سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند ـ عزّوجلّ ـ، میانه روی را دوستدارد . [امام صادق علیه السلام]
 
چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح


پند
حکی
مانه، سخنان ارزشمند،


آنچه
را تا دیروز گناه می خواندیم، امروز بیان شخصیت و احساسات خود می نامیم . بارونس استاکس


آدمهای
پاک نهاد درهای وجودشان را پس از ناسپاسی می بندند نه پیش از آن . ارد بزرگ:


آنان
که آزادی را فدای امنیت می کنند، نه شایستگی آزادی را دارند و نه لیاقت امنیت را .
بنیامین فرانکلین


در
آغاز تنها عشق بود. حتی زندگی و پیدایش شما بر روی این کره ی خاکی نیز برخاسته از عشق
است . این عشق بوده است که در یک لحظه مرد و زنی را آنچنان به سوی هم جذب کرده است
تا از تلفیق و اتحاد عاشقانه ی بدن آن ها بذر شما متولد گردد . باربارا دی آنجلیس


خوشبختی
لذت مشترکی است که حاصل یاری بی چشمداشت به دیگران است. هلن کلر


بردباری
در توان هر کسی نیست کسانی که بردبارند فرمانروایی می کنند . ارد بزرگ:


نیک
زیستن امروز، دیروز را به خوابی شیرین و فردا را به رؤیای امید بدل می سازد . سانسکریت


عشق
مغناطیسی است که ما را به مبدا خود جذب می کند . باربارا دی آنجلیس


ممکن
است مردیکه دائم سؤال می کند ابله به نظر برسد . ولی کسیکه هرگز سؤال نمی کند در تمام
عمر ابله باقی می ماند . لوئی پاولز


اگر
شما به مشکلات پشت کنید سختی ها هیچگاه به شما پشت نخواهند نمود بهترین راه ، مبارزه
پیگیر و همیشگی با سختی هاست . ارد بزرگ:


بزرگترین
شادی تولد است و بزرگترین غمها مرگ. هوارد فاست


حق
،حق است حتی اگر همه برعلیه آن باشندو اشتباه ، اشتباه است حتی اگر همه موافق آن باشند.
ویلیام پن


انسان
بدرستی همان میشود که به آن فکر میکند . فلورانس نایتینگل


اگر
جانت در خطر بود بجای پنهان شدن بکوش همگان را از گرفتاری خویش آگاه سازی . ارد بزرگ:


مردم
موفق امروز کودکان جشور دیروز بوده اند . دیسرائیلی


دانش
برترین داده های یزدان پاک است . خردمند همیشه سرور است . بزرگمهر


آتش
خشم را با آب سکوت خاموش کن . ارد بزرگ:


بر
روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و درانسان چیزی بزرگتر از فکر او. همیلتون


جوانی
که به بالا نمی نگرد ، نظرش به پایین می افتد و کسی که به را ه کمال نمی رود ، به پستی
می گراید. دیسرائیلی


دل
کسی که خاطر شاه دادگر از او مکدر باشد جایگاه دیو است . بزرگمهر


نگاه
درون و برون ما ، از خویشتن خویش آغاز و بدان خواهد انجامید . ارد بزرگ:


هنگامی
که فیلسوفی معتقد است که مدام حواس انسانی او را می فریبد فیلسوف دیگری سوگند یاد می
کند که هرگز حواس ما را نفریفته است . لافونتن


همیشه
به خود اعتماد داشته باشید. اگر یک بار کاری را با موفقیت انجام داده باشید، باز هم
می توانید. آنتونی رابینز


کسانی
که دنیا را تکان داده اند در استعدادهای طبیعی نابغه نبوده اند ، بلکه بر عکس قوای
عقلی آنان از حد معمول و متوسط تجاوز نمی کرده است ولی به یک صفت ممتاز بوده اند :
ثبات و استقامت . دیسرائیلی


پیرامونیان
ما چه بخواهیم و یا نخواهیم بر اندیشه های ما اثر خواهند گذاشت . ارد بزرگ:


فصیح
ترین زبان عمل است . شکسپیر



چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح


جملات زیبای بزرگان، نصایح بزرگان،


از
دیروز بیاموز برای امروز زندگی کن و امید به فردا داشته باش . آلبرت آلبرت انیشتن


در
این دنیا از دو راه می توان موفق شد ؛ یا از هوش خود و یا از نادانی دیگران . لابرویر


اگر
تمام عالم در یک کفه ترازو نهاده شود و مادرم در کفه دیگر ، کفه عالم بالاتر خواهد
ایستاد . لورولا بکدیل


تن
پوشی زیباتر از سرشت و گفتار نیکو سراغ ندارم . ارد بزرگ:


وقت
گرانبها است ، اما حقیقت گرانبها تر است . دیسرائیلی


تنها
با عشق میان دلهای شماست که عشق میان شما عمق و استحکام واقعی خود را نشان خواهد داد
. باربارا دی آنجلیس


همیشه
اندکی دیوانگی در عشق هست اما همیشه اندکی منطق هم در دیوانگی هست . فردریش نیچه


در
نظر مردم سخن سنج قدر سخن بیش از گنج است . بزرگمهر


پیام
آوران باورهای پست بزرگترین پیروزیهای تاریخ مردم خویش را به ریشخند گرفته اند . ارد
بزرگ:


افتخار
در خشک کردن قطره اشک است نه در جاری ساختن سیل خون . بایرون


غالب
اشخاص بدون اینکه مقصد معینی را تعقیب کنند زندگی می نمایند و مثل پر کاهی که بر روی
آب حرکت کند ، عمر خود را به آخر می رسانند و جلو نمی روند ، جریان آب انها را می برد
. سه نه ک


نگاه
زمینیان ، تهی است از انوار آسمانیان . ارد بزرگ:


درد
پیری انحطاط روحی و جسمانی آن نیست ، بلکه بار خاطرات آن است . سامرست موام


برای
شب پیری در روز جوانی چراغی باید تهیه کرد . بلوتارک


خموشی
، دری به سوی نگاه ژرف تر است . ارد بزرگ:


همه
خوشبختیها و موفقیت که به من روی آورده از درهایی وارد شده است که آنها را به دقت بسته
بودم . بایرون


دل
آدمی بنده آرزوست ، سرشتها یکسان نیست ، هر کس خویی دارد ، و جویا و خواهان چیزی است
. بزرگمهر


کردار
ناپسند خویش را با دارایی زیاد هم نمی توانی پنهان سازی . ارد بزرگ:


جنگ
کشتارگاه کسانی است که همدیگر را نمی شناسند ، به نفع کسانی است که یکدیگر را می شناسند
ولی همدیگر را نمی کشند . جنگ قوانین را خاموش می کند . سیسرون


تمام
شان و عظمت انسان در فکر است. بلز پاسکال


آنکه
بر کردار خویش فرمانروایی کرد و دلیرانه بسوی راه های نارفته رفت بی گمان آموزگار آیندگان
خواهد شد . ارد بزرگ:


هرکس
خود را نصیحت نکند ، به نصیحت دیگران محتاج است . سعدی


اکنون
به شما می گویم که مرا گم کنید وخود را بیابید.وتنها آن گاه که همگان مرا انکار کردید،
نزد شما باز خواهم آمد . فردریش نیچه


با
بردباری همه چیز در چنگ توست . ارد بزرگ:


یکی
از صحبت هایی که مرا سرگرم می نماید اظهارات دانشمندان مذهبی و دینی است که بطرزی موثر
در خصوص اراده و پیش بینی و مقصد و نقشه های خدا صحبت می کنند و چنان به گفته خود اعتقاد
دارند که گویی ظهر آن روز با خدا ناهار خورده اند!!! . موریس مترلینگ


عشق
به مراتب بزرگتر و فراتر از جاذبه ی فیزیکی و جسمانی ای است که نسبت به شخص دیگری در
خود احساس می کنیم . عشق حتی به مراتب فراتر از ایمان به آرمان و غایتی برتر یا علاقه
شور و اشتیاق نسبت به روابط ، کار یا حتی خانواده است . باربارا دی آنجلیس



چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح


پند
ه
ای بزرگان، جملات حکیمانه


خوشبختی
مانند پروانه ای است ، اگر او را دنبال کنید از شما فرار می کند ولی اگر آرام بنشینید
روی سر شما خواهد نشست . داوید هیوم


پیوندمان
را با یاد آوری سرشت نیکمان نیرومندتر سازیم . ارد بزرگ:


آن
که بر فراز بلندترین کوه رفته باشد ؛ خنده می زند بر همهء نمایش های غمناک و جدی بودن
های غمناک . فردریش نیچه


ادمی
اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران
باشد و این مشگل است زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند . مونتسکیو


خوشبختی،
فاصله ی این بدختی تا بدبختی بعدی است . چارلی چاپلین


من
اگر در بهشت باشم ولی به من بگویند تو حق نداری جهنم را به این بهشت ترجیح بدهی از
آن بهشت بیرون می روم . ژان روستان


اگر
آرمان برایمان هویدا باشد ابزار های رسیدن به آن را خیلی زود خواهیم یافت . ارد بزرگ:


این
جهان سراسر افسانه است جز نیکی و بدی چیزی باقی نیست . فردوسی خردمند


اشتغال
به هر کاری بهتر از تنبلی و بیکاری است . اسمایلز


زن
ها جنگ ها را شروع می کنند و مردها آن ها را ادامه می دهند . ارنست همینگوی


یک
مادر خوب به صد استاد و آموزگار می ارزد. ژرژ هربرت



تنها
آرمانهای بزرگ است که به ما بینشی فرا دنیوی می دهد . ارد بزرگ:


تا
بدبختی را نشناسیم هیچوقت راه بدست آوردن و نگه داشتن خوشبختی را یاد نمی گیریم . داوید
وایت


برای
یاد گرفتن آنچه می خواستم بدانم احتیاج به پیری داشتم ، اکنون برای خوب به پا کردن
آنچه که می دانم ، احتیاج به جوانی دارم . ژوبرت


عشق
همچون توفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری روزافزون
می گردد . ارد بزرگ:


آن
اندیشه هایی را دوست دارم که با خون نوشته شده باشند


آدمی
بهر تنها زیستن می باید یا حیوان باشد یا خدا. ارسطو می گوید: انگارهء سومی نیز هست
بودن یکجای هر دوی آنان ... آن هم فیلسوف وار ..حقایق همه ساده اند. این نه مگر دروغی
است دو چندان که آن را بر ساخته اند؟ . فردریش نیچه


وقتی
انسان دوست واقعی دارد که خودش هم دوست واقعی باشد . امرسون


کسی
که سعی می کند بطرف هدف نهایی قدم بردارد مانند مسافری است که شب هنگام از کوه بالا
می رود زمانی که به قله آن رسید چندان به ستارگان نزدیک نیست اما آنها را بهتر می بیند.
تانری


آدمی
به خاطر نیاز به مراقبت و کمک دیگران با آنها ارتباط برقرارمی کند . فردریش نیچه


دشواری
، به هدف ما ارزش می بخشد . دشواری بیشتر ، ارزش فزونتر . ارد بزرگ:


هیچ
چیز عوض نمی شود ! شما دیدتان را عوض کنید رمز کار این است . کالوس کاستاندا


من
با عشق به تو تنها به میعادگاهم می آیم ، اما این من ، در ظلمت کیست کنار می آیم تا
از او دوری کنم ، اما نمی توانم از او بگریزم ، او وجود کوچک خود من است ، آقا و سرور
من . حیا و شرمندگی نمی شناسد و شرمنده ام که همراه با او به درگاه تو آمده ام . رابیندرانات
تاگور


کتاب
زندگی گذشتگان ، جان تاریک را روشنی می بخشد . فردوسی خردمند


نماز
عشق ترتیبی ندارد چرا که با نخستین سر بر خاک گذاردن ، دیگر برخواستنی نیست . ارد بزرگ:


دوصد
گفته چون نیم کردار نیست . ضرب المثل فارسی



چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح

اعتماد بنفس خود را افزایش دهید
در طول دوران کاریم بـا افـرادی که در
زنـدگـی روزمـره خـود سطح استرس بالایی داشتند، در میانشان با یک خصیصه مشترک و
بـسیـار عـمـومـی مـواجـه شدم - اعتماد بنفس پایین. همچنین دریافتم که اعتماد بنفس
می تواند موجب پـدیـد آمـدن سطح بالایی از استرس، بی خوابی، اظطراب و بسیاری از
علایم بیمار گونه گردد.
بدترین مورد این حالت در کسی که عزت نفس پایین دارد
تجربه کردن احساساتی ازقبیل بی ارزشی و بی لیاقـتـی و عدم تعلق میباشد که متاسفانه
میتواند مـنـجر به افکـار خودکشی گردند.
سرکوب اعتماد بنفس
در تحقیقی که
چندین سال گذشته در سراسر آمریکای شمالی، شـامل کانادا و مکزیک انجام گرفت
پژوهشگران دریافتند که نرخ خود کشی ارتباط بسیار زیادی با شرایط فقر و تنگدستی، ترک
خانواده (اغلب در کودکان زیر 16 سال) و طـرد شـدن تـوسـط اطـرافـیـان دارد.
در
خصـوص عزت نفس پایین، کودکان آسیب پذیرتر از دیگر افراد می باشند. آنها مدام از
جانب همرده ها و هم سن و سالهای خود و تـوقـعات غیـر واقـعـی و نـامـعـقـول از جانب
خانواده و دوستانشان تحت فشار قرار دارند. این امر می تواند به مشکلات روانی عمده
منجر گردد که در آن کودکان احساس خواهند کرد که زندگیشان ارزشی ندارد.

بزرگسالان نیز از آن رنج میبرند
میخواهد باورتان شود یا نه، امروزه
بزرگسالان نیز چنین علایمی را تجربه می کنـنـد. ما همواره با مسائلی چون پول،
عشق،خانواده، کار و غیره درحال دست و پنجه نرم کردن می باشیم. از آنجایی که اکثر
جوامع مردسالار اهمیت زیـادی بـرای موفقیت مردان قائل می باشند، برای یک مرد تحمل
فشارها سخت و دشوار می باشد.
همه آن مربـوط می گردد به تئوری: بـقـای
بـرازنـدگـان. مـردان تـولید کننده و زنان مصرف کننده می باشند. حتی با جنبش آزادی
خواهانه زنان و فمینیسم، عـلت اصـلی از خود گذشتگی مردان کماکان بطور حتم مرتبط با
این حـقـیـقت می باشـد کـه زنـان از مـردان انتظار دارند دنیا را روی شانه هایشان
بدوش بکشند.
احتمال دارد زنان با این گفته هم عقیده و موافق نبـاشـنـد ولـی آن
واقـعیـت دارد. آخرین باری که نامزد یا هــمسرتان و یا فرد دیگری که برای یک امر
مهم حقیقتا به شما وابسته بوده و آن کـار ( مثـلا پرداخت قبض تلفن ماه پیش ) را
بشما واگذار کرده چه زمانی بوده است؟ این تقاضا ها معمولا با پول در ارتـبـاط است.
اگرچه اکثر اوقات برای این است که شما یک مرد واقعی جلوه نمایید.
آیا شما یک
مرد واقعی میباشید؟
چگونه می توانید تـعـیین کنید یک مرد واقعی چگونه مردی باید
باشد؟ راحت ترین کار آن است که از نامزد، همسر، خواهر و یا مادر خود سـوال کنـیـد.
امـا مـن بـه شما اطمینان می دهـم که بـا دهها پاسخ متفاوت بمباران خواهید شد. چرا؟
به این خاطر که هر زنی عقیده متفاوتی از آنگونه که مرد رویـاهـایـش باید باشد دارد.
هرچند که بطور کلی شما در خواهید یافت که مردها می بـاید تعدادی خـصیصه مشترک را
برای آنکه یک مرد واقعی محسوب گردند دارا باشند.
استقلال مالی داشته باشید: یک
ثروتمند بد جنس.
سلامت جسمانی داشته باشید: تا بتوانید فرزندانی قدرتمند همچون
خودتان بوجود آورید.
با هوش باشید: بدانید چگونه وسایل گوناگونی راباید تعمیر
کنید
مورد اعتماد و قابل اتکاء باشید:همواره بمنظور براوردن نیازهای وی در
دسترس باشید
شخصیت مستحکم و با ثبات داشته باشید:به او نشان دهید که قادر هستید
روی پاهای خودتان بایستید.
معمولا هنگامیـکـه شـما اینگونه احساس کنید که فاقد
حتی یکی از ویژگی های مذکور می باشید، اعتماد بنفس شما شروع به تنزل می کند چرا که
احساس خواهید کرد که گویی از حداقل شرایط لازم و ضروری نیز برخوردار نیستید.

فرمول اقتدار
نگرش آرمانگرایانه به یک مرد پوچ و بی اساس میبـاشد. شمـار
اندکی از مردها در عمل به آن شان و درجه از شکوه و عظمت میان دیگر مردان نایل گشته
اند. به هر صورت من میتوانم چند نکته راهبردی در رابطه با آنـکه چـگونـه یک مرد
شکوهمند و با اقتدار باشید ارایه دهم. مردی که قادر باشد از میان پستی بلنـدی هـای
زندگی عبور کرده و در انتها نیز کماکان با صلابت از آن بیرون آید.
نکته1:
نپذیرفتنی را بپذیرید فرض می گـیـریـم شـمـا فردی 40 ساله هستید. موی سرتان کم پشت
و در حال ریزش میباشد. شکمتان نمایان گشته است . چیـن و چـروک صورتتان عمیق و نا
زیبا هستند. شما اساسا احساس مـی کـنـیـد انـسـانـی بی ارزش هستید. به نخستین تجلی
گاه استرس یعنی همان خود انکاری قدم گذارده اید.
هنگامی که منکر شایستگی و
استعدادهای بـالقوه خود جهت مبدل شدن به کسی یا چیزی فراتر و با اهمیت تر از خویشتن
کنونی خود می شوید، گـرفـتـار یـک چـرخه مخرب انزجار از خویشتن می گردید. بـه منظور

رهایی یـافتن از انـکار، بـاید شـروع بـه پـذیـرش مشکلات خود نموده و همچنین اهداف
آینده تان را در ذهـن مجسم کنـیـد. هـمـواره بـه خاطر داشته باشید شما قادر خواهید
بود به درجات عالی و بزرگ دست یابید.
نکته 2: به غیر قابل اندیشیدن بیاندیشید

با حفظ شخصیت فوق فرض میکنیم به شما (کم مو، چاق، میانسال) دائما گفتـه شـود که
قادر نخواهید بود بهیچ چیزی در زندگی خود فائق آیید. افسوس، چه سـخن نـاگوار و
دلخراشی برای شخصی است که تا پیش از این نیمی از عمرش را به پایان رسانیده است. به
دومین تجلی گاه استرس یعنی انتقاد قدم گذارده اید.
شما خواهید گفت در 30 سال
باقیمانده کسی قادر نخواهد بود کار زیادی انجام دهـد و یا به موفقیت چندانی دست
یابد؟ در اشـتـبـاه هـستـیـد. در طـول دوران کــاری خــود بـا اشخاصی دیدار کرده ام
که تصمیم گرفتند مجددا به دانشگاه بازگردند و رشتـه تحصیلی خود را به پایان
برسانند، برای خودشان کسب و کـار مسـتقل دست و پا کـنـنـد. آنـهـا از خطاها و
اشتباهات خود درس گرفته و به جایگاه و منزلتی عالی در مـیـان اطـرافیانشان نایل
گشته اند.
هیچگاه برای تعلیم و تربیت و کسب دانش و ادامه تحصیلات دیر نـمـی
بـاشـد. مـی باید خارج از دایره متعارف بیاندیشید و شروع کنید به اندیشیدن به غیر
قابل اندیشیدنها -که شما در واقع مردی هستید با فرصتهای بسیار زیاد پیش رویتان.تنها
کاری که باید انجام دهید خلق و ایجاد درها و عبور از میان آنهاست.
نکته3: اهداف
خود را تعیین کنید
اکنون که خود را پذیرفته اید و شروع به آن کردید که همانند
مردی با عظمت که میـتـواند شما باشید بیاندیشید، مستلزم آن می بـاشیـد کـه
تـدابـیـری را بـرای دسـت یـافتن به اهدافتان تدوین و تنظیم گردانید. تعیین اهداف
برای خودتـان شـاید بزرگترین و مهم ترین هدیه ای باشد که می تـوانـیـد به خود عطا
کنید. با یادداشت کردن و مرور آنها در فواصل زمانی معین کار را شروع نمایید.

