری
زندگی کنید که دائماٌ احساس لذت فراوان کنید و کمتر دچار رنج شوید . آنتونی رابینز


عشق
واقعی از روح شما نشات می گیرد این نوع از عشق ناب هنگامی که خود را در دل و جان دیگری
می یابید شکل می گیرد و پیوند اعجاز گونه این دو را به جشن و سرور می نشیند . باربارا
دی آنجلیس


عیب
جامعه این است که همه دلشان می خواهد آدم مهمی باشندوهیچ کس نمی خواهد فرد مفیدی باشد.
چرچیل


آینده
جوانان را از روی خواسته ها ، و گفتار ساده اشان ، می توان پی برد . نپنداریم که میزان
دارایی و یا امکانات ، دلیلی بر پیروزی و یا شکست آنهاست ، مهم خواسته و آرزوی آنهاست
. ارد بزرگ:


اشخاصی
که نمی توانند دیگران را ببخشند، پلهائی را که باید از آن عبور کنند، خراب می نمایند
. هربرت اسپنسر


زندگی
بسیار مسحور کننده است فقط باید با عینک مناسبی به آن نگریست. دوما


دوست
داشتن انسان‌ها به معنای دوست داشتن خود به اندازه ی دیگری است. اسکات پک


توان
آدمیان را، با آرزوهایشان می شود سنجید . ارد بزرگ:


در
دنیاکسانی موفق می شوند که به انتظار دیگران ننشینند و همه چیز را از حود بخواهند
. شیلر


فضیلت
انسان در نگهداشتن حدوسط میان افراط و تفریط است . ارسطو


در
هنگام توانایی اگر بستانکاری دیگران را ندهی ، بویژه هنگامی که او درمانده باشد ، فر
و جایگاه خویش را برای همیشه از دست می دهی . ارد بزرگ:


اولین
مرحله انجام کار خیرتمایل به آن است . رولند هیل


عفو
کردن خطا، انتقام ملایمی است. دیل کارنگی


آدمیان
ترسو و ناکارآمد خود را در دنیایی صوفیانه قهرمان می بینند . ارد بزرگ:


رمز
موفقیت این است که یاد بگیریم تا از نیروهای رنج و لذت به نفع خود استفاده کنیم. آنتونی
رابینز


«عقلانیت
باز» آن عقلانیتی است که فراموش نمی‌کند که «یکی» در «چند» است و «چند» در «یکی». ادگارمون


آرامش،زن
دل‌انگیزی است که در نزدیکی دانایی منزل دارد. اپیکارموس


درست
در همان لحظه که عشق شما خود را به نوعی ابراز می کند حال چه از طریق آغوشی گرم ، نگاهی
محبت آمیز یا رفتاری مهربانه ، به قلمرو بی زمان قلب گام نهاده اید مهم نیست پیش از
آن چه اتفاقی افتاده است . تنها این مهم است که چه اتفاقی خواهد افتاد . تمامی آن چه
براستی اهمیت دارد همین لحظه است . تنها این عشق است که مهم است . باربارا دی آنجلیس


برای
آنکه دوستیمان پا برجا بماند بهتر است همواره میانمان فاصله ایی باشد . ارد بزرگ:



چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح


سخنان بزرگان، جملات کوتاه


هیچ
گاه از راستی و درستی خویش آزرده مباش چون همیشه در انتهای هر داستان تو برنده ایی
! . ارد بزرگ:


پرسش
های ما افکار ما را می سازند. رابینز


تمدن
زندگی نیست ، زندگی ساز است. ویلیامز


ارزش
گذاردن به خویشتن خویش نباید سدی در برابر زدودن ناراستی هایمان باشد . ارد بزرگ:


اگر
یک بار دیگر به دنیا می آمدم بسیار سبک تر گردش می کردم.در بهار با پای برهنه زودتر
به راه می افتادم و در خزان با همان پاها، دیرتر برمی گشتم، بیشتر می رقصیدم شنگول
تر اسب سواری می کردم و داوودی های بیشتری می چیدم. نادین استیر


آینده
به کسی تعلق دارد که می داند چگونه منتظر نشیند. مثل روسی


انسان
خوشبخت آن کسی است که حوادث را با تبسم و اندکی دقت بعلت وقوع آن تلقی وقبول نماید
. مترلینگ


رَد
راستی ، رَد خویشتن است . ارد بزرگ:


بخاطر
بسپاریم که تنها راه تامین خوشبختی این نیست که متوقع حقشناسی از دیگران باشیم بلکه
خوبیهائیکه به آنها می کنیم باید فقط بمنظور تامین مسرت باطن خودمان باشد . دیل کارنگی


خوشبختی
شکل ظاهری ایمان است ،تا ایمان و امید و سخت کوشی نباشد ،هیچ کاری را نمی توان انجام
داد . هلن کلر


آرامش
اگر همیشگی باشد سستی و پلشتی در پی دارد . ارد بزرگ:


کسی
که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند . گوته


فکر
خوب معمار و آفریننده است . دیل کارنگی


پیش
از آنکه ناراستی ها ، در درون ما دره ایی مهیب پدید آورند به راستی ها باندیشیم . ارد
بزرگ:


آن
کس که آفرینندگی و نو آفرینی می خواهد. در نیک یا بد. ناگزیر نخست می باید با نیست
و نابود کردن ارزشها آغاز کند . فردریش نیچه


امروزه
، انتخابات آزاد تنها راهکار ادامه زندگی سیاسی فرمانروایان است . ارد بزرگ:


به
ما می آموزند که به خاطر بسپاریم ، چرا نمی آمزند که فراموش کنیم ؟ هیچکس نیست که زمانی
در زندگی خود به این معتقد نشده باشد که حافظه همانگونه که نعمت است بلا و لعنت نیز
هست . ف – ا – دوریویچ


صاحب
همت در پیچ و خم های زندگی، هیچ گاه با یاس و استیصال رو به رو نخواهد شد. ناپلئون


مقیاس
ارزش انسان اهمیتی است که به وقت خود میگذارد . رالف امرسون


پادشاهی
که مردمش از او فروتر بنشینند در فزونی و برتری نیست او در ته چاه کبر و خود بینی فرو
افتاده است . ارد بزرگ:


گناهکاران
همیشه در دادگاه وجدان خویش مبرا هستند! . ژورنال


کار
ما نماینگر قابلیت های ماست . گوته


هیچ
چیزی برای یاد گرفتن کوچک و هیچ چیزی برای انجام دادن بزرگ نیست . ویلیام وان هورن


انتخابات
آزاد ، دشمن هیچ یک از باورهای توده مردم نیست . ارد بزرگ:


هیچ
کس نزند بر درخت بی ثمر سنگ . سعدی



چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح


جملات
زی
با، نظریات بزرگان- پند های زندگی،


لبخند
بیش از چند لحظه دوام ندارد ولی خاطره آن جاودانی است . آبراهام لینکون


آنانکه
از رسیدن به ریشه ها هراس دارند ، در روزمرگی دست و پا می زنند . ارد بزرگ:


مبین
که میگوید ببین چه میگوید . سعدی


در
وجود مردم دنبال عیب نگرد که رسوایشان کنی وخودت را بی اعتماد . سعدی


مردم
همواره گوش به ندای بخشندگان دارند . ارد بزرگ:


مرا
اندکی دوست بدار ولی طولانی . کریستوف مارلو


اگر
همه می توانستند از استعدادهای خود درست بهره بگیرند، دنیا همان بهشت موعود می شد که
همه می خواهند . زکریای رازی


ما
ندرتاً درباره آنچه که داریم فکر می کنیم ، درحالیکه پیوسته در اندیشه چیزهایی هستیم
که نداریم . شوپنهاور


شخص
باید لایق ستایش باشد ولی از آن بگریزد . فنلون


اگر
باژ دادی ایمین مباش ! که این درد را درمانی دگر است. ارد بزرگ:


انسان
چیزی است که بر او چیره می باید شد . فردریش نیچه


انسان
نمی تواند از غرایز خود فرار کند ، وقتی از خطر جانی دور شود دوباره به غرایزش برمی
گردد . فردریش نیچه


با
این نگرش پیش بروید که همه چیز خدای گونه است و همه کس خدای گونه رفتار میکند، اگر
شما همچون خدا با آنان رفتار کنید . سوامی راما تیرتا


در
آغاز تنها عشق بود. حتی زندگی و پیدایش شما بر روی این کره ی خاکی نیز برخاسته از عشق
است . این عشق بوده است که در یک لحظه مرد و زنی را آنچنان به سوی هم جذب کرده است
تا از تلفیق و اتحاد عاشقانه ی بدن آن ها بذر شما متولد گردد . باربارا دی آنجلیس


آسمان
برای گرفتن ماه تله نمی گذارد،آزادی خود ماه است که او را پایبند می کند . رابیندرانات
تاگور


یدی
جهان در مشتی شن ، و سپهر در گلی خودرو ، بی نهایت در کف دستهایت گیر و جاودانگی را
در ساعتی به دست آر. ویلیام بلیک


فریبکار
و نیرنگ باز هیچ پایگاهی نخواهد داشت آخرین و ترسناکترین درسی که خواهد آموخت تنهایی
ست . ارد بزرگ:


قدرزمان
حال را بدانید که گذشته بر نمی گردد و آینده شاید نیاید. گالیله


دعاسخن
روح است که حقیقت را به حقیقت بازگو می کند . پی.جی.بلی


اندیشه
و تفکر پشتوانه ای بزرگ در سراسر حیات بشر است و انسان بی اندیشه و تفکر به ماده ای
بی روح می ماند . ادیسون


همای
بخت بر شانه ات نخواهد نشست مگر آنکه شانه ای به گستره و پهنای کوهستان داشته باشی
. ارد بزرگ:


تمام
پیشرفتهای عالمگیر خود را مدیون تفکر منظم و یادداشت برداری دقیق هستم . ارنست دیمنه


من
در جهان یک دوست داشته ام و آن خودم بوده ام ! ناپلئون


شخصی
که امروز زیر سایه ای ارمیده ، مدیون کسی است که مدت ها قبل درختی کاشته . وارن بوفه


افکار
افراد متفکر خودبخود می اندیشد . انیشتین



<   <<   36   37   38   39   40   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