کاری که من مایل به انـجـام آن هسـتـم ایـن اسـت کـه ابـتـدا اهـداف بـلنـد
مـدت خود را یادداشت کرده و سپـس به روی اهـداف کـوتاه مـدت پـیرامون دست یابی به
اهداف بلند مدت متمرکز می شوم. این کار معمولا منجر به موفقیتهای واقع گرایانه
میـگردد و هر بار که شما به یکی از اهدافتان دست یافتید،احساس خیلی بهتر و
خوشاینتری نسبت به خود خواهید داشت.
نکته4: غلبه بر موانع
بی تردید به
موانعی در راه رسیدن به اهدافتان برخورد خواهید کرد. مجددا مثل گذشتـه این مشکلات
را پذیرفته و آنها را پشت سر بگذارید و به راه خود ادامه دهید. وجود آنها را انکار
نکنید زیرا تا آخر عمر مکررا به سراغ شما خواهند آمد و دست بردار نخواهند بود.با
عزم راسخ به جنگ تک تک مشکلات خود رفته و سـرسـخـتـانه بـر هـدف خـود پـافشاری
کنید.
نکته5: به گذشته ننگرید
این احتمالا دشوارترین کاری است که باید
انجامش دهید. بـما همواره گفته شده است که سپاسگزار توفیقات و نعمتهای زندگیمان
باشیم اما برای انجام چنین کاری مجبور به تعمق در گذشته ناگوار خود می بـاشـیم. بـه
مجرد آنکه شروع به یادآوری گذشته کنید، ناکامی هـا و سختـی هـا دوباره مـراجت
خـواهـید کرد. یه محض آنکه به اهدافتان دست یافتید، لازم است به این که چه کسی
هستید و چه کسی مایلید باشید، تمرکز کنید.
مطلب آخر
یک بار شنیدم که مردی
بزرگ سخنی زیبا گفت: ...بودن و شدن....
این 5 نکته برای مـن بسیار حائز اهمیت
می بـاشد چـرا که هـرگـاه احـسـاس می کـنـم اعتماد بنفسم دارد به پایین ترین سطح
خود تنزل میـابـد با خود می گویم که من خودم هستم و می خواهم فرد بهتر و کاملتری
گـردم و چیزی بیش از آنچه هستم بشوم. من نیز این کلمات را به شما هدیه می دهم. آنها
را در زندگی خود بکار بندید تا بـه هر آنچه آرزو دارید دست پیدا کنید.


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح


آیا مصرف ویتامین به درمان افسردگی کمک می کند؟
پاسخ این سوال این است: «احتمال دارد.»
کمبود بعضی از ویتامین ها و مواد معدنی در بدن انسان می تواند باعث نشانه های افسردگی در فرد شود. بنابراین چنانچه افسردگی به این علت باشد، خوردن مکمل های غذایی حتماً به شخص کمک می کند و بر عکس، اگر افسردگی شخص دلایل دیگری داشته باشد، خوردن ویتامین ها و مکمل های غذایی کمکی نخواهد کرد. البته مطمئناً به امتحانش می ارزد و خوب است که شخص قبل از مصرف داروهای ضدافسردگی، ابتدا برای مدتی از مکمل های غذایی به مقدار کافی استفاده کند.
در زیر با برخی از ویتامین ها و ارتباط آنها با افسردگی آشنا می شویم.
ویتامین ب- کمپلکس
ویتامین های ب-کمپلکس برای سلامت هیجانی و ذهنی، نقش اساسی دارند. این ویتامین ها در بدن ما ذخیره نمی شوند. بنابراین باید روزانه در رژیم غذایی ما گنجانده شوند. ویتامین های ب توسط الکل، شکر، نیکوتین و کافئین از بین می رود. در نتیجه، تعجبی ندارد که بسیاری از مردم دچار کمبود این نوع ویتامین هستند.
یافته های جدید درباره ارتباط ویتامین های ب- کمپلکس و افسردگی به قرار زیر است:
• ویتامین ب-1 (تیامین ):
مغز انسان از این ویتامین برای کمک به تبدیل قندخون به سوخت و عامل محرّک استفاده می کند و بدون آن، مغز به سرعت بدون انرژی می ماند.
این امر می تواند به خستگی، افسردگی، تندخوئی، زودرنجی، اضطراب و حتی فکر خودکشی بیانجامد. کمبود ویتامین ب-1، همچنین می تواند باعث مشکلات حافظه، کم اشتهایی، بیخوابی و اختلالات گوارشی گردد. مصرف کربوهیدراتهای تصفیه شده، مثل شکر، نیاز ویتامین ب-1 بدن را تامین می کند.
• ویتامین ب-3 (نیاسین ):
سرانجام کشف شد که بیماری پلاگر ( pellagra ) که روان پریشی و زوال عقل از جمله نشانه های آن است، به دلیل کمبود نیاسین بروز می کند. هم اکنون بسیاری از محصولات غذایی حاوی نیاسین هستند و بیماری پلاگر تقریباً ریشه کن شده است. کمبود ویتامین ب-3 می تواند باعث بیقراری، اضطراب و نیز کند ذهنی و کم تحرکی گردد.
• ویتامین ب-5 (اسیدپانتوتنیک ):
نشانه های کمبود این ویتامین عبارتند از خستگی، اضطراب مزمن وافسردگی. ویتامین ب-5 برای ایجاد هورمونها و استفاده از اسیدهای آمینه و استیل کولین ( acetylcholine ) شیمیایی مغز که به کمک هم از انواع خاصی از افسردگی جلوگیری می کنند مورد نیاز است.
• ویتامین ب-6 (پیریدوکسین ):
این ویتامین به پردازش اسیدهای آمینه که عناصر سازنده تمام پروتئین ها و برخی از هورمونها هستند، کمک می کند. این ویتامین همچنین در تولید سروتونین، ملاتونین و دوپامین مورد نیاز است. کمبود ویتامین ب-6 که البته بسیار نادر است، باعث آسیب رساندن به سیستم ایمنی بدن، ضایعات پوستی و آشفتگی ذهنی می گردد. کمبود این ویتامین گاهی در افراد الکلی، بیمارانی که دارای نارسائی کبدی هستند، و خانمهایی که از قرص های ضدبارداری استفاده می کنند، بروز می کند. بسیاری از متخصصان تغذیه عقیده دارند که اغلب رژیم های غذایی، به مقدار بهینه و کافی این ویتامین را تامین نمی کنند.
• ویتامین ب-12 :
به دلیل اهمیت ویتامین ب-12 در تشکیل گلبولهای قرمز خون، کمبود آن به مشکلاتی در اکسیژن رسانی که به کم خونی خطرناک موسوم است، منجر می شود. این اختلال می تواند باعث تغییر حالت مداوم، پارانویا (بدگمانی ) ، تحریک پذیری، گیجی، زوال عقل ، توهّم زدگی یا شیدایی و سرانجام به دنبال آن کم اشتهایی، سرگیجه، ضعف، نفس تنگی، تپش قلب، اسهال و احساس سوزش در اندامهای انتهایی مثل دست و پا گردد. کمبود این ویتامین پس از یک دوره طولانی پیش می آید زیرا در کبد انسان برای سه تا پنج سال ذخیره وجود دارد. هنگامی که کمبود ویتامین ب-12 در فردی بروز می کند، معمولاً به خاطر کمبود آنزیمی است که باعث جذب آن در روده می شود. به دلیل آن که با بالارفتن سن از مقدار این آنزیم کاسته می شود، افرد مسن بیشتر در معرض کمبود ویتامین ب-12 هستند.
• اسیدفولیک :
این ویتامین ب برای ترکیب DNA مورد نیاز است. رژیم غذایی نامناسب و عوامل دیگری مانند بیماری، الکلیسم و نیز مصرف داروهای مختلفی چون آسپرین، قرص های ضدبارداری، باربیتورات ها و داروهای ضد تشنج، در کمبود اسیدفولیک دخالت دارند. مصرف این ویتامین مخصوصاً به خانم های باردار توصیه می گردد.
ویتامین ث
کمبود ویتامین ث مستقیماً باعث افسردگی می گردد که باید با استفاده از مکملهای غذایی به برطرف کردن آن پرداخت. استفاده از مکملهای غذایی خصوصاً پس از اعمال جراحی و بیماری های التهابی اهمیت دارد. اضطراب، بارداری و شیردهی نیز نیاز بدن به ویتامین ث را افزایش می دهند. لازم به تذکر است که مصرف آسپرین، تتراسیکلین و قرص های ضدبارداری، ذخیره بدن را به انتها می رساند.
مواد معدنی
کمبود برخی از مواد معدنی نیز می تواند باعث افسردگی گردد.
• منیزیم :
کمبود منیزیم باعث بروز نشانه های افسردگی و همچنین گیجی، بیقراری، اضطراب، توهّم و انواع مشکلات جسمی می گردد. اغلب رژیم های غذایی شامل منیزیم به مقدار کافی نیستند و استرس نیز به شدّت، مقدار منیزیم موجود بدن را کاهش می دهد.
• کلسیم :
کمبود کلسیم بر روی سیستم مرکزی اعصاب تاثیر می گذارد. سطح پائین کلسیم باعث ناآرامی، دلهره، تندخوئی، زودرنجی و بی حسّی می شود.
• روی :
کمبود روی در بدن به بی احساسی ، بی اشتهایی، سستی و خواب آلودگی منجر می شود. با پائین آمدن سطح روی در بدن، ممکن است میزان مس بدن به سطح سمّی افزایش یابد و باعث پارانویا (بدگمانی ) و ترس و وحشت گردد.
• آهن :
افسردگی غالباً نشانه ای از کمبود آهن مزمن است. از دیگر نشانه های کمبود آهن می توان به ضعف عمومی، سستی و بی حالی، خستگی، کم اشتهایی و سردرد اشاره کرد.
• منگنز :
این فلز برای استفاده مناسب از ویتامین های ب-کمپلکس و ویتامین ث مورد نیاز است. منگنز همچنین در تشکیل اسیدهای آمینه نقش دارد و به همین دلیل، کمبود آن می تواند به کاهش سطح ناقل های عصبی و در نتیجه افسردگی منجر شود. این فلز به تثبیت قندخون و جلوگیری از تغییر حالت های مداوم نیز کمک می کند.
• پتاسیم :
کمبود پتاسیم معمولاً به افسردگی، گریانی، ضعف و خستگی منجر می شود.
منبع
* Can Vitamins Help Depression , Nancy Schimelpfening,
http://depression.about.com/cs/diet/a/vitamin.htm


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح


افسردگی و محیط کار
وقتی که نمی‌دانید چکار کنید، چکار باید بکنید!؟
عدّه زیادی از مردم از حرفه و شغل خود ناراضی هستند. دلایل این نارضایتی بسیار است که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- خستگی به دلیل تکراری بودن کار
2- دستمزد پائین و فشار کار زیاد
3- سالهای زیاد در یک شغل ماندن و از دست‌دادن انگیزه
4- نبودن امکان ترقی شغلی
5- انجام کاری در حدّ پایین تر از مهارت و تخصص فرد
6- انجام کاری در حدّ بالاتر از مهارت و تخصص فرد
7- کار کردن در محیطی که به نیازها و پیشنهادهای کارمندان پاسخگو نیست.
8- شأن پائین اجتماعی برای آن شغل
این‌ها نمونه‌هایی از عواملی هستند که باعث نارضایتی از شغل می‌شوند.
علیرغم این واقعیت که بسیاری از مردم از انتخاب شغلشان ناراضی هستند، ولی بدون هیچ‌گونه تغییری بر سر آن کار می‌مانند. برخی از آنان، دیدگاه بدبینانه‌ای نسبت به زندگی دارند و در نتیجه تصوّر می‌کنند که نباید منتظر هیچ چیز بهتری در زندگیشان باشند. برخی دیگر، فقط به دنبال امنیت شغلی هستند و نارضایتی خود از شرایط کاریشان را نادیده می‌گیرند. این‌ها افرادی هستند که کارآئیشان سال به سال کاهش پیدا می‌کند. عکس‌العمل آن‌ها به نارضایتی شغلیشان، روزشماری برای تعطیلی، مرخصی و بالاخره بازنشستگی است. البته این واقعیت را نمی‌توان انکار کرد که بسیاری از مردم صرفنظر از میزان نارضایتی‌شان از شغلی که دارند به ماندن بر سر آن کار برای تامین مایحتاج خود و خانواده شان نیاز دارند. امّا به نظر می‌رسد بسیاری از مردم نسبت به این که حق انتخاب‌های دیگری هم دارند و می‌توانند مسیر شغلی خود را تغییر دهند آگاهی ندارند. بنابراین با باور این که چاره دیگری ندارند به کارشان ادامه می‌دهند و هرگز متوجه نمی‌شوند که می‌توانستند زندگی بهتری داشته باشند.
نوع دیگری از شاغلین هم هستند که از کارشان ناراضیند و تغییر شغل را هم امکان پذیر می‌دانند امّا نمی‌دانند اگر کار فعلیشان را از دست بدهند، برای تأمین مخارج زندگی چکار باید بکنند. در واقع، این‌ها کسانی هستند که نمی‌دانند می‌خواهند چکار بکنند. اگر از آن‌ها پرسیده شود که در دوران کودکیشان چه آرزو و رویایی داشتند، پاسخ می‌دهند که هیچ. اگر از آن‌ها پرسیده شود که کار فعلیشان را چگونه انتخاب کردند نحوه پیدا کردن کار را توضیح خواهند داد. به عبارت دیگر، روشن می‌سازند که هیچ انگیزه خاصی برای انتخاب کاری که اکنون انجام می‌دهند وجود نداشته است و شاید «حقوق» تنها انگیزه بوده است. برای این افراد، و بسیاری دیگر، زمانی در گذشته وجود داشته است که وضعیت اقتصادی به گونه دیگری بود و وقتی یک شغل می‌گرفتند تقریباً این تضمین وجود داشت که تا آخر عمر می‌توانند روی آن حساب کنند. امّا امروزه وضعیت اقتصادی به گونه دیگر است و شرایط بین‌المللی از جمله کمبود منابع انرژی، رقابت سایر کشورها، استفاده از نیروی کار ارزان قیمت از خارج و ... عمیقاً شرایط اقتصادی را تحت تاثیر قرار داده است و دیگر تضمینی برای حفظ شغل افراد وجود ندارد. در نتیجه، افرادی که بدون بینش و جاه‌طلبی خاصی به سراغ کاری می‌روند در تطبیق خود با شرایط جدید اقتصادی دچار بحران می‌شوند. در این هنگام است که فرد دچار حالت سردرگمی می‌شود و نمی‌داند که چکار باید بکند. بسیاری از افراد در چنین مواقعی به روان‌درمانی روی می آورند. امَا چون این تصوَر غلط را دارند که روان‌درمانی برای آن‌ها کار پیدا خواهد کرد، از این کار خود سرخورده و افسرده می‌شوند. در واقع، تنها چیزی که این گونه افراد می‌دانند این است که از شغلشان ناراضی هستند ولی هیچ تلاشی برای یافتن کار بهتر نمی‌کنند زیرا نمی دانند که واقعاً چه می‌خواهند.
چگونه این اتفاق می‌افتد؟
این اتفاق در نتیجه احساس افسردگی در مورد از دست دادن شغل روی می‌دهد. بحث‌های جلسات روان‌درمانی معمولاً مشخص می‌سازد که گرایش‌های اولیاء آن‌ها نسبت به کار نیز کاملاً منفی بوده است. به عبارت دیگر، پدر یا مادر آن‌ها نیز از کارشان نفرت داشته اند و این نارضایتی خود را هنگامی که از سرکار به خانه برمی‌گشتند ابراز می‌کرده‌اند و این امر بر روی فرزندان آن‌ها تاثیر گذاشته است.
در بعضی موارد، پدر و مادرها در نقش بازی کردن‌ها و رویاهای فرزندان خود دخالت می‌کنند و مخوصا ً اگر خودشان با کاری که فرزندشان در آرزوی آن است مخالف باشند، او را از بازی کردن در آن نقش باز می‌دارند. بدیهی است که این گونه دخالت اولیا در خیال‌پردازی‌های فرزندانشان مانع رشد نوآوری، خلاقیت و تصور در ذهن آن‌ها می‌گردد. کودکانی که این گونه تجربیات را داشته‌اند و بدون امکان تصوّر خود در نقش دکتر، پرستار، مأمور پلیس، آتش نشان و ... هر حرفه دیگری رشد یافته‌اند، در بزرگی از کارشان لذت نمی‌برند و احساس رضایت‌مندی نمی‌کنند.
من از بسیاری از بیماران خود شنیده‌ام که گفته‌اند دوستان و همکلاسیهایشان خیلی از آنها در زندگی جلوتر رفته‌اند و موقعیت بهتری کسب کرده‌اند. گله آن‌ها صرفاً این نبوده است که دوستانشان درآمد بیشتری دارند بلکه می‌گویند آن‌ها از کارشان با خوشحالی و رضایت‌مندی یاد می‌کنند. به عبارت دیگر، دوستانشان احساس تعهدی بیشتر از پول در آوردن نسبت به کارشان دارند.
راه حل چیست؟
این سوال سختی است امّا یکی از پیشنهادهای من به بیمارانی که دچار بحران هویت درباره اهداف کاری‌شان شده‌اند این است که از آن‌ها می‌خواهم بدون در نظر گرفتن دغدغه‌های واقعی بگویند چه نوع کاری را دوست دارند که انجام دهند. منظورم از دغدغه‌های واقعی چیزهایی از این قبیل است:
ملاحظات درآمدی
آموزش‌های حرفه‌ای بیشتر
نحوه پرداخت هزینه‌های آموزش
تأمین مخارج زندگی با درآمد آن کار
سطح بالا یا پائین بودن آن نوع کار
حرف‌ها و افکار دیگران درباره انتخاب آن کار
این‌ها بعضی از جنبه‌هایی هستند که بسیاری از مردم هنگامی که درباره شغلی فکر می‌کنند، در نظر می‌گیرند. یکی از مهمترین نکته‌های منفی در مورد این نوع سوالات این است که فرد را از تخیل و تصوّر خود در یکی از این شغل‌ها باز می‌دارد. واقعیت این است که انسان‌ها می‌توانند هر چیز را برای خود به وجود آورند به شرطی که به خودشان اجازه دهند که درباره آن‌ها به رویاپردازی و تخیل بپردازند.
یک نمونه
سالها پیش، وقتی که در بخش روان‌پزشکی بیمارستانی کار می‌کردم، با یک روان‌پزشک مسن آشنا شدم که همیشه پرانرژی و با نشاط به نظر می‌رسید و از بقیه افراد در آن بخش سرحالتر بود. حتی از همکاران جوانی که پرستار، منشی، نظافت‌چی، و ... بودند. یک روز در فرصتی که در ناهارخوری بیمارستان پیش آمد از او پرسیدم این همه انرژی را از کجا آورده‌اید و آیا هیچ به فکر بازنشستگی هستید؟ البته این سوال من عجیب نبود زیرا او در آن موقع 75 ساله بود.
پاسخ او برای من کاملاً غافلگیر کننده بود. او گفت که به تازگی دوره رزیدنتی را تمام کرده و این نخستین کار رسمی او در حرفه روان‌پزشکی است و بنابراین فکر کردن درباره بازنشستگی موضوعیتی ندارد. پرسیدم چگونه چنین چیزی ممکن است؟ گفت در دوران شصت سالگی، او و همسرش توافق کرده‌اند که او باید به دنبال آروزی تمام عمرش که دکتر شدن بوده برود. تمام دانشکده‌های پزشکی در آمریکا او را به خاطر سن بالا نپذیرفته بودند و او به ناچار به دانشکده‌ای در جزائر کارائیب رفته و دوره پزشکی را در آنجا به پایان رسانده است. سپس به آمریکا بازگشته و در امتحان دوره تخصصی روان پزشکی شرکت کرده و پس از موفقیت در آن، در یک دانشکده پزشکی در آمریکا پذیرفته شده و دوره تخصصی را طی کرده است. سپس چون اغلب بیمارستان‌ها از استخدام چنین فرد سالخورده‌ای سرباز می‌زده‌اند، آنقدر دنبال کار گشته تا سرانجام این موقعیت کاری را در این بیمارستان به دست آورده است.
این داستان الهام‌بخش، داستانی واقعی است و نشانگر این است که هیچگاه برای دستیابی به رویاهایی که داشته‌اید دیر نیست، صرفنظر از تمام موانع و مشکلاتی که بر سرراه باشد.
پیامی که می‌خواهم به شما برسانم این است: به خودتان اجازه خیال‌پردازی و رویاپردازی دهید و به دیگران اجازه ندهید که شما را مأیوس کنند، صرفنظر از تمام موانعی که بر سر راه تحقق اهدافتان وجود داشته باشد. شاید چیزی باشد که نتوانید آن را اکنون انجام دهید امّا برای آینده، همیشه امیدواری وجود دارد، به شرطی که رویاهایتان را حفظ کنید و به حرف منفی‌بافان گوش ندهید.



چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح


ابراهام مزلو و خودشکوفایی(1)
مقدّمه
فلسفه انسان‏گرایی، شالوده‏ای برای کار ابراهام مزلو (1970ـ 1908 Abraham Maslow) به وجود آورد. مزلو اهل «بروکلین» نیویورک بود و در آن‏جا دانشنامه دکتری (Ph.D) در روان‏شناسی را اخذ کرد و در دانشگاه‏های «بروکلین» و «براندیز» به تدریس روان‏شناسی مشغول شد. مزلو در شمار مهم‏ترین نظریه‏پردازان «نهضت توانایی‏های انسان» است. او کسی است که این دیدگاه را به عنوان «نیروی سوم» در روان‏شناسی امریکا معرفی کرد. او سایر نیروها (نیروی اول، یعنی روان‏کاوی و نیروی دوم، یعنی رفتارگرایی) را به دلیل دید بدبینانه، منفی و محدودی که در مورد انسان داشتند، مورد انتقاد قرار داد و به جای آن معتقد بود که انسان‏ها اصولاً خوب یا خنثی هستند، ولی بد نیستند؛ یعنی در هر انسانی کششی به جانب رشد یا به کمال رساندن توانایی‏های نهفته وجود دارد و آسیب‏شناسی روانی حاصل انحراف یا نومیدی از این ماهیت اساسی انسان است.
علاوه بر این دید کلی، نظرات مزلو به دو دلیل اهمیت دارند:
اولاً، او در زمینه انگیزش انسان، نظری ارائه می‏کند که در آن بین نیازهای زیستی، مانند گرسنگی، خواب، تشنگی و نیازهای روان‏شناختی، همچون عزّت نفس، عواطف و تعلّق‏خاطر تفاوت قایل می‏شود. ما نمی‏توانیم به عنوان یک اندامواره زیستی بدون غذا و آب زندگی کنیم و نیز نمی‏توانیم به عنوان یک اندامواره روان‏شناختی بدون ارضای نیازهای دیگر به طور کامل رشد کنیم. مزلو بر این عقیده بود که روان‏شناسان بیش‏تر به نیازهای زیستی پرداخته‏اند و نظریه‏هایی ارائه کرده‏اند که بر اساس آن‏ها انسان فقط به کمبودها پاسخ می‏دهد و در جست‏وجوی کاهش تنش است.
ثانیا، دومین سهم مزلو مطالعه وسیع او در مورد افراد سالم، کامل و خودشکوفا بود. این افراد را در میان شخصیت‏های گذشته و حاضر می‏توان یافت. مزلو 38 چهره تاریخی و مشهور را، که از میان افراد معاصر شناخته شده‏تر و معروف‏تر بودند، انتخاب کرد. بعضی از این چهره‏های شاخص عبارتند از: ابراهام لینکلن، والت ویتمن، لودویک وان بتهوون، آلبرت انیشتن، الینور روزولت و توماس جفرسون. او معتقد بود که همگی این افراد به خود شکوفایی رسیده‏اند.
طبق دیدگاه مزلو، مقصّر اصلی در این‏که افراد معدودی قادر به شکوفا کردن استعدادهای بالقوّه خود می‏شوند، «جامعه» است که نمی‏تواند امکانات لازم را در این زمینه در اختیار افراد بگذارد. بنابراین، نتیجه می‏گیریم برای این‏که بیش‏تر بتوانیم استعدادهای بالقوّه خود را شکوفا سازیم، باید در تدارک ایجاد جامعه‏ای باشیم که در آن نیازهای هر فرد از لحاظ غذا، پوشاک، مسکن و امنیت به نحو مطلوب برطرف شوند. در چنین جامعه‏ای افراد به راحتی می‏توانند به احساس تعلّق خاطر، عشق و احترام نایل آیند و به لذت‏های زیبایی شناختی، آگاهی و دانستن برسند. چنین جامعه‏ای همان جامعه خوب انسان‏گرایانه موردنظر مزلو است.
ابراهام مزلو و خود شکوفایی(2)
ابراهام مزلو نظریه انگیزشی‏ای را توسعه داد که بر سخت کوشیدن برای رسیدن افراد به تمام استعدادهای بالقوّه به عنوان اساس انگیزش انسان تأکید دارد که این استعدادها علاوه بر خودشکوفایی، انگیزه‏های دیگری را نیز در برمی‏گیرند. مزلو (1943، 1959، 1965، 1971، 1973 و 1976) بحث کرد که هر نظریه جامع در انگیزش انسان باید فرد را به عنوان یک کل در نظر بگیرد. هیچ‏کس نمی‏تواند امیدوار باشد که پیچیدگی حالات انسان را به وسیله تبدیل رفتار به پاسخ‏های ویژه در شرایط ویژه بفهمد. تمامیت رفتار همچنین می‏تواند برای چندین حالت انگیزه یک دفعه و با هم به کار رود. بنابراین، برای نمونه رفتارهای جنسی ممکن است علاوه بر نیازهای روان‏شناختی مربوط به تعلّق و احترام، به نیازهای تنکردشناختی (فیزیولوژیکی) نیز خدمت کنند.
مزلو استدلال کرد که افراد به جای اهداف ظاهری و صوری، باید درصدد فهم اهداف غایی رفتار برآیند؛ زیرا اهداف صوری برای هر رفتارِ مشاهده شده ممکن است کاملاً متفاوت از اهداف غایی باشند. این امر به طور تلویحی اشاره دارد بر این‏که همانند روش نظریه فروید،(3) انگیزه‏ها برای بیش‏تر رفتارهای ما ممکن است در سطح ناهشیار رخ دهند. اما برخلاف فروید، مزلو «ناهشیار» را در تعداد زیادی از واژه‏های مثبت به کار می‏برد. مزلو همانند راجرز،Rogers.c)) از تلاش برای رسیدن به کمال یا خودشکوفایی به عنوان مقصود نهایی رفتار بحث کرده است.
مزلو استدلال کرد که انگیزش انسان می‏تواند به جای مشاهده رفتار حیوان، به وسیله مشاهده رفتار انسان، بهتر مورد مطالعه قرار گیرد. مشاهدات مزلو او را به این نتیجه هدایت کردند که نیازهای انسان می‏توانند بر حسب «سلسله مراتب نیازها»(4) فهمیده شوند. نیازهای پایین‏تر بر روی سلسله مراتب، قوی‏تر هستند و باید پیش از این‏که نیازهای بالاتر بر روی سلسله مراتب به راه بیفتند، ارضا شوند. با این حال، مزلو از سلسله مراتب نیازها به عنوان یک مجموعه خشک و انعطاف‏ناپذیر بحث نکرده است؛ یعنی یک شخص می‏تواند تا حدی نیازهای پایین‏تر را ارضا کند و سپس به نیازهای بالاتر اجازه دهد تا حدّی فعّال گردند. مزلو از ارضای نیازها بر روی سلسله مراتب به طریقه احتمالی بحث کرده است. اگر یک نیازِ پایین‏تر در بیش‏تر اوقات (مثلاً، 85% موارد) ارضا شده باشد، آن نیاز تأثیر کمی بر رفتار خواهد داشت، در حالی که زمانی دیگر، نیازهای بالاتری که کم‏تر ارضا شده‏اند، تأثیر زیادتری بر رفتار خواهند داشت. تصویر 1 سلسله مراتب نیازهای مزلو را نشان می‏دهد.
سلسله مراتب نیازها
نیازهای تنکردشناختی:(5) نیازهایی که معمولاً برای نظریه انگیزشی نقطه آغاز تلقّی می‏شوند، در اصطلاح، «نیازهای تنکردشناختی» نامیده می‏شوند. اگر نیازهایی از قبیل گرسنگی یا تشنگی به قدر کافی براورده نشده باشند، نیازهای مافوق آن‏ها در سلسله مراتب، بر حسب رفتار تنظیم شده به زمینه و حاشیه رانده می‏شوند، فرد در موقعیت اضطراری قرار می‏گیرد و تمام وجودش زیر سلطه نیاز قرار می‏گیرد. برای مثال، برای شخصی که در حدّ افراط و به طور خطرناکی گرسنه است، هیچ دل‏بستگی جز غذا وجود ندارد. او دایم به غذا فکر می‏کند، خواب غذا را می‏بیند و درباره غذا صحبت می‏کند.
مزلو اعتقاد داشت که نیازهای تنکردشناختی برای بیش‏تر افراد در جامعه ما به اندازه کافی براورده می‏شوند. زمانی که این نیازها ارضا شوند، بی‏درنگ نیاز بعدی بر روی سلسله مراتب به عنوان یک نیروی مسلّط در رفتار مهار شده و جهت یافته پدیدار می‏شود و بر اندام حکمفرما می‏گردد.
نیازهای ایمنی:(6) این نیازها معرّف نیاز برای ایمنی یا امنیت در جامعه ما می‏باشند. همانند نیازهای تنکردشناختی، نیازهای ایمنی در وهله اول، در موقعیت‏های اضطراری به راه می‏افتند. زمانی‏که زندگی شخصی در معرض خطر است، نیازهای بالاتر کم اهمیت می‏شوند و رفتار ما تلاش‏های ما را برای ایمن ماندن منعکس می‏کند. نمونه‏ای که برای این مطلب اخیرا اتفاق افتاد، زمانی بود که باقی‏مانده تند باد منجر به طوفان وسیعی در مجاورت ما شد؛ تعدادی از همسایگان ما متحمّل خسارت هزاران دلاری خانه‏شان شدند؛ در زمان طوفان، ضرر مادی آن‏ها برایشان کم اهمیت بود؛ زیرا فرار از طوفان تمام آن چیزی بود که برای آن‏ها اهمیت داشت. بنابراین، در وهله نخست در زمان‏های اضطراری، نیازهای ایمنی بر رفتار ما سلطه دارند. با وجود این، مزلو معتقد بود که
تجلّی نیازهای ایمنی در تمایل افراد برای داشتن شغل مطمئن و دایمی در محیط‏های آشنا، علاقه به داشتن حساب پس‏انداز و بیمه نیز مشاهده می‏شود. نیازهای ایمنی بیش از همه در کودکان آشکار هستند؛ همان‏گونه که وقتی نوزادی به طور ناگهانی بیفتد، داد و فریاد برمی‏آورد و گریه می‏کند، یا با ورود فرد غریبه‏ای به اتاق خود از جای خود می‏پرد و می‏ترسد.
مزلو اعتقاد داشت که نیازهای ایمنی در جامعه ما برای بیش‏تر بزرگ‏سالان به قدر کافی براورده شده‏اند. از این‏رو، این نیازها به طور طبیعی بر رفتار تسلّطی ندارند. با وجود این، طبق گفته مزلو، برخی از انواع روان رنجوری، همانند عدم ارضای این نیازها، می‏تواند فهمیده شود. در حالت عدم ارضا، فرد طوری واکنش نشان می‏دهد که گویا او همواره در یک موقعیت تهدیدآمیز قرار دارد. مزلو مطرح کرد که روان رنجوری‏های وسواسی ـ بی‏اختیار، رفتاری را نشان می‏دهند که به واسطه عدم ارضای نیازهای ایمنی به وجود آمده‏اند.
نیازهای مربوط به عشق یا تعلّق:(7) زمانی‏که نیازهای ایمنی به قدر کافی ارضا شده باشند، آن‏ها در جهت رفتار بی‏اهمیت می‏شوند و نیازهای مربوط به عشق یا تعلّق ظاهر می‏شوند. این نیازها اشتیاق به ارتباطات محبت‏آمیز، نیاز به احساس بخشی از گروه بودن، یا احساس تعلّق داشتن به فردی را در برمی‏گیرند. نیازهای عشق به معنای نیازهای جنسی (که صرفا یک نیاز تنکردشناختی می‏باشد) نیستند، گرچه رابطه و صمیمیت جنسی می‏تواند به ارضای نیاز به تعلّق فرد خدمت کند. نیازهای عشق شامل دوست داشتن و دوست داشته شدن می‏شوند.
ممکن است شخص احساس تعلّق را به شیوه‏های متفاوتی به دست آورد. ازدواج، شغل یا پذیرش در گروه خاصی همچون انجمن برادری، انجمن زنان و دختران، گروه شهری و محلّی می‏تواند به این نیاز خدمت کند. طبق گفته مزلو، عقیم گذاشتن نیازهای مربوط به عشق منجر به ناسازگاری رفتاری و آسیب‏های شدید روانی می‏شود و اصلی‏ترین علت مشکلات رفتاری جامعه ما می‏باشد.
نیازهای مربوط به احترام و عزّت نفس:(8) اگر نیازهای مربوط به عشق به قدر کافی براورده شده باشند، آن‏ها نیز به داخل زمینه در ارتباط با رفتار راهنمایی شده، رها می‏گردند و نیازهای مربوط به احترام و عزّت نفس پدیدار می‏شوند. همه افراد جامعه به یک ارزشیابی مثبت و معمولاً عالی از خودشان علاقه دارند. می‏توان این ارزشیابی را به دو زیر طبقه تقسیم کرد:
1. نیاز به احترام به خود و عزّت نفس؛
2. احترام گرفتن از افراد دیگر.
نیاز به احترام به خود و عزّت نفس موجب تمایل به پیشرفت، قدرت، اعتماد و اطمینان، استقلال و آزادی می‏شود. به نظر می‏رسد نیاز به عزّت نفس، هسته اصلی‏اش علاقه به احساس ارزشمند بودن باشد و شباهت زیادی به مفهوم توجه و احترام مثبت راجرز دارد. نیاز مرتبط با احترام گرفتن از سوی افراد دیگر شامل علاقه به شهرت، اعتبار و موقعیت و آوازه و معروفیت، قدردانی از توانایی‏های فرد از جانب دیگران و احساس با اهمیت بودن می‏شود.
موقعی که نیازهای مربوط به احترام به خود و عزّت نفس براورده شوند، احساساتی همانند اعتماد به نفس و خود ارزشمندی در فرد به وجود می‏آیند و فرد خود را دارای هدف در این جهان می‏بیند. و زمانی که به این نیازها بی‏اعتنایی شود، ناسازگاری‏هایی از قبیل احساس حقارت، ضعف و درماندگی اتقاق می‏افتند. فقدان عزّت نفس منجر به احساس دل‏سردی و کم اهمیتی در فرد می‏شود و این نیز به نوبه خود در فرد احساس خود کم‏ارزشی را به وجود می‏آورد. یکی از حدس‏هایی که مزلو برای شروع افسردگی مطرح می‏کند، ارضای ناکافی نیازهای مربوط به عزّت نفس می‏باشد.
انگیزش کمبود و محرومیت(9)
چهار مرتبه نخستین بر روی سلسله مراتب نیازهای مزلو، نیازهایی را تشکیل داده است که باید ارضا شوند، پیش از آن‏که فردی به سطح نهایی، یعنی سطح خودشکوفایی، برسد. مزلو این نیازها را ناشی از کمبودهایی در زندگی افراد در نظر گرفته است؛ یعنی رفتارهای مرتبط با چهار طبقه نخستین به واسطه محروم شدن از آنچه برای رشدِ کامل و تمام عیار، لازم و ضروری است، برانگیخته می‏شوند. رفتارها کوشش‏هایی را برای پرکردن نیازهایی که به هر حال گفته شده که به واسطه انگیزشِ کمبود و محرومیت فعال شده‏اند، تولید می‏کنند.
مزلو خاطرنشان کرده که گرچه دستوراتی که در آن چهار مرتبه‏اند برای بیش‏تر افراد صادق می‏باشند، اما موارد استثنا نیز وجود دارند. معمولی‏ترین مورد استثنا آن‏جاست که برای بعضی افراد نیازهای مربوط به احترام و عزّت نفس بر نیازهای مربوط به عشق، سبقت گرفته است. برای چنین افرادی، آنچه در ابتدا ضرورت دارد؛ احساس ارزشمند بودن است، پیش از این‏که آن‏ها بتوانند نیازهای مربوط به عشق را ارضا نمایند.
مزلو همچنین معتقد بود: برای بعضی افراد که در سطح تنکردشناختی به طور جدّی محروم می‏شوند، این امر موجب می‏شود که امکان پدیدار شدن نیازهای بالاتر هرگز برایشان به وجود نیاید. برای این افراد، همین قدر کفایت می‏کند که چیزی به دست آورند و به قدر کافی بخورند. به عبارت دیگر، مزلو همچنین معتقد بود: افرادی که همیشه نیازهای اساسی‏شان ارضا شده باشد، بعدها، کم‏تر تحت تأثیر آن نیازها قرار خواهند گرفت. این امر ممکن است رفتار شهیدانی را که کمبودها و محرومیت‏ها را به خاطر افکار و عقاید بلندشان تحمّل می‏کنند، تبیین نماید. مزلو اعتقاد داشت که شهیدان بهتر می‏توانند در مقابل کمبودها و محرومیت‏ها مقاومت نمایند؛ زیرا نیازهایشان معمولاً به نحو احسن در زندگی گذشته‏شان براورده شده بودند و از این‏رو، بعدها آن نیازها را در مقابل این نیازها از هم جدا می‏کنند. با توجه به این مطلب، مزلو اعتقاد داشت که چهار سال نخست زندگی، بخصوص در ساختمان مقاومت و ایستادگی در مقابل محرومیت‏های بعدی مهم می‏باشند.
همان‏گونه که اشاره شد، لازم نیست هر سطحی از سلسله مراتب نیازها به طور کامل ارضا شود. چنان‏که نیازهای پایین تا حدی براورده شوند، نیازهای بالاتر تا اندازه‏ای پدیدار می‏شوند. همان‏سان که اگر نیازهای پایین بیش‏تر ارضا شوند، نیازهای بالاتر در مهار رفتار، بیش‏تر برجسته و چشمگیر می‏شوند. نهایت این‏که مزلو عقیده داشت بیش‏تر مردم از سلسله مراتب نیازها بی‏اطلاع هستند و نیازهایشان عمدتا ناهشیار می‏باشند.
خودشکوفایی
زمانی که فردی چهار مرتبه اولیه نیاز را ارضا کرد، مرتبه نهایی رشد، که مزلو آن را «خود شکوفایی» می‏نامد، فرا می‏رسد. در سطح خود شکوفایی، رفتار افراد بیش‏تر از سطوح پایین‏تر، به وسیله شرایط و حالات گوناگون برانگیخته می‏شوند.
افراد خودشکوفا تمام نیازهای کمبود و محرومیت در چهار سطح نخست سلسله مراتب نیازها را ارضا کرده‏اند. رفتار افراد خود شکوفا به عنوان نتیجه و پیامد، به وسیله مجموعه جدیدی از نیازها، که مزلو آن را «نیازهای بودن»(10) (انگیزش بودن(11) یا انگیزش والا(12)) می‏نامد، برانگیخته می‏شوند. این انگیزه‏های بودن ارزش‏هایی همچون حقیقت، صداقت و راست‏گویی، زیبایی و خوبی و نیکی هستند و آن‏ها به زندگی افراد خودشکوفا معنا می‏بخشند.
تصویری که مزلو از افراد خودشکوفا به ما می‏دهد، تصویر مثبتی است، افراد خودشکوفا به هیچ وجه به واسطه کمبود و محرومیت برانگیخته نمی‏شوند. اما برای رشد و ترقّی و رسیدن به تمام آنچه لایق و زیبنده آن‏هاست، برانگیخته می‏شوند. افراد خودشکوفا پیوسته مردم را تحریک می‏کنند که توانایی‏هایشان را آزمایش کنند و افق دیدشان را وسعت ببخشند.
مزلو اعتقاد داشت که فرایند رشد، افراد خودشکوفا را هدایت می‏کند وقت زیادی را صرف کنند و این‏که افراد خودشکوفا شصت یا بیش از شصت سال عمر می‏کنند. مزلو بر این باور بود که عدّه کمی از مردم جامعه ما به خودشکوفایی می‏رسند و تخمین زده است که کم‏تر از یک درصد جمعیت جامعه می‏توانند به خودشکوفایی برسند. (گوبله(13)، 1970)
ویژگی‏های افراد خودشکوفا(14)
مزلو تلاش و کوشش زیادی برای تعریف ویژگی‏های اصلی افراد خودشکوفا صرف کرد، (لاری(15)، 1973) او نتیجه مطالعه غیررسمی خود را روی آشنایان، دوستان و چهره‏های مشهور و تاریخی (مانند لینکلن(16) و جفرسون(17)) قرار داد. آزمودنی‏های مطالعه او دارای یک جنبه ایجابی و یک جنبه سلبی بودند. فقدان روان نژندی، روان‏پریشی و شخصیت دارای اختلال روانی از جمله معیارهای سلبی به شمار می‏رفتند. معیارهای ایجابی هم عبارت بودند از: نشانه‏های مثبت خودشکوفایی، که این ویژگی را تقریبا می‏توان به عنوان به کارگیری کامل استعدادها، ظرفیت‏ها و توانایی‏های افراد توصیف کرد. گرچه مزلو کاملاً به محدودیت‏ها و ماهیت ذهنی روشی که به کار می‏گرفت، آگاه بود، با این حال، اعتقاد داشت که اطلاعاتی که به دست آورده است علی‏رغم این محدودیت‏ها، دارای چنان ارزشی هستند که می‏توانند عمومی و مشهور گردند. مهم‏ترین ویژگی‏های افراد خودشکوفا، که مزلو تشخیص داده به قرار ذیل هستند:
1. درک بهتر واقعیت و برقراری رابطه آسان‏تر با آن؛
2. پذیرش خود، دیگران و طبیعت؛
3. خودانگیختگی و خودجوشی؛
4. مسأله مداری؛
5. کناره‏گیری (نیاز به خلوت و تنهایی)؛
6. استقلال از فرهنگ و محیط؛
7. تازگی تقدیر و تحسین؛
8. تجربه عرفانی یا احساس عمیق؛
9. حس همدردی نسبت به نوع بشر؛
10. روابط صمیمی و نزدیک بین فردی؛
11. ساختار منشی دموکراتیک و مردمگرا؛
12. تشخیص بین وسایل و اهداف؛
13. احساس شوخ طبعی فلسفی و غیرخصمانه؛
14. خلاقیّت و آفرینندگی.
تعدادی از این ویژگی‏ها، از جمله مسأله‏مداری، تازگی تقدیر و تحسین، تجربه عرفانی و تشخیص بین هدف و وسیله را مورد بحث قرار خواهیم داد تا در روشن شدن تصور مزلو از افراد خودشکوفا به شما کمک نمایند.
مسأله‏مداری(18)
افراد خودشکوفایی، که مزلو درباره آن‏ها مطالعه کرده، معمولاً درباره مسائل مهمی که آن‏ها علاقه‏مند حلّ آن هستند، صحبت می‏کنند. این مسائل، مسائل خارج از خودشان می‏باشند و حاکی از چیزی شبیه رسالت و مأموریت در زندگی هستند که آن‏ها احساس می‏کنند ناگزیر به پایان رساندن آن می‏باشند. بیش‏تر مأموریت‏هایی که آن‏ها توصیف می‏کنند، چیزهایی نیستند که آن‏ها خواسته باشند انجامش دهند، بلکه چیزهایی هستند که آن‏ها احساس می‏کنند موظّف به انجام دادن آن می‏باشند. همچنین این تکالیف خودمدارانه نیستند، بلکه معمولاً مرتبط به مسائلی هستند که به خیر بشریت مربوط می‏شوند. برای نمونه، یک فرد خودشکوفا ممکن است برای یافتن دارویی برای درمان سرطان تلاش کند و ساعت‏های زیادی را در آزمایشگاه سپری کند، هرچند ترجیح می‏داد به انجام کار دیگری بپردازد.
یک جنبه مسأله‏مداری هم از طریق این واقعیت نشان داده می‏شود که افراد خودشکوفا معمولاً خود را نسبت به آنچه انجام دادند، تعریف می‏کنند. کارشان بخشی از هویّتشان می‏شود. در نتیجه، کارهایشان غالبا مستقل از پاداش‏های بیرونی است که آن‏ها دریافت می‏کنند. برای نمونه افراد خودشکوفا ممکن است درس دادن به بچه‏های درجه چهار را بر به دست آوردن یک شغل با حقوق بالا ترجیح دهند؛ صرفا به این دلیل که درس دادن بخشی از احساس مسؤولیت و هویّت آن‏ها می‏باشد.
استمرار تازگی تقدیر و تحسین(19)
افراد خودشکوفا این توانایی را دارند که بارها وقایع و رویدادها را تجربه کنند. آن‏ها تجربه‏های اساسی زندگی را دوست دارند و از زیبایی‏شان خسته نمی‏شوند. برای نمونه، آن‏ها به یک گُل قاصدک زیبا در روز بهاریِ با طراوت نگاه می‏کنند. (بقیّه ما واقعا میل داریم که آن گُل در چمن همسایه‏مان رشد کند.) این تازگی تقدیر و تحسین حتی به موقعیت کاری هم می‏تواند توسعه یابد تا این‏که آن‏ها بتوانند علاوه بر کار کردن یک خوشی و زیبایی [هم] پیدا کنند، کشفشان از زیبایی در اشیای ساده در دل‏بستگی آن به دنیا، غالبا ساده و بی‏آلایش و بچگانه است. با وجود این، مزلو خاطرنشان کرده است که این احساسات شدید و پرشور، که توسط افراد خودشکوفا تجربه شده، همیشه پیش نمی‏آیند، بلکه گاهی اتفاق می‏افتند.
تجربه عرفانی یا احساس عمیق(20)
افراد خودشکوفا گاهی دارای تجربیاتی می‏شوند که بهترین توصیف آن، عرفان یا عمیق شدن در طبیعت است که در اصطلاح به آن «تجربه‏های اوج»(21) می‏گویند. مزلو بر این باور بود که بیش‏تر افراد دارای تجربه‏های اوج هستند، اما افراد خودشکوفا آن را بیش‏تر اوقات با خود دارند.
به نظر می‏رسد که تجربه‏های اوج شامل فقدان آنی خود یا تعالی خود هستند. در نتیجه، در جریان این تجربه، یکی فقط احساس می‏کند، بدون این‏که احساساتش را به خودپنداره خودش نسبت دهد. در طول تجربه اوج، افراد دارای احساساتی مبنی بر گشوده شدن افق‏هایی نامحدود در برابر دیدگانشان، احساس همزمان قدرتمندی و ضعف، فقدان تطابق با زمان و مکان و احساس شدید وَجْد و جذبه هستند. به علاوه، تجربه اوج معمولاً به این اعتقاد رهنمون می‏شود که چیزی بسیار مهم و با ارزش اتفاق افتاده است که تأثیر بزرگی بر روی رفتار آتی فرد خواهد گذاشت.
مزلو خاطرنشان کرده است که تجربه «اوج» واکنش شدیدی را به وسیله موقعیت‏های معیّن نمایان می‏سازد. برای مثال، آزمودنی‏های او نشان دادند که تجربه اوج گاهی به وسیله اوج لذت جنسی یا حتی موسیقی سنّتی، می‏تواند واکنش شدیدی را نمایان سازد. مزلو دریافت که تجربه اوج برای والدین، گاهی در ارتباط با مشاهده تولّد کودک‏شان می‏باشد. با وجود این‏که تجربه اوج ممکن است به عنوان نتیجه موقعیّت معینی، معمولی‏تر باشد، ظاهرا آن‏ها می‏توانند تقریبا در هر موقعیتی اتفاق بیفتند.
تشخیص بین وسایل و اهداف(22)
افراد خودشکوفا علاقه‏مند به اهدافی هستند که با آن سر و کار دارند، اما در بسیاری از موارد، راهی که در اهداف دنبال می‏شود، خود یک هدف می‏شود. افراد خودشکوفا، هم از خود عمل و هم از محصول عمل، راضی و خشنود هستند.
مزلو دریافت که بیش‏تر افراد شکوفا شده، که او مطالعه کرده است، می‏توانند به عنوان افراد مذهبی و خداجو توصیف گردند، گرچه آن‏ها از یک جهت مذهبیِ رسمی نیستند. از بین افرادی که او مطالعه کرده است، تنها یک فرد خودش را به عنوان ملحد و منکر خدا توصیف کرد. برای اشخاص خودشکوفا، تشخیص بین وسایل و اهداف به طور عمده در ارتباط با اخلاق شخصی و اعتقادات محکم مذهبی و دینی می‏باشد.
بنابراین، افراد خودشکوفا افراد متمایز و جدایی هستند. آن‏ها بر نیازهای کمبود تسلّط دارند و به وسیله آنچه مزلو «انگیزش رشد»(23) نامیده، برانگیخته می‏شوند. چنین افرادی درصدد حلّ مسائل بیرون از خودشان هستند و نیز درصدد رسیدن به راستی و حقیقت، زیبایی، عدالت و ارزش‏های والای دیگر می‏باشند.
مزلو در نوشته‏های اخیرش (1971) به این نتیجه رسید که افراد خودشکوفا به طور واقعی دو نوع هستند که نسبت به تجربه اوج از هم متفاوتند. بعضی از افراد خودشکوفا دارای تجارب اوج کم‏تری هستند، در حالی‏که بعض دیگر اغلب دارای تجارب اوج می‏باشند. اشخاص خودشکوفایی که اوج را تجربه می‏کنند، افراد «متعالی» یا «اوجگرا»(24) نامیده می‏شوند و آن‏ها که این‏گونه نیستند «غیرمتعالی» یا «غیر اوجگرا»(25) نامیده می‏شوند. هم افراد اوجگرا و هم غیر اوجگرا بجز در کثرت وقوع تجارب اوج، در تمام ویژگی‏های افراد خودشکوفا سهیم هستند.
مزلو در توصیف دو نوع افراد خودشکوفا اظهار می‏دارد که خودشکوفایی دارای دو سطح می‏باشد. افراد خودشکوفای متعالی احتمالاً به نظر می‏رسد که خودشکوفاتر از افراد غیرمتعالی باشند. برای مثال، تجارب اوج برای افراد متعالی، مهم‏ترین جنبه زندگیشان می‏باشد. آن‏ها آگاهانه‏تر به وسیله «ارزش‏های بودن»(26) برانگیخته می‏شوند و آن‏ها فکر می‏کنند و صحبت می‏کنند، با زبانی که علاقه‏مند به صداقت، حقیقت، زیبایی و کمال می‏باشند. افراد متعالی به طور کامل‏تری تمام چیزها را مقدس و محترم می‏بینند و به احتمال زیاد، آن‏ها به غایت مذهبی هستند. آن‏ها همچنین نگرششان به دنیا از افراد غیرمتعالی، کلّی‏نگرتر می‏باشد و احتمال بیش‏تری دارد که حرمتشان توسط دیگران نگه داشته شود. به طور جالب توجّهی، مزلو بر این باور بود که افراد متعالی ممکن است نسبت به افراد غیرمتعالی کم‏تر خرسند و خوشحال باشند. او اظهار عقیده کرد که این امر به دلیل این است که توانایی آن‏ها برای دیدن نادانی و حماقت مردم به نحو روشن‏تری می‏باشد و تجربه نوعی رنج و غم بسیار عظیم نسبت به عجز و ناتوانی و شکست دیگران را با خود دارند.
نقد و بررسی بعضی از نظریات مزلو
به نظریه انگیزشی ابراهام مزلو انتقادهایی را وارد ساختند که در این‏جا پس از مطرح کردن انتقادها به بررسی آن‏ها می‏پردازیم:
1. پیش از مزلو نیز تمرکز مطالعات روان‏شناسی و نظریه‏های شخصیّت بر اشخاص نابهنجار و مریض استوار بود و دانشی که از این راه حاصل می‏شد به نیمی از حیطه روان‏شناسی انسانی، آن هم نیم تاریک‏تر و پایین‏تر آن محدود می‏شد. بدیهی است وقتی روان‏شناسان منحصرا به مطالعه افراد نوروتیک و معلول روانی بپردازند، یک روان‏شناسی ناقص عاید می‏شود و اصول آن قابل گسترش و تعمیم به همه انسان‏ها نیست (حدّ افراط). در نظریه انگیزشی مزلو هم که تمرکز و توجه اساسی روی انسان‏های کامل و خودشکوفا است، اصول و دانشی که از این راه حاصل می‏شود نیز قابل تعمیم و گسترش به همه انسان‏ها نمی‏باشد (حدّ تفریط).
به نظر می‏رسد که این انتقاد به نظریه مزلو وارد نباشد؛ چرا که می‏توان پاسخ داد معیارها و ویژگی‏هایی را که مزلو برای افراد و خودشکوفا مطرح می‏کند در حدّ نازل‏تر برای انسان‏های متوسط هم جاری می‏شود. اما معیارهایی که بر رفتار و گفتار و اندیشه افراد نابهنجار و مریض حاکم است، به انسان‏های بهنجار متوسط، قابل حمل نمی‏باشد.
برای اثبات این ادّعا، مؤیداتی در منابع دینی خود ما نیز وجود دارد؛ آن‏جا که حضرت علی علیه‏السلام را به عنوان «میزان الاعمال» انسان‏ها معرفی می‏کند. یعنی رفتار و گفتار و اندیشه انسان‏های عادی و متوسط با رفتار و گفتار و اندیشه حضرت علی علیه‏السلام به عنوان انسان کامل در یک ترازو قرار می‏گیرد و سنجیده می‏شود و بعد هم پاداش و کیفر به آن تعلّق می‏گیرد.
2. همان‏گونه که در متن ملاحظه شد، مزلو نیازهای انسان را دسته‏بندی می‏کند و بین آن‏ها رابطه طولی قایل می‏شود. وی عقیده داشت زمانی نوبت به نیازهای بالاتر می‏رسد که تا اندازه‏ای نیاز پایین‏تر تأمین شده باشد.
به نظر می‏رسد مطلب یادشده درباره غالب افراد معمولی درست است، ولی دارای کلیّت نیست و بستگی به آن دارد که شخص چگونه و چه مقدار با نیازهای خود کار کرده و روی آن‏ها ارزش‏گذاری کرده است؛ از این‏رو، ممکن است فردی واقعا از نظر نیازهای تنکردشناختی و جسمانی خود سخت تحت فشار باشد، ولی برخی نیازها و انگیزه‏ها برای او با اهمیت‏تر و ارزشمندتر باشند و ارضای آن‏ها را بر ارضای نیازهای پایین‏تر ترجیح دهد. ما نمونه این حقیقت را در فرهنگ خود، چه در گذشته و چه در حال، بسیار تجربه کرده‏ایم؛ مثلاً گفته‏اند: «شکم از طعام خالی دار تا در آن نور معرفت بینی.»
3. مزلو معتقد بود که انسان‏ها ذاتا خوب هستند و بد نمی‏باشند. برخی به این سخن مزلو اشکال گرفتند و گفتند: به نظر می‏رسد خوبی و بدی آدمی مربوط به رفتارهای ارادی و اختیاری اوست که با گزینش و اختیار خود انسان رقم می‏خورد، هرچند که در انسان میل به کمال وجود دارد و می‏تواند به کمالات عالی دست یابد.
ولی باید توجه داشت که با مراجعه به منابع دینی‏مان می‏توان به این نتیجه رسید که اشکال مزبور وارد نیست؛ چرا که در منابع دینی ما هم انسان‏ها ذاتا خوب معرفی شده‏اند. برای مثال، در روایتی آمده است: «کلُّ مولودٍ یولَدُ علی الفطرة حتّی یکون ابواهُ یهوّدانه و ینصّرانِهِ و یُمَجِّسانه»؛(27) هر بچه‏ای که به دنیا می‏آید بر فطرت توحید و خداشناسی است تا این‏که پدر و مادرش او را یهودی و مسیحی و مجوسی کند.»
از این حدیث شریف می‏توان این نتیجه را گرفت که چون فطرت هر بچه‏ای که متولّد می‏شود فطرت الهی است، بنابراین، انسان‏ها ذاتا خوب هستند و پلید و بد نمی‏باشند و این تأثیرات محیط خانوادگی و اجتماعی و در نهایت، اختیار و پذیرش خود فرد است که او را از جاده مستقیم هدایت به جاده انحرافی گمراهی و ضلالت می‏کشاند و او پلید و بد می‏شود.
4. مزلو درباره افراد خودشکوفا و ویژگی‏های آن‏ها صحبت کرده و نیز درباره افراد متعالی و اوج‏گرا که بزرگ‏ترین و بهترین مردان در تاریخ بشریت هستند سخن به میان آورده است، اما درباره انبیا و اولیای الهی که متعالی‏ترین انسان‏ها هستند و به بالاترین تجارب عرفانی نایل آمدند، سخنی به میان نیاورده است.
به نظر می‏رسد این اشکال، اشکالی بجا به مزلو و نظریه وی می‏باشد.
••• پی‏نوشت‏ها
*. Petri, L. Herbert, MOTIVATION, Theory, Research, and Applications (Towson State University, Baltimore, Maryland), THIRD EDITION.
1. Self- Actualization.
2. Freud,S.
3. hierarchy of needs.
4. Physiological needs.
5. safety needs.
6. love or belongingness needs.
7. esteem needs.
8. deprivation motivation.
9. being needs.
10. B- motivation.
11. metamotivation.
12. Goble.
13. characterisitics of the self- actualized person.
14. lowry.
15. lincoln, A.
16. Jefferson, T.
17. problem centering.
18. continued freshness of appreciation.
19. mystic experience or oceanic feeling.
20. peak experiences.
21. means and ends.
22. growth motivation.
23. transcender or peaker.
24. nontranscender or nonpeaker.
25. B.- values.
26ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 88.


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح

افسردگی در زنان
در تمامی جوامع دنیا، زنان بیش از مردان دچار افسردگی می شوند. این اختلاف می تواند ناشی از عوامل گوناگون زیستی، روان شناختی، محیطی، فرهنگی و یا ترکیبی از آنها باشد. به لحاظ زیستی این اختلاف ممکن است به علت مصرف داروهای رژیمی، آرام بخش ها، قرص های ضد بارداری، مصرف دخانیات و الکل باشد که میزان ترشح انتقال دهنده های عصبی را مختل می کند. از طرف دیگر، زنان ممکن است به دلیل تداخل عمل هورمون های جنسی بدن شان مستعد ابتلا به افسردگی باشند. به لحاظ روان شناختی نیز این احتمال وجود دارد که زنان تمایل بیشتری دارند که مشکلات خود را بپذیرند و درصدد درمان آنها برآیند. به لحاظ فرهنگی و اجتماعی نیز زنان بیشتر از مردان می کوشند تا ارتباط خود را با دیگران توسعه دهند و حفظ کنند، اما در فرهنگی که به استقلال و خودکفایی بها می دهد، تمایل به دلبستگی نوعی ضعف تلقی می شود و همین امر، یعنی ناهماهنگی بین رفتارهای زنان و ارزش های فرهنگی منجر به کاهش عزت نفس و حس ارزشمندی در زنان می شود. در برخی موارد نیز این طور به نظر می رسد که زنان بیش از مردان علایم و شکایات خود را از افسردگی بیان می کنند و یا آنکه مردان در برابر مشکل افسردگی خود بیشتر مقاومت می کنند و راه حل های دیگری غیر از مراجعه به پزشک برای درمان خود برمی گزینند. به لحاظ محیطی نیز، زنان بیش از مردان در معرض انواع استرس ها و اضطراب هایی قرار می گیرند که تاثیر خود را بر سیستم عصبی آنان و هورمون های بدن شان می گذارد. تجربه های روزمره نیز می توانند همچون شوک ها و فشارهای عصبی مولد استرس باشند و موجب ابتلای افسردگی بیشتر در زنان- نسبت به مردان- شوند.
افسردگی بر جسم و ذهن فرد تاثیر می گذارد. فرد افسرده احساس درماندگی، ناامیدی و یأس فراوان می کند. او علاقه اش را به تمامی فعالیت هایی که موجب شادمانی اش می شود به تدریج از دست می دهد؛ میل به خوردن در او کاهش می یابد، دچار بی خوابی می شود، تمرکز حواس و توجه اش را نسبت به امور عادی روزانه از دست می دهد و در بدترین حالت به مرگ و نیستی فکر می کند. افسردگی دارای طیف وسیعی از خلق پایین تا افسردگی مزمن است. افسردگی مزمن دارای علایمی از کمبود انرژی و توان جسمانی، بدبینی، حس عدم ارضا و احساس ناامیدی شدید است. فردی که از افسردگی شدید در رنج است، ممکن است در طول یک سال دو بار تجربه افسردگی کوتاه مدت داشته باشد. پژوهشگران دریافته اند، زنانی که دچار افسردگی مزمن می شوند، بیشتر در معرض خطر پوکی استخوان قرار می گیرند، زیرا مجبور به مصرف داروهایی هستند که بر بافت استخوانی آنها تاثیری منفی می گذارد. علاوه بر آن، افسردگی می تواند عاملی برای ابتلا به بیماری مزمنی مثل دیابت، ناراحتی های قلبی- عروقی و شود.
افسردگی پس از زایمان یکی از رایج ترین احساس هایی است که اغلب زنان بعد از تولد نوزاد در خود حس می کنند. اختلالات افسردگی، نوسانات خلقی و هیجان های مکرر و استرس آور این دوران کاملاً طبیعی و عادی و البته موقت است. هر چند برای برخی از زنان علایم قدری پایدارتر، جدی تر و طولانی تر است، اما معمولاً بین 6 - 3 هفته بعد از زایمان به تدریج کاهش می یابد و به ندرت طولانی مدت (برای مثال یک سال) می شود. تقریباً 15 درصد از زنانی که زایمان دارند، علایمی از افسردگی بعد از زایمان از خود نشان می دهند. چنانچه این اختلال در مادر ماندگار بماند، می تواند تاثیری بسیار منفی بر روابط با کودک و توانایی نگهداری از او گذارد. علایم باید هر چه زودتر برای بررسی دقیق تر با پزشک معالج، درمیان گذاشته شود.
سندرم پیش از قاعدگی؛ افسردگی ناشی از پریودهای ماهیانه نیز یکی دیگر از افسردگی های رایج در بین زنان است که معمولاً در بین روزهای 10- 7 پریود به طور کوتاه مدت ظاهر می شود. علت اصلی این نوسان خلقی ترشح هورمون های زنانه است که موجب برهم خوردن تعادل خلق و خوی آنها می شود. این سندرم در 7 - 5 درصد زنان مشاهده می شود و دارای علایم بسیار گوناگونی است. در برخی به صورت بی حوصلگی، خلق پایین و گرفتگی و در برخی دیگر همراه با دردهای جسمانی (مثل سردردهای شدید میگرنی) گزارش می شود.
افسردگی های فصلی نیز گاهی به صورت غمگینی، ناامیدی و در خود فرورفتگی گروهی از زنان را به خود مبتلا می کند. حدود 3 - 1 درصد از زنان در فصل زمستان دچار افسردگی های کوتاه مدت و گذرا می شوند. پژوهشگران بر این باورند که تغییرات هورمونی و بیوشیمیایی مغز در بدن برخی زنان در فصل زمستان موجب بروز اختلال افسردگی در آنان می شود که به تدریج نیز با پایان فصل زمستان و آغاز فصل بهار از بین می رود. این افراد بیش از سایرین در معرض ابتلا به افسردگی بالینی هستند.
اختلال افسردگی دو قطبی نیز یکی دیگر از انواع اختلالات افسردگی است که علایمی از شیدایی - افسردگی حاد در طول دوره ای مشخص دارد. زمانی که فردی در چرخه افسردگی به سر می برد، تمامی علایم خلق پایین (مثل کمبود اشتها، بی خوابی، احساس درماندگی و عدم لذت) را دارد و زمانی که در چرخه شیدایی به سر می برد، تمامی علایم شیدایی را (مثل پرحرفی، هجوم افکار، افزایش توان جسمی، فعالیت زیاد و پرانرژی بودن) از خود نشان می دهد. زنانی که دچار اختلال دو قطبی می شوند، معمولاً چرخه افسردگی طولانی تری دارند.
افسردگی های دوران یائسگی؛ در اغلب زنان، یائسگی می تواند همراه با علایمی از تغییر خلق و خو، حساسیت های بیش از حد، تزلزل روحیه و خستگی باشد. این نوع از افسردگی می تواند ناشی از تغییرات غدد داخلی در میانسالی و یا باورهای منفی و درونی شده زنان درباره عدم باروری آنان باشد. در مطالعات گوناگونی مشخص شده است که افسردگی ناشی از یائسگی در قشر تحصیلکرده زنان و آنهایی که ازدواج نکرده بودند، کمتر مشاهده می شود.
علایم تشخیص افسردگی در زنان
تاکنون پژوهشگران نتوانسته اند علت اصلی بروز افسردگی را در افراد شناسایی کنند. نارسایی های هورمونی (عدم تعادل هورمون های مترشحه از قسمت های مختلف مغز مثل سوتونین، دوپامین، نوراپی نفرین)، عوامل ژنتیکی و سابقه خانوادگی، عوامل محیطی (زنانی که مواد مخدر مصرف می کنند، زنانی که مورد تجاوز قرار می گیرند، زنانی که همسران شان فوت می کنند و یا از همسران خود جدا می شوند) و عوامل فرهنگی گوناگونی می توانند علت افسردگی های زنانه باشند. از آن جایی که افسردگی تا حدی رایج است، هر فردی ممکن است علایم اولیه افسردگی را بشناسد و یا خود شخصاً آن را تجربه کرده باشد. متاسفانه فقط حدود 50 درصد از علایم اولیه افسردگی قابل شناسایی و درمان هستند و زنان در این بین شاید نتوانند این علایم را در خود به وضوح تشخیص دهند. علایم عمده افسردگی شامل؛
جنبه های عاطفی (خلق غمگین و احساس بی ارزش بودن )
جنبه های شناختی (کاهش احترام به خویشتن و منفی نگری نسبت به خود و آینده خود )
جنبه های انگیزشی (عدم تحرک و بی انگیزگی برای انجام دادن کارها و فعالیت های روزمره )
جنبه های رفتاری (اختلالات مربوط به خوردن مثل پرخوری، بی اشتهایی و اختلالات خواب مثل بی خوابی، خواب آلودگی عدم علاقه به روابط جنسی، احساس خستگی و عدم تمرکز) است .
زمانی که پزشک عمومی در مرحله اول نسبت به اختلال افسردگی شخصی دچار شک شود، ابتدا از او می خواهد با یک روانپزشک یا روانشناس بالینی مشاوره ای داشته باشد. از جمله پرسش های اولیه ای که ممکن است یک متخصص بهداشت روانی از بیمار بپرسد، عبارت است از؛
- آیا مدت زیادی است که احساس غم و اندوه می کنی؟
- آیا مرتب گریه می کنی؟
- آیا اخیراً تجربه های دردناک عاطفی داشته ای؟
- آیا دچار عدم تمرکز حواس شده ای؟
- آینده را چطور می بینی؟
- آیا دچار اشکال در تصمیم گیری شده ای؟
- آیا علاقه ات را به آنچه که در گذشته برایت مهم بوده است، از دست داده ای؟
- آیا دچار خستگی و بی حالی می شوی؟
- آیا احساس شکست و گناه می کنی؟
- آیا به مرگ و نیستی فکر می کنی؟
زمانی که این گونه علایم حدود شش ماه در فرد به صورت پایدار مشاهده شود، او را مستعد ابتلا به افسردگی می دانند و اگر حداقل 5 نشانه از علایم زیر را در مدت حداقل دو هفته داشته باشد، می توان او را افسرده بالینی تشخیص داد. این علایم عبارتند از؛
1- داشتن خلق افسرده در طول روز و یا بیشتر اوقات روز
2- عدم توانایی از لذت بردن اوقات شادی بخش زندگی
3- افزایش و یا کاهش قابل توجه اشتها، وزن و یا هر دو
4- اختلال در خواب مثل بی خوابی، خواب آلودگی در طول روز و یا پرخوابی
5- داشتن علایم جسمانی مثل سردرد، سرگیجه و دل درد که هیچ علامت بهبودی نیز در قبال خوردن داروهای مسکن نشان نمی دهد.
6- نداشتن میل جنسی
7- احساس بی علاقگی، بی حوصلگی و کسالت شدید
8- فقدان انرژی (خستگی ممتد در طول روز)
9- احساس گناه و بی ارزش بودن در تمام شرایط
10- گریه کردن های طولانی مدت
11- عدم توانایی در تمرکز حواس (تقریباً در تمام طول روز)
12- داشتن افکار منفی درباره مرگ و نیستی
بدیهی است زمانی که فردی سوگوار است، تمامی علایم و یا بخشی از علایم بالا را داشته باشد، اما برای تشخیص افسردگی، فرد باید این علایم را 6 - 3 ماه به طور پیوسته و بدون کاهش و بهبودی داشته باشد. به بیانی دیگر، فرد سوگواری که این علایم را بیشتر از 6 ماه در خود داشته باشد، باید برای درمان های لازم به پزشک و متخصص بهداشت روانی مراجعه کند.
روش های درمان افسردگی
افسردگی مزمن می تواند بر اعمال حیاتی بدن و سیستم ایمنی آن، مثل فشارخون ، ضربان قلب، ترکیبات هورمونی بدن و تاثیری منفی گذارد. تقریباً 15 درصد از افراد مبتلا به افسردگی درصدد درمان خود بر نمی آیند. آنها بر این باورند که هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند به آنها کمک کند. اغلب زنانی که مبتلا به اختلال افسردگی هستند، خودشان را افسرده و مغموم نمی دانند؛ زیرا برخی از علایم افسردگی با دیگر بیماری ها مشترک است و اغلب ناشناخته باقی می ماند. در حالی که زمانی که فرد افسرده نتواند دست از خلق افسرده خود بردارد و اجازه دهد احساس ناامیدی و غم بر زندگی روزمره اش سایه افکند، تا حدی که تمام جنبه های زندگی او را تحت تاثیر قرار دهد، باید درصدد یافتن راهی برای درمان و بهبودی خود باشد.
اولین اقدامی که پزشک متخصص در این زمینه انجام می دهد، تشخیص بین افسردگی مزمن (شدید) و خلق افسرده (خفیف) است. اگر افسردگی فرد در حد پایینی باشد، احتمال دارد با تجویز داروهای ضدافسردگی، روان درمانی و مشاوره های روانشناسی افسردگی او بهبود یابد، و اگر افسردگی او شدید تشخیص داده شود، ممکن است پزشک متخصص یک دوره درمان های روانپزشکی و روانشناسی را توام با بستری شدن فرد در بیمارستان تجویز کند. پژوهش ها نشان می دهند که بیمارانی که در مراحل ابتدای ابتلا به مراکز روان درمانی مراجعه کرده اند تا 70 درصد بهبودی کامل داشته اند. متاسفانه گروهی از بیماران به پزشک متخصص مراجعه نمی کنند و همین امر موجب می شود تا افسردگی آنها درست تشخیص داده نشود. علاوه بر آن، آنان داروهایی دریافت می کنند که گاه عوارض جانبی آنها موجب بروز اختلال های دیگری در بدن شان می شود. بسیار مهم است، زمانی که بیمار برای درمان مشکلش به پزشک مراجعه می کند علایم بیماری خود را درست برای او بازگو کند تا پزشک نیز بتواند تشخیصی درست بدهد.
اغلب بیمارانی که به افسردگی مزمن مبتلا هستند، به دارو درمانی و روان درمانی پاسخ مثبت می دهند و طی 4-3 ماه درمان تا 80-70 درصد بهبودی پیدا می کنند. روان درمانی به تنهایی برای افسردگی های خفیف می تواند موثر باشد. دو روش روان درمانی (درمان های شناختی - رفتاری و درمان های فردی) به همراه داروهای ضدافسردگی می توانند اثرات درمانی بالایی بر بیماران افسرده بالینی گذارند.
پیشگیری از افسردگی
از جمله روش های موثر مقابله با بروز افسردگی و حفظ بهداشت روانی افراد، شیوه های خودیاری هستند که عبارتند از؛
1- انجام ورزش های ایروبیک (هوازی) مثل قدم زدن، آهسته دویدن، کوهنوردی و است که می تواند خلق و خوی فرد را تا حد چشمگیری افزایش دهد. انجام این ورزش ها به ویژه به زنانی که از افسردگی خفیف و ملایمی در رنج هستند، توصیه می شود.
ورزش های دیگری مثل برداشتن وزنه های یک کیلوگرمی موجب تنفس بهتر، افزایش اشتها، خواب، کاهش خلق گرفته و احیای احساسات و هیجانات شادی بخش در فرد می شود. لازم به توضیح است که قبل از آغاز هر گونه ورزش جدیدی بهتر است با پزشک معالج تان مشورتی انجام دهید.
2- مشورت کردن؛ مشکلات عادی و روزمره خود را با کمک یک دوست، همسر و یا مشاور بررسی کنید. سعی کنید منابع استرس آور خود را بشناسید و درصدد رفع آنها برآیید. چنانچه احساسات و هیجان های درونی خود را مورد موشکافی قرار دادید و توانستید عامل اصلی نگرانی ها و ناراحتی های خود را شناسایی کنید، از شیوه های مختلفی که برای کاهش خلق و خوی افسرده پیشنهاد می شود، استفاده کنید.
3- صحبت کردن با خود؛ در برخی موارد
گفت وگوهای درونی فرد با خودش می تواند به او در شناخت مشکل اصلی کمک کند (تنها باید توجه داشته باشید که لحنی انتقادآمیز، غیرواقع بینانه و منفی نسبت به خود و رفتارهایتان نداشته باشید). سعی کنید بر نقاط قوت خود، توانایی ها و اهدافی که قصد دارید به آنها برسید تمرکز داشته باشید.
4 - نوشتن و به تحریر درآوردن؛ درباره مشکلات و آنچه که موجب ناراحتی تان می شود، بنویسید. در خیلی از موارد نوشتن احساسات دردناک و آزرده کننده موجب آرامش روحی افراد می شود. برای شروع می توانید ابتدا وقایعی را که در طول روز و یا هفته شما را افسرده و غمگین می کند، بنویسید. اگر تجربه احساسی منفی و یا مثبتی داشته اید، سعی کنید جزئیات مختلف آن را و تاثیری که بر شما گذاشته است بررسی کنید و سپس با تجزیه و تحلیل نوشته های خود و مفاهیمی که به کار برده اید، علت اصلی ناراحتی و یا شادی خود را تشخیص کنید.
5 - خودیاری و کمک گرفتن از گروه های حمایتی؛ درباره مشکل خود با دیگر افرادی که مشابه شما هستند صحبت کنید. در این گونه گروه های حمایتی سعی می شود با صحبت کردن با افراد و بررسی دقیق مشکل شان، شرایطی را که موجب ناراحتی و افسردگی آنان می شود شناسایی و موجب کاهش تاثیرات آن بر فرد را فراهم آورد.
6 - مراجعه به مشاور؛ اگر فردی از بودن شرایط و موقعیت خاصی دچار علائم آشکار افسردگی می شود، می تواند قبل از آنکه اوضاع وخیم تر شود، درباره مشکلش با یک مشاور و یا روانشناس صحبت کند.
چه کارهایی باید کرد؟
به مواردی که ممکن است ناشی از احساس غم، ناراحتی و حتی خشم باشد که بتواند موجب افسردگی در شما شود، خوب فکر کنید. برخی از این موارد عبارتند از؛ بی خوابی، بی اشتهایی، بدغذایی، استرس، غم و اندوه، سوگواری، مصرف سیگار، الکل و برخی داروها. سعی کنید تغییراتی در برنامه روزانه خود بدهید و عواملی که موجب سلامت و بهداشت روانی تان می شود (مثل تغذیه سالم، خواب کافی، ورزش و فعالیت بدنی) را جایگزین عوامل استرس آور و ملال انگیز (مثل انزواطلبی، مسئولیت پذیری بیش از اندازه و بی تحرکی) کنید. اجازه دهید اعضای خانواده و دوستان و آشنایان به شما کمک کنند.


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح


اعتیاد و نوجوانان 
در تمام جوامع مختلف دنیا نوجوانان آسیب پذیرترین قشر در برابر پدیده مهلک اعتیاد می باشند- بطور کلی دوران نوجوانی دورانی پر کشمکش و اغلب دشوار در زندگی هر فردی می باشد . چرا که نوجوانی قبل از هر چیز دوران تغییرات در رشد جسمانی ،جنسی ، روانی و شناختی و همچنین تغییرات در الزامات اجتماعی است عدم وجود شرایط مناسب بهداشتی و تربیتی و فرهنگی و اجتماعی برای گذر از چنین مرحله حساسی باعث بوجود آمدن آسیب و بزه اجتماعی نظیر اعتیاد می شود .
نوجوانان به خاطر خصوصیات نوجوانی آسیب پذیری زیادی دارند . نوجوانان پویا و جستجوگر به هر جا سر می کشند -اگر در مسیرشان راههایی گشوده شود که لذت و بی خبری در آن راهها وجود داشته باشد نوجوانان به سرعت جذب آن راهها می شوند - حتی نوجوانانی که پاک و صالح هستند از روی کنجکاوی ممکن است که به راههای انحرافی سری بزنند . بنابراین به تعبیری می شود گفت که زمینه های انحراف و بزه های اجتماعی بشکل بالقوه در نوجوانان وجود دارد و اگر چنانچه محیط برای نوجوانان مساعد نباشد به انحراف کشیده می شوند و در دام آسیب های اجتماعی نظیر اعتیاد گرفتار می شوند .
علل و زمینه های اعتیاد:
عوامل اجتماعی
خانواده
خانواده اصلی ترین نقش را در تربیت فرزندان دارد . بطور کلی خانواده پایه اساسی و سازنده مهمترین بخش اجتماع است و وجود دیگر نظامات اجتماعی بستگی به مشارکت در نظام خانوادگی دارد و بطور کلی رفتار ناشی از نقشی که در خانواده آموخته می شود سر مشق و نمونه رفتار در سایر قسمت جامعه قرار می گیرد .
به طور کلی دوران نوجوانی و بلوغ دشوارتر از حتی دوران کودکی است این دوران دارای جنبه های گوناگون جسمی ، روانی و اجتماعی است . خانواده ها باید اطلاعات کافی در این مورد داشته و بدانند این دوران از نظر روحی و روانی دوران بی قراری ها و گرایش های متضاد مثل افسردگیهای بی دلیل در لحظات شادی ( غرور در عین خود کم بینی) ( خودخواهی در عین نوعدوستی) (کنجکاوی در عین بی تفاوتی) ( عشق ورزیدن به دنیا و پوچ انگاری آن ) و بسیاری دیگر از فشارها و طوفانهای روحی است که البته هیچکدام از این رفتارها بدون دلیل نمی باشد . مثلاً فرار از مقررات اجتماعی در نوجوانان طبق گزارش تحقیقات ناشی از حس استقلال طلبی آنان می باشد و یا مثلاً برتری جویی و حس کنجکاوی از تمایلات طبیعی دوران نوجوانی است که اگر از علل این حالات خانواده ها اطلاعات کافی داشته باشند راهنمائی نوجوانان برای یک زندگی خوب و سالم دشوار نخواهد بود .
بطور کلی در زمینه علل اعتیاد در بین خانواده ، وجود اختلاف بین پدر و مادر ، سستی و ضعف در تربیت خانوادگی، عدم سرپرستی نوجوانان به شکل متعارف ، رفتار والدین با فرزندان بدون توجه ، بدون محبت ، خشونت آمیز و طلاق و از هم پاشیدگی خانواده از جمله علل سوق دادن نوجوانان به اعتیاد می باشد . از جمله علل دیگر خانواده در گرایش نوجوانان به اعتیاد می توان به کثرت و شلوغی بیش از اندازه خانواده ، اعتیاد پدر و مادر و یا یکی از بستگان نزدیک و همچنین بی سوادی و کم سوادی والدین اشاره نمود .
مدرسه
یک عامل مهم و دومین عامل مهم اجتماعی که در گرایش نوجوانان به اعتیاد می تواند نقش مهمی داشت باشد مدرسه می باشد . بطور کلی مدرسه می تواند نقش مهمی را در سازندگی شخصیت کودکان و نوجوانان داشته باشد . بویژه هنگامی که والدین در برخورد با فرزندان با شکست مواجهه شده باشند مدارس مسئولیت سنگین تری را بعهده دارند .
بطور کلی معلمان مسئولیت بزرگی را بر عهده دارند چرا که در تماس دائمی با شاگردان می باشند . بطور کلی مربیان و معلمان خودشان باید از نظر عاطفی و شخصیتی آنقدر رشد کرده باشند تا بتوانند در تربیت عاطفی کودکان و نوجوانان مؤثر باشند . در حقیقت معلم و مربی در مقامی است که می تواند شخصیت کودک را بسازد یا خرد کند . بنابراین می بینیم که شخصیت معلم و مربی چگونه می تواند در رشد و شکوفایی شخصیت کودکان و نوجوانان و در نتیجه رشد و بالا رفتن فرهنگ یک جامعه اثرات خوب یابد داشته باشد .
از دیگر مسائلی که باید در آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان مورد نظر باشد همکاری مربیان و والدین است - اگر در مدارس مدیریت و سازماندهی ماهرانه ای وجود داشته باشد می توان بسیاری از مشکلات را به کمک والدین و یا بالعکس به کمک مربیان و معلمان حل نمود بطور کلی یکی از شرایط معلم خوب آن است که خود را بشناسد و در این صورت می تواند نظری عینی ولی توام با احساس همدردی نسبت به شاگردان خود و مسائل آنها داشته باشد . البته علاوه بر شناخت خود باید شاگردان خود را نیز بشناسد و بتوان اولین نشانه های اختلال عاطفی و خطا کاری را که از نوجوانان سر می زند تشخیص دهد تا بتواند به آنها کمک کند و مانع از این شود که این مشکلات آنها رشد بیشتری پیدا بکند .
دوستان و معاشران و گروه همسالان
یک عامل مهم اجتماعی دیگر در گرایش نوجوانان به اعتیاد معاشرت با دوستان همسن و معتاد می باشد . بدون شک یک دوست معتاد به خوبی قادر است که رفیق خود را اغفال نماید بویژه اینکه افراد در دوران نوجوانی بیش از هر زمان دیگر تحت تأثیر گروه همسالان قرار می گیرند . زیرا در این دوره است که نوجوان از اتکای خود به خانواده می کاهد و به ناگزیر در صدد یافتن تکیه گاهی دیگری که مهمترین آنها گروه همسالان می باشد بر می آیند . در همین دوستی ها و معاشرت های نادرست با دوستان ناباب است که نوجوان برای اولین بار به خواهش دوست منحرف خود که : با یکبار هیچ اتفاقی نمی افتد جواب مثبت می دهد و با آزمایش مواد مخدر نادانسته زندگی خود را متلاشی می کند .
وسایل ارتباط جمعی
یکی دیگر از عوامل اجتماعی گرایش نوجوانان به اعتیاد و وسایل ارتباط جمعی می باشد که به ابزاری گفته می شود که در جوامع مختلف برای ابلاغ پیامها ، بیان افکار و انتقال مفاهیم به دیگران از آنها استفاده می شود . امروزه گسترش و توسعه وسایل ارتباط جمعی به حدی است که دوران حاضر را عصر ارتباطات نامیده اند و دنیا را به مفهوم دهکده ای جهانی می شناسند .
بطور کلی آنچه که در زمینه وسایل ارتباط جمعی در جامعه ها در حال حاضر در گرایش نوجوانان به آسیب های اجتماعی و بالاخص اعتیاد مؤثر می باشد ، استفاده ناسالم و نادرست از برنامه هایی با اهداف شوم و استعمارگرانه از طریق شبکه های ماهواره ای و فیلم های ویدئویی است -چراکه نوجوانان اغلب اذهانشان ساده و فاقد شبکه بهم پیوسته ای از اندیشه ها و باورهاست . و بدین جهت وقتی که نوجوانان بدون هیچ حفاظی در برابر وسایل ارتباط جمعی نظیر ماهواره ها و یا صفحات حوادث مطبوعات و امان های پلیسی و جنایی قرار می گیرند سخت تأثیر پذیر و ناچاراً آسیب پذیرند .
اوقات فراغت
یکی دیگر از عوامل اجتماعی گرایش نوجوانان به اعتیاد چگونگی گذراندن اوقات فراغت است . امروزه تأثیر روز افزون چگونگی گذراندن اوقات فراغت را در ساخت اجتماعی جوامع و فرهنگ آنها نمی توان نادیده گرفت . نوجوان کنجکاو و پر انرژی اگر برخوردار از تفریحات سالم نباشد و امکان این را نداشته باشد که با ثمر بخش ساختن وقت آزاد خود روحیه کنجکاو و خلاق خود را ارضاء نماید مسلماً به سوی فعالیتها و تفریحات ناسالم کشیده خواهد شد و جامعه شناسان عقیده دارند در ایجاد تفریحات برای مردم و بویژه نوجوانان باید ذوق و عادات آنها را در نظر گرفت ولی در ضمن باید به آنها فهماند که اوقات فراغت را نباید بیهوده بگذرانند مقصود از اوقات فراغت فقط تفریح نیست وقتی که یک فرد اوقات فراغت زیادی داشت لااقل باید قسمتی از آن را برای یادگیری چیزی بکار برد، چیزی که در شکوفایی خلاقیتش مؤثر بوده و همچنین از تنهائیش در اوقات فراغت جلوگیری نموده و از پرداخت به تفریحات نا مناسب که خود می تواند به انحراف و کجرویها از جمله پناه بردن به مواد مخدر کشیده شود جلوگیری نماید .
در دسترس بودن مواد مخدر
یکی از بارزترین و در عین حال ساده ترین نشانه ها و علل وجود اعتیاد در جوامع مختلف در دسترس بودن مواد مخدر می باشد . بطور کلی در ایجاد شرایط گرایش به مواد مخدر در دسترس بودن آن مهمترین شرط محسوب می گردد .
عوامل اقتصادی گرایش به مواد مخدر
یکی از مهمترین و شاید مهمترین عامل اقتصادی گرایش به مواد مخدر در بین نوجوانان فقر اقتصادی حاکم بر خانواده های آنان می باشد . بطور کلی در اکثریت قریب به اتفاق جوامع دنیا فقر و نابسامانی های اقتصادی مهمترین علت در شیوع جرایم و انحرافات اجتماعی نظیر اعتیاد می باشد . گفتار پیامبر (ص) و امام علی (ع) و حضرت ابوذر تائید کننده چنین دیدگاهی است به نحوی که پیامبر (ص) می فرمایند: فقر دیوار به دیوار کفر است و علی (ع) در نهج البلاغه خطاب به فرزندش محمد حنفیه می فرمایند پسرم از فقر به خدا پناه جوی که فقر ناقص کننده دین است و دهشتزای عقل و عامل نفرت و بغض و ابوذر می فرمایند ( وقتی که فقر از در وارد خانه می شود دین از پنجره بیرون می رود .
علتهایی که فقر می تواند داشته باشد یکی محرومیتهای ناشی از فقر است که تنها راه فرار از این ناراحتیها را مصرف مواد مخدر می دانند . عامل دیگر اینکه تولید کنندگان سعی می کنند عوامل توزیع را از اینگونه افراد انتخاب کنند چون به علت فقر خانواده نیازهایشان تأمین نمی شود و عوامل تولید سعی می کنند اول آنان را به علت نا آگاهی و مشکلات خاص نوجوانی معتاد کنند و بعد از آنان برای فروش مواد مخدر استفاده نمایند .
مهاجرت
یک عامل مهم اقتصادی اجتماعی در گرایش نوجوانان به مواد مخدر عامل مهاجرت می باشد که از جهات مختلف فرهنگی سازگاری فرد با محیط جدید دیر شکل می گیرد . و نهایتاً یک سری ناهماهنگی با فرهنگ جامعه میزبان دارد . از طرف دیگر اکثر مواقع مهاجرت با فقر توام می گردد و به سکونت فرد مهاجر در مناطق فقیر می انجامد و اغلب نوجوان مهاجر خیره و مجذوب در برابر زندگی پر زرق و برق شهری بهترین طعمه برای دامهای چیده شده توسط توزیع کنندگان عمده مواد مخدر می باشند .
عوامل فرهنگی
یکدسته دیگر از عوامل گرایش نوجوانان به اعتیاد عوامل فرهنگی است . بیسوادی و یا کم سوادی والدین یک عامل مهم در این زمینه می باشد و تأثیر بسزایی در انحراف نوجوانان دارد . تحقیقات مختلفی که در زمینه بیسوادی صور گرفته موید این نکته است که افراد بیسواد هر چقدر هم که بخواهند روش تربیتی درستی برای فرزندان خود داشته باشند به علت بیسوادی آن طوری که باید و شاید موفق نیستند که این به نوبه خود زمینه را برای انحرافات اجتماعی نوجوانان و بویژه گرایش به اعتیاد مستعد می کند یک عامل مهم فرهنگی دیگر در گرایش نوجوانان به اعتیاد ، عدم آگاهی نوجوانان نسبت به مسائل اجتماعی از جمله به مضرات مواد مخدر و فقدان احساس مسئولیت در قبال خانواده و جامعه می باشد .
عوامل روانشناسی
یک دسته دیگر از عوامل گرایش به مواد مخدر در نونهالان عوامل روانشناختی که می توان به این موارد اشاره نمود .
ناپایداری عاطفی و احساسی ، اضطراب و بی قراری ، عدم اعتماد به محیط و آینده ، احساس عدم توانایی ، عقده حقارت و عدم رشد شخصیت .
راههای پیشگیری از اعتیاد نوجوانان
یک) راههای زیر بنایی
* مبارزه وسیع و گسترده و همه جانبه بر علیه قاچاق مواد مخدر .
* از بین بردن فقر ، کاهش دادن فاصله های طبقاتی و نا برابریهای اجتماعی و اقتصادی .
* توزیع عادلانه ثروت در جامعه ، رفع مشکل بیکاری والدین ، مهار تورم .
* جلوگیری از تراکم جمعیت در محله های فقیر نشین و کم درآمد .
* ریشه کن نمودن بیسوادی والدین .
* ایجاد مراکز مشاوره و راهنمائی نوجوانان در سطح گسترده .
دو) اقدامات در زمینه خانواده ها
* لزوم وجود مشاوران خانواده به خانواده ها برای رفع مشکلات فرزندان و آموزش جهت جلوگیری از نزاعهای خانوادگی و جلوگیری از پدیده شوم طلاق در خانواده ها .
* آموزش روابط احترام آمیز بین والدین و فرزندان .
* آموزش ارزشهای معنوی و اجتماعی به خانواده ها .
* آموزش به خانواده ها جهت رسیدگی به شرایط روحی و اخلاقی فرزندان با توجه به ویژگیهای خاص تربیتی هر دوره از رشد روان جسمی فرزندان .
* آموزش اجتماعی و تربیتی به خانواده ها جهت بالا بردن سطح فرهنگ خانواده ها و ایجاد حس مسئولیت والدین در قبال فرزندان .
* آموزش ایجاد روابط صمیمی در خانواده و مدرسه تا نوجوانان جهت ارائه مشکلات خود به دوستان ناباب پناه نبرند .
* همکاری نزدیک بین خانواده ها، مدارس و مراکز مبارزه با انحرافات اجتماعی و سایر مراکز پرورشی و تربیتی .
* آموزش سجایای نیک اخلاقی به نوجوانان توسط والدین .
* علاقمند سازی نوجوانان به مطالعه توسط والدین .
* ایجاد اعتماد به نفس در فرزندان توسط والدین و مربیان و معلمان .
سه) اقدامات در زمینه آموزش و پرورش
* آموزش همراه با پرورش تا کودکان و نوجوانان منافع اجتماع را بر منافع خود ترجیح دهند .
* همکاری و همدلی با نوجوانان دانش آموز و اهمیت دادن و شخصیت دادن به آنها جهت ایجاد حس مسئولیت در قبال خانواده و جامعه .
* لزوم وجود مشاوره روانشناسی و مددکار اجتماعی در مدارس جهت رفع مشکلات عاطفی اخلاقی و خانوادگی دانش آموزان .
* آموزش دانش آموزان از زیانهای مصرف مواد مخدر در مدارس .
* تدوین محتوی کتب درسی در جهت کمک به از بین بردن انحرافات اجتماعی و بالاخص اعتیاد و همچنین در جهت رشد و شکوفایی استعداد انسانی نوجوانان .
* رسیدگی به مشکلات معلمان تا علاقمند و امیدوار به حرفه خود ادامه داده و در امر آموزش نهایت تلاش خود را بکار برند .
چهار) در زمینه رسانه های گروهی
* ارائه برنامه های متنوع رادیو تلویزیونی در رابطه با مضرات مصرف مواد مخدر بویژه در نوجوانان .
* ارائه برنامه های رادیو و تلویزیونی و انتشار مقالات ارزنده و جالب در روزنامه ها و مجلات جهت آموزش به والدین در جهت رفع نقص کمبود تربیتی نوجوانان .
* آموزش استفاده سودمند از اوقات فراغت توسط رسانه های همگانی .
* آموزش ارزشهای اجتماعی و اخلاقی از طریق رسانه های همگانی .
* انتشار کتب و مجلات متناسب با گروه سنی مخاطبان ، بویژه زندگینامه شخصیتهای بزرگ و راز موفقیت آنها .
* آموزش همگانی درست توسط رسانه های گروهی در جهت عدم طرد و پذیرش افرادی که اعتیاد را ترک نموده و یا درصدد ترک اعتیاد می باشند .
* تهیه گزارش از قربانیان اعتیاد به مواد مخدر جهت عبرت سایر افراد جامعه بویژه نوجوانان .
پنج) در زمینه اوقات فراغت
* آشنا نمودن نوجوانان با مفهوم ایام فراغت و چگونگی استفاده بهتر از آن .
* برگزاری اردوها و پیک نیک های یک روزه و همچنین گردشهای توریستی جهت آشنایی دانش آموزان با فرهنگ ، تمدن و ملیت و مذهب جامعه خود .
* اجرای فوق برنامه هایی نظیر تئاتر ، نمایشنامه و مسابقات در زمینه های فرهنگی ، شعر و مقاله نویسی .
* ایجاد مراکز فنی و حرفه ای و گسترش طرحهایی نظیر طرح کاد در سطح بسیار وسیع در جامعه .
* ایجاد مراکز ورزشی ، پارک و کتابخانه جهت استفاده در ایام فراغت .
شش) در زمینه مبارزه با مواد مخدر
یکی از علل مهم اعتیاد در بین اقشار مختلف و بویژه نوجوانان در دسترس بودن مواد مخدر می باشد بنابراین کنترل و در دسترس نبودن مواد مخدر یکی از راههای پیشگیری از اعتیاد شناخته شده و در این رابطه موارد زیر پیشنهاد می گردد:
* کنترل شدید مرزهای زمینی ، دریایی ، هوایی .
* پرورش مامورین خبره در مبارزه با مواد مخدر .
* وضع قوانین انضباطی و مجازاتهای سنگین برای تهیه کنندگان ، قاچاقچیان مواد مخدر .
* استفاده از وسایل فنی جدید و پیشرفته برای کشف مواد مخدر .
* زیر نظر گرفتن و کنترل شدید عوامل قاچاق به مواد مخدر پس از آزادی از زندان .
* کنترل شدید و پیگیر مراکز و اماکنی که امکان تولید و پخش مواد مخدر در آنها بیشتر است .


چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 10:5 صبح


اختلال دوقطبی در کودکان
1- خلاصه
اختلال دوقطبی که پیش از این «افسردگی مانیایی» نامیده می شد یک بیماری روانی است که مشخصه اش نوسان شدید خلق و خو، شامل حالت های هیجانی بالا (مانیا) و پائین (افسردگی) است. آغاز اختلال دوقطبی معمولاً ازاواخر دوره  نوجوانی یا اوایل دوران بلوغ است امّا امکان بروز آن در سنین دیگر، از جمله در خلال دوران کودکی نیز وجود دارد.
اغلب افرادی که دچار اختلال دوقطبی هستند دو وضعیت و حال مختلف و متناوب را تجربه می کنند: یکی دوران پرانرژی و تکانش (مانیا) و دیگری دوران غم و نومیدی و از دست دادن علائق به فعالیت های مختلف (افسردگی). این مساله در مورد کودکانی که دچار اختلال دوقطبی هستند نیز صادق است، هر چند نشانه ها و عوارض آن در کودکان ممکن است تا حدودی متفاوت باشد.
برای مثال، کودکان و نوجوانان در دوران مانیایی، احتمالاً بیشتر از بالغین زود رنج و تحریک پذیر می شوند و رفتارهای تخریبی نشان می دهند تا رفتارهای شادمانه. به علاوه، کودکان بیشتر از بالغین احتمال دارد که این حالت ها را در یک زمان و به طور توأم داشته باشند که به آن حالت مختلط گفته می شود. تغییر حالت از حالت مانیایی به افسردگی در کودکان و نوجوانان به سرعت، و گاهی حتی در خلال یک روز، صورت می گیرد. در حالی که این تغییر حالت در بالغینی که دچار اختلال دوقطبی هستند معمولاً در دوره های هفتگی یا ماهانه اتفاق می افتد.
علّت اختلال دوقطبی کاملاً شناخته شده نیست. امّا ظاهراً مواد شیمایی مغز، نقش عمده ای در ایجاد آن بازی می کنند. همچنین به نظر می رسد که اختلال دوقطبی دارای ریشه های ژنتیکی باشد. بدین خاطر، کودکانی که اولیاء یا خواهر و برادرانشان دارای اختلال دوقطبی باشند در معرض خطر بیشتری قرار دارند.
به اولیایی که نشانه ها و رفتارهای مرتبط با اختلال دوقطبی را به مدّت حداقل دو هفته درکودکانشان مشاهده می کنند توصیه می شود که حتماً با پزشک متخصص مشورت کنند. البته تشخیص اختلال دوقطبی در کودکان می تواند دشوار و بحث انگیز باشد زیرا معیار و ضابطه  تشخیصی جداگانه ای برای این گونه کودکان وجود ندارد. با وجود این، بسیاری از بالغینی که تشخیص اختلال دوقطبی برای آنان داده شده اظهار داشته اند که نشانه های بیماری از دوران کودکی در آن ها شروع شده است. به علاوه، اختلال دوقطبی در کودکان معمولاً به همراه اختلالات دیگری نظیر نقص توجه/ بیش فعالی (ADHD) بروز می کند. همچین این احتمال وجود دارد که این اختلال ابتدائاً به عنوان افسردگی تشخیص داده شود، پیش از آن که حالت های مانیایی بروز کند.
درمان اختلال دوقطبی معمولاً مستلزم ترکیبی از دارو درمانی و روان درمانی است. برخی از کودکان یا نوجوانان ممکن است به منظور جلوگیری از آسیب رساندن به خود یا دیگران، برای مدتی به بستری شدن نیز نیاز داشته باشند.
راه علاجی برای اختلال دوقطبی وجود ندارد امّا درمان معمولاً کمک کننده است. اختلال دوقطبی که از دوران کودکی و نوجوانی شروع شود معمولاً بسیار شدیدتر از مواردی است که در دوران بزرگسالی آغاز گردد.
2- اختلال دوقطبی در کودکان
اختلال دوقطبی یک بیماری روانی است که مشخصه اش تغییر حال شدید، شامل حالت های هیجانی بالا (مانیا) و پائین (افسردگی) است. این وضعیت قبلاً بیماری «افسردگی مانیایی» نامیده می شد. آغاز اختلال دوقطبی معمولاً از اواخر دوره  نوجوانی یا اوایل دوران بلوغ است و میانگین سن شروع این اختلال، 20 سالگی است. هر چند، اختلال دوقطبی در هر سنی، از جمله کودکی، ممکن است بروز کند. بسیاری از افرادی که اختلال دوقطبی در آن ها در حدود سن 20 سالگی تشخیص داده می شود اظهار می کنند که نشانه های این بیماری از دوران کودکی در آن ها وجود داشته است.
اغلب افراد سالم نیز دچار نوسان خلق و خو می شوند. این قضیه در مورد کودکان نیز صادق است. امّا در افرادی که دچار اختلال دوقطبی هستند این نوسان بسیار شدید است و بین دوره های پرانرژی و تکانش (مانیا) و دوره های غم و اندوه و نومیدی و بی علاقگی نسبت به فعالیت های مختلف (افسردگی) در تناوب می باشد. این نوسان شدید معمولاً باعث مختل شدن کارکرد بیمار در مدرسه می شود و بر روابط او با افراد خانواده و دوستان تأثیر می گذارد.
در کودکانی که دچار اختلال دوقطبی باشند نیز این نوسان خلق و خو وجود دارد، هر چند در بسیاری موارد، کودکان این دو حالت مانیایی و افسردگی را در یک زمان و به طور توأم تجربه می کنند. به این وضعیت حالت مختلط گفته می شود. نوسان خلق و خو در بین بالغین معمولاً در دوره های هفتگی یا ماهانه صورت می گیرد، امّا این چرخه در کودکان سریع تر است و حتی ممکن است در یک روز پدید آید.
برطبق آمار منتشر شده از سوی آکادمی روان پزشکی کودک و نوجوان آمریکا، در حدود یک سوم از 4/3 میلیون کودک و نوجوان این کشور که تشخیص افسردگی برای آنان داده شده است، احتمال دارد که در حال گذراندن مراحل نخستین اختلال دوقطبی باشند.
کودکانی که دچار اختلال دوقطبی هستند ممکن است رفتارهای به سرعت تغییر یابنده و غیرقابل پیش بینی از خود بروز دهند. ممکن است در یک لحظه پرخاشگر، و ناگهان بعد از آن درون گرا و کم حرف باشند. این تغییر خلق و خود به طور قابل ملاحظه ای با توانایی کودک برای فعالیت و نیز لذت بردن از زندگی تداخل می کند. عملکرد تحصیلی، روابط دوستانه و به ویژه روابط خانوادگی، همگی ممکن است تحت تأثیر این بیماری قرار گیرند.
اختلال دوقطبی معمولاً تا اواخر دوران نوجوانی یا اوایل دوران بلوغ در افراد ظاهر نمی شود. با وجودی که پزشکان و متخصصان بیماری های روانی اکنون از نقش این اختلال در دوران کودکی آگاهی بیشتری دارند امّا بسیاری ازمتخصصان بر این باورند که این بیماری هنوز در کودکان و نوجوانان تشخیص داده نشده است. نشانه های مرتبط با اختلال دوقطبی در چند اختلال روانی دیگر در کودکان از جمله نقص توجه/ بیش فعالی (ADHD) و اختلال اضطراب نیز وجود دارد.
به علاوه، پدر و مادرها و دیگران معمولاً رفتارهای غیرقابل پیش بینی کودکان و نوجوانان را به عنوان بخشی از طبیعت این دوران قلمداد می کنند و در نتیجه، کمتر احتمال دارد که این گونه مشکل های رفتاری را تشخیص دهند. هر چند، رفتار دوقطبی در صورت عدم تشخیص و درمان می تواند پیامدهای جدّی به همراه داشته باشد. افرادی که دچار اختلال دوقطبی باشند، از جمله کودکان، بیشتر در معرض خطر خودکشی قرار دارند. کودکان دوقطبی همچنین احتمال دارد به رفتارهای پرخطر، نظیر تلاش برای پرواز، روی آورند و رفتارشان در مدرسه و محیط خانه ممکن است به شدّت مخرب باشد.
3- علل و فاکتورهای خطر
علت اختلال دوقطبی هنوز به خوبی شناخته نشده است. با وجود این، به نظر می رسد مواد شیمیایی مغز نقش عمده ای در ایجاد آن بازی کنند. مواد شیمیایی مغز که انتقال دهنده های عصبی نامیده می شوند، پیام ها را بین سلول های عصبی منتقل می کنند. اعتقاد بر این است که مقدار بسیار زیاد یا بسیار کم این انتقال دهنده های عصبی باعث تغییرات خلق و خو می گردد. همچنین به نظر می رسد که اختلال دوقطبی دارای ریشه های ژنتیکی باشد امّا ژن بخصوصی که به این وضعیت ارتباط داشته باشد هنوز کشف نشده است. کودکانی که پدر و مادرشان (یکی یا هر دو) دچار اختلال دوقطبی باشند بیشتر در معرض خطر ابتلاء به این بیماری قرار دارند. به علاوه، سابقه  خانوادگی در سوء مصرف مواد یا دارو نیز خطر به وجود آمدن اختلال دوقطبی را تشدید می کند.
برخی پژوهشگران بر این باورند که در بعضی از افراد، استعداد رشد این بیماری به طور ارثی وجود دارد که براثر عوامل محیطی (مانند رویدادهای پراسترس در زندگی، اختلال در چرخه های زیستی یا ریتم ها و الگوهای فصلی) بروز پیدا می کند. برخی عوامل دیگری که در بروز این اختلال ممکن است نقش داشته باشند عبارتند از بیخوابی مزمن، درمان با داروهای ضدافسردگی و برخی از مکمل های غذایی و گیاهی.
4- علائم و نشانه ها در کودکان
بسیاری از نشانه های اختلال دوقطبی در کودکان مشابه این نشانه ها در بالغین است. هرچند، برخی از نشانه ها در کودکان ممکن است کاملاً با بالغین متفاوت باشد. نشانه های اختلال دوقطبی معمولاً به دو رده   مانیا و افسردگی تقسیم می شوند.
نشانه های دوره های مانیایی عبارتند از:
نشئه ، احساس سرخوشی یا تحریک پذیری. بیمار ممکن است حال خوشی داشته باشد و حتی در صورت بروز اتفاقاتی که به طور معمول باعث ناراحتی می شود نیز در همان حال باقی بماند. برای مثال، یک کودک ممکن است حتی هنگامی که در دفتر مدرسه منتظر توبیخ شدن است نیز شاد و خوشحال باشد. در خلال دوره  مانیایی، کودکان و نوجوانان معمولاً بیشتر از بالغین تحریک پذیرند و رفتارهای مخرّب بروز می دهند.
اعتماد به نفس فوق العاده، احساس بلندپروازی یا اطمینان غیرواقعی. بیمار معمولاً احساس خوبی درباره  خودش دارد و فکر می کند که دنیا را در اختیار دارد. کودکان ممکن است حس کنند که مثلاً از طریق امکان پرواز کردن یا زیرپا گذاشتن قوانین و مقررات، می توانند منطق حاکم را شکست دهند.
نیاز کمتر به خواب. بیمار ممکن است تنها پس از چند ساعت خواب، با احساس رفع خستگی بیدار شود. کودکان ممکن است شب ها تا دیروقت بیدار بمانند ولی صبح ها به سختی از خواب برخیزند.
تند حرف زدن، بیش از حد معمول حرف زدن یا احساس نیاز به تداوم صحبت کردن. بیمار ممکن است بسیار حرّاف باشد و بلند یا خیلی تندتند صحبت کند.
«جوشش» ایده ها، احساس مسابقه گذاشتن افکار با یکدیگر، حواس پرتی یا نگرانی. بیمار ممکن است به آسانی بیقرار یا دچار حواس پرتی شود. به سرعت ممکن است افکارش را از چیزی به چیز دیگر متمرکز کند و در حرف زدن نیز مرتباً موضوع صحبت را عوض کند.
افزایش فعالیت های هدفمند. کارایی بیمار ممکن است افزایش یابد.
رفتار پرخاشگرانه یا ناخوشایند. بیمار ممکن است کنجکاو (فضول) یا پرخاشگر به نظرآید. کودکانی که دچار اختلال دوقطبی هستند ممکن است در اوج دوران مانیایی به همسن و سالان یا اعضای خانواده خود به طور فیزیکی حمله ور شوند. این امر آن ها را از برقراری یک رابطه  پایدار و محکم باز می دارد. کودکان همچنین ممکن است به هنگام تنبیه یا وقتی که به آن ها «نه» گفته می شود بسیار خشمگین و عصبانی شوند.
ناآگاهی نسبت به وضعیت خود. چون بیمار حس خوبی دارد و معمولاً از کارایی بیشتری هم برخوردار است غالباً از غیرعادی بودن وضعیت خود ناآگاه است یا آن را انکار می کند.
لذت جویی بدون در نظر گرفتن پیامدهای آن، رفتار بی پروا یا قدرت تشخیص و قضاوت ضعیف. بیمار ممکن است درگیر رفتارهای جنسی پرخطر، سوء مصرف مواد (دارو) و رفتارهای مشابه دیگر شود. رفتارهای جنسی پرخطر در بالغین به صورت روابط جنسی و در کودکان به صورت به کاربردن الفاظ رکیک یا لمس نامناسب اعضای بدن خود یا دیگران، روی می دهد. کودکان دوقطبی همچنین ممکن است اقدام به رفتارهای بی باکانه و بی پروا نمایند.
افسردگی حاد، شایع ترین الگوی رفتاری در اختلال دوقطبی است. تقریباً تمام بیماران حداقل یکبار در طول زندگی خود دچار آن شده اند.
نشانه های دوره های افسردگی عبارتند از:
خلق و خوی تغییر یافته. بیمار معمولاً دچار اضطراب، غم و خشم، تندخویی، زودرنجی یا فقدان احساس یا عاطفه (کمبود هیجان) است. همچنین ممکن است بدبین (حس این که همه چیز در زندگی بد از آب در خواهد آمد) یا ناامید باشد و به گریه یا دیگر احساسات هیجانی روی آورد. در بین کودکانی که دچار اختلال دوقطبی هستند گریه و زودرنجی، بسیار شایع است.
ناتوانی کسب لذت . کاهش یا از دست دادن علاقه به فعالیت هایی که قبلاً برای بیمار خوشایند و لذت بخش بودند، مثل غذاخوردن، مدرسه رفتن، دیدار دوستان و سرگرمی ها.
تغییر عمده در اشتها یا وزن. کاهش یا افزایش اشتها یا کاهش یا افزایش فوق العاده  وزن.
تغییر درالگوی خواب. بیمار ممکن است یا خیلی زیاد یا خیلی کم بخوابد. بیمار معمولاً صبح زود از خواب برمی خیزد و دوباره به خواب نمی رود.
فعالیت فیزیکی یا کلامی. بیمار ممکن است نگران و مضطرب باشد. ممکن است دست هایش را بفشارد و پیچ وتاب دهد و قادر به آرام نشستن در یکجا نباشد. برخی از بیماران نیز برعکس ممکن است دچار کندی حرکت یا گفتار شوند. ممکن است قبل از پاسخ دادن به سوالات یا آغاز کردن یک کار، دچار درنگ و توقف باشند. بیمار ممکن است آنقدر آهسته صحبت کند که دیگران قادر به شنیدن صحبت هایش نباشند و همچنین ممکن یا کلاً صحبت نکنند و یا فقط به سوالات مشخصی که از آن ها می شود پاسخ گویند.
احساس خستگی و از دست دادن انرژی.
احساس پوچی و بی ارزش بودن. بیمار ممکن است احساس بی ارزش بودن یا احساس گناه کند و خود را دائماً سرزنش کند.
از دست دادن تمرکز.
افکار مرگ. بیمار ممکن است به طور مکرّر به فکر مرگ بیافتد یا آرزوی مرگ کند. فکر خودکشی یا تظاهر به آن در بیمار وجود دارد و حتی ممکن است در این مورد اقدام عملی نیز بنماید.
نشانه های افسردگی که مشخصاً در کودکان وجود دارد شامل دردهای فیزیکی مثل درد اندام های مختلف و خستگی است. کودکان احتمال دارد که در هنگام افسردگی با مشکلات تحصیلی نظیر غیبت های منظم در مدرسه یا افت تحصیلی روبرو شوند. ممکن است تهدید به فرار از خانه کنند و حتی آن را عملی سازند. سایر نشانه های افسردگی درکودکان دوقطبی عبارتند از:
شکایت مداوم
مشکل در روابط فردی
مشکل حاد در مواجهه با شکست یا عدم پذیرش
ارتباطات ضعیف
انزوای اجتماعی
کودکانی که دچار اختلال دوقطبی هستند گاهی نشانه های توهّم و هذیان گویی از خود بروز می دهند. این نشانه ها بیشتر در اختلالاتی نظیر اسکیزوفرنی وجود دارد.
مطالعات نشان می دهد که کودکان و نوجوانانی که به اختلال دوقطبی مبتلا هستند شرایط حادتری از این بیماری را نسبت به بالغین دارند. به طور مثال، سرعت تغییر حال در آن ها بیشتر است و احتمال بیشتری دارد که نشانه های بیماری به صورت «مختلط» (یعنی بخشی افسرده و بخشی مانیایی) در آن ها وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، دوره های افسردگی و مانیایی در بالغین کاملاً جدا از هم و قابل تشخیص است ولی کودکان ممکن است حتی در یک روز چند بار بین این دو حالت، تغییر وضع دهند.
کودکانی که دچار اختلال دوقطبی هستند همچنین بیشتر از بالغین در معرض سایر اختلالات روانی شامل نقص توجه/ بیش فعالی (ADHD)، اختلال سلوک (CD)، اختلال بی اعتنایی مقابله ای (ODD) و اختلالات اضطراب قرار دارند.
کودکان و نوجوانانی که به اختلال دوقطبی مبتلا هستند، نسبت به سایر جوانان بیشتر در معرض خطر سوء مصرف مواد (دارو) قرار دارند. استفاده از  داروهای شادی بخش و الکل به این جوانان کمک می کند که خود را از عدم تعادل هیجانی و رفتارهای بی ثبات مرتبط با اختلال دوقطبی برهانند.
5- تشخیص اختلال دوقطبی در کودکان
به پدر و مادرانی که رفتارهای مرتبط با اختلال دوقطبی را حداقل برای دوهفته در کودکانشان مشاهده می کنند توصیه می شود که آن ها را برای معاینه نزد پزشک متخصص ببرند. آغاز اختلال دوقطبی یا با افسردگی و یا با حالت های مانیایی خواهد بود.
تشخیص اختلال دوقطبی در کودکان می تواند دشوار و پیچیده باشد. در بسیای از موارد، نشانه های این بیماری در سایر اختلالات روانی نیز وجود دارد و یا این بیماری باعث به وجود آمدن اختلالات دیگر می گردد. به طور مثال می توان اختلال اضطراب و نقص توجه/ بیش فعالی (ADHD) را ذکر کرد. به علاوه، برخی از نشانه هایی که ظاهراً مرتبط با اختلال دوقطبی هستند ممکن است در واقع، در نتیجه  اختلال دیگری به وجود آمده باشند. برای مثال، کودکانی که در معرض سوء استفاده  فیزیکی، سوء استفاده جنسی یا خشونت خانگی قرار دارند ممکن است دارای نشانه  تغییر سریع حال باشند. در این موارد، تشخیص اختلال استرس پس از سانحه ممکن است مناسب تر از تشخیص اختلال دوقطبی باشد.
کودکانی که اختلال دوقطبی دارند معمولاً مانند بالغین، به طور کامل ضوابط تشخیص بیماری را برآورده نمی کنند و همین امر، تشخیص را دشوار می سازد. هرچند، وضعیت در کودکان ممکن است بسیار جدّی تر و حادتر از بالغین باشد.
مشخصه  اختلال دوقطبی در کودکان می تواند تغییر سریع و مداوم خلق و خو و وجود نشانه های مختلط از مانیا و افسردگی باشد.
اختلال دوقطبی غالباً یا بدون تشخیص باقی می ماند و یا اشتباه تشخیص داده می شود و این امر مستقل از سن و جنسیت بیمار است. براساس مطالعات انجمن ملی سلامت ذهنی آمریکا (NMHA)، نزدیک به 80 درصد بیمارانی که دچار اختلال دوقطبی هستند تا مدّت 10 سال یا بیماریشان تشخیص داده نمی شود و یا اشتباه تشخیص داده می شود. آمارها نشان می دهد که این اختلال در بین گروه های تحصیل کرده و در جوامع اقتصادی و اجتماعی پیشرفته، بیشتر است. البته علّت این امر ممکن است به آگاهی بیشتر این گروه از این اختلال و احتمال بیشتر پذیرش اختلالات ذهنی از سوی آنان برگردد.
پیش از آن که اختلال دوقطبی بتواند تشخیص داده شود، پزشک باید آزمایش های پزشکی را انجام دهد تا بیماری های احتمالی دیگری که ممکن است باعث این نشانه ها و عوارض شده باشند منتفی گردند. بیماری های دیگری مثل عفونت های ویروسی می توانند عوارض مشابهی با اختلال دوقطبی را به وجود آورند. کارکرد غدّه  تیروئید نیز باید مورد آزمایش قرار گیرد زیرا پرکاری یا کم کاری آن می تواند نشانه های اختلال دوقطبی را بدتر کند. استفاده از داروهای تغییرحال که می توانند باعث نشانه های مشابه گردند نیز از طریق آزمایش ادرار قابل تشخیص است.
تشخیص قطعی اختلال دوقطبی با ارزیابی سلامت روانی توسط یک متخصص بیماری های روانی (معمولاً روان پزشک کودک و نوجوان) آغاز می گردد. این ارزیابی شامل به دست آوردن سابقه  کامل عوارض، مانند زمان شروع، مدّت ماندگاری و میزان شدت آن هاست. همچنین باید مشخص گردد که آیا کودک قبلاً نیز این عوارض را داشته یانه، و اگر داشته، آیا درمان شده یا نه، و اگر درمان شده چگونه. برای این منظور، معمولاً از پرسشنامه  اختلال خلق و خو (MDQ) استفاده می شود. این پرسشنامه، مجموعه ای از سوالاتی است که از بیمار پرسیده می شود و به تشخیص این که کودک نشانه های مانیایی قبلی داشته یا نه کمک می کند.
روان پزشک معمولاً درباره  این که کودک به مرگ یا خودکشی فکرکرده است یا نه و نیز این که سایر افراد خانواده سابقه  اختلال خلق و خود یا مصرف الکل و دارو داشته اند سوال می کند. سابقه  پزشکی خانوادگی در تشخیص اختلال دوقطبی در کودکان، بسیار اهمیت دارد. بسیاری از کودکانی که دچار اختلال دوقطبی هستند دارای پدر و یا مادر دوقطبی هستند. هر چند ممکن است بیماری در آن ها تشخیص داده نشده باشد.
مشخصه  اختلال دوقطبی عموماً دوره های جداگانه  مانیا و افسردگی است. برای این که یک دوره به عنوان یک دوره  جدید در نظر گرفته شود باید ضوابط زیر وجود داشته باشد:
باید تغییر خلق و خو یا گذشت زمان وجود داشته باشد. بیمار باید یک تغییر عمده در خلق و خو نشان دهد، مثلاً از افسردگی حاد به مانیا. یک دوره  جدید باید از دوره  قبلی حداقل دو ماه فاصله داشته باشد و دراین مدّت حال بیمار عادی باشد. البته اغلب کودکانی که دچار اختلال دوقطبی هستند این ضابطه را برآورده نمی سازند و تغییر خلق و خو در آن ها با سرعت بیشتری صورت می گیرد.
دوره ها باید خود به خود بروز یابند و نباید مستقیماً براثر ابتلاء به یک بیماری خاص یا مصرف دارو و مواد به وجود آمده باشند.
احتمال اختلالات روانی (مثل اسکیزوفرنی) باید منتفی باشد.
تشخیص اختلال دوقطبی در کودکان عمدتاً به نشانه ها و عوارض بستگی دارد. و این امر بسیار دشوار است زیرا نشانه ها به سرعت تغییر می کنند و مثلاً ممکن است فقط در خانه بروز یابند و تنها توسط افراد خانواده یا پرستاران مشاهده شوند.
6- گزینه های درمانی برای اختلال دوقطبی
اختلال دوقطبی در کودکان و نوجوانان معمولاً شدیدتر از بالغین است. این اختلال با ترکیبی از دارو درمانی و مراقبت های روانی اجتماعی قابل درمان است ولی به طور کامل معالجه نمی شود.
در بعضی موارد، تشخیص این اختلال در کودکان یا نوجوانان در چنان شرایط بحرانی صورت می گیرد که بستری کردن بیمار زیر نظر روان پزشک را ایجاب می کند. علّت بستری کردن، استفاده از دارو درمانی، پایش وضعیت بیمار و بازداشتن او از آسیب رساندن به خود یا دیگران است. بستری کردن بیمار در شرایطی که احتمال عدم مصرف صحیح دارو و دسترسی بیمار به وسایل خطرناک (مثل اسلحه) وجود داشته باشد نیز صورت می گیرد.
دارو درمانی معمولاً نخستین درمان برای اختلال دوقطبی است. از دارو درمانی برای کنترل سریع و برطرف کردن خطر یا کاهش عوارض و جلوگیری از بروز دوره های بعدی استفاده می شود. اگر اختلال کارکرد غدّه  تیروئید وجود داشته باشد، باید پیش از آن که اختلال دوقطبی مورد بررسی قرار گیرد، برطرف گردد. دارو درمانی هایی که برای درمان اختلال دوقطبی به کار می رود عبارتند از:
داروهای تثبیت کننده  خلق و خو. نخستین دارویی که برای اختلال دوقطبی تجویز می شود. انواع مختلف تثبیت کننده های خلق و خو ممکن است در بیماران مختلف، اثر بخشی متفاوتی داشته باشند و در صورتی که یک دارو اثربخش نباشد ممکن است داروی تثبیت کننده  خلق و خوی دیگری نیز به عنوان داروی دوم افزوده گردد. لیتیوم (lithium) متداول ترین داروی تثبیت کننده  خلق و خوست و معمولاً به عنوان نخستین دارو برای درمان اختلال دوقطبی تجویز می گردد. اثربخشی این دارو معمولاً هنگامی که مصرف آن از ابتدای دوره  تغییر حال شروع گردد بیشتر است. بنا بر اطلاعات منتشر شده از سوی انجمن ملی سلامت ذهنی (NMHA ) ، لیتیوم در 60 درصد بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی برای کنترل مانیا اثربخش بوده است. این دارو در جلوگیری از بروز دوره  جدید بیماری، هم افسردگی و هم مانیا، موثر بوده و در کاهش خودکشی در بین بیماران دوقطبی، اثربخش به نظر می آید.
در مورد اثربخشی داروهای تثبیت کننده  خلق و خو در درمان اختلال دوقطبی در کودکان، اطلاعات کافی وجود ندارد. پژوهش ها در مورد میزان اثربخشی و ایمنی این داروها در جوانان ادامه دارد. داروهای ضدتشنج، داروهای تثبیت کننده  خلق و خو هستند و می توانند برای کودکان مبتلا به اختلال دوقطبی مفید باشد. البته برخی از انواع این داروها دارای اثرات جانبی جدّی نظیر افزایش وزن و خطر اختلال هورمونی منجر به نازایی در دختران می باشند.
داروهای ضد جنون . این داروها ممکن است برای درمان برخی از کودکانی که رفتار پرخاشگرانه دارند یا نشانه های روان پریشی در آن ها مشاهده شده، به کار رود. البته استفاده از این داروها باید با آزمایش های مرتب خون، پایش گردد.
هنگامی که اختلال دوقطبی تشخیص داده شود، مصرف برخی داروها باید قطع گردد یا به دقت زیر نظر گرفته شود. برای مثال، برخی ازکودکان دوقطبی که برای درمان نقص توجه/ بیش فعالی (ADHD)، داروهای محرک استفاده می کنند ممکن است حالت های مانیایی در آن ها تشدید شود. داروهای ضدافسردگی نیز در بیماران دوقطبی باعث دوره های مانیایی یا بدتر کردن آن می شوند. هرچند، گاهی اوقات ممکن است به همراه داروهای تثبیت کننده  خلق و خو برای درمان دوره های افسردگی در اختلال دوقطبی به کار روند.
با وجودی که تجویز داروهای ضدافسردگی برای برخی از کودکان مبتلا به اختلال دوقطبی مفید است امّا این داروها باید با دقت و احتیاط زیاد مصرف گردند. اداره  دارو و غذای آمریکا (FDA) هشدار داده است که داروهای ضدافسردگی می تواند باعث افزایش خطر فکر کردن به خودکشی در برخی بیماران- به ویژه کودکان- گردد و تمام افرادی که از این داروها مصرف می کنند باید از نزدیک برای تغییرات غیرعادی رفتاری زیر نظر قرار داشته باشند. نشان داده شده است که مصرف داروهای ضدافسردگی بدون یک داروی تثبیت کننده  خلق و خو باعث افزایش حالت مانیا در کودکان دوقطبی می گردد.
روان درمانی معمولاً تنها هنگامی مورد استفاده قرار می گیرد که شدیدترین نشانه های اختلال دوقطبی با دارو درمانی تحت کنترل درآمده باشند. کودکانی که تحت روان درمانی قرار می گیرند یاد خواهند گرفت که خود را بهتر درک کنند و ارزش بیشتری برای خود قائل شوند. همچنین روش هایی برای کاهش استرس و بهبود روابط به آن ها یاد داده خواهد شد.
روان درمانی هایی که معمولاً در درمان اختلال دوقطبی به کار می روند عبارتند از:
رفتار درمانی شناختی ( CBT ). بیمار یاد می گیرد که الگوهای فکری و رفتارهای نامناسب خود را تغییر داده و کنترل کند. در مورد کودکان، این روش درمانی تنها بر روی رفتار تمرکز می کند تا زمانی که آن ها درک بهتری از توانائی های شناختی خود به دست آورند.
آموزش روانی. به بیمار در مورد اختلال دوقطبی، روش درمان آن و چگونگی تشخیص علائم اولیه  هر دوره  جدید بیماری آموزش داده می شود. این آموزش ها معمولاً برای افراد خانواده  بیماران دوقطبی نیز مفید است.
روان درمانی خانواده . سطح درماندگی در بین اعضای خانواده، ناشی از نشانه های اختلال دوقطبی را کاهش می دهد. روان درمانی خانواده به اولیاء کمک می کند که چگونگی برخورد با کودکان دوقطبی خود را یاد بگیرند. این مساله در مورد خواهر و برادرها نیز صادق است.
روان درمانی بین فردی . باعث بهبود روابط بین فردی بیماران می گردد و روال های روزانه و زمان بندی خواب آن ها را به حالت عادی در می آورد و به آن ها کنترل بیشتری بر روی زندگی و شرایط شان می بخشد.
گروه درمانی . بر روی پذیرش بیماری اختلال دوقطبی و نیاز به دارو درمانی طولانی مدّت تمرکز دارد. این نوع درمان ممکن است افراد خانواده را نیز دربرگیرد.
درمان اختلال دوقطبی در کودکان ممکن است به محیط مدرسه نیز گسترش یابد. در این حالت باید برنامه  آموزشی خاصی برای کودک با همکاری معلمان و اولیاء مدرسه تنظیم گردد.
7- راهنمایی هایی برای کنار آمدن با اختلال دوقطبی در کودکان
اختلال دوقطبی می تواند تأثیرات عمده ای بر زندگی کودکان داشته باشد. در حالی که با درمان صحیح، کودک می تواند زندگی عادی داشته باشد. توصیه های زیر برای اولیاء یا پرستاران کودکان مبتلاء به اختلال دوقطبی است:
به دقت مراقب باشید که برنامه  درمانی به طور کامل توسط کودک پیگیری شود. کودک باید مقدار دارو را دقیقاً طبق تجویز پزشک مصرف کند و هیچ وعده  مصرف دارو را فراموش نکند. اگر کودک دارای پدر و یا مادر دوقطبی باشد باید از نزدیک زیرنظر روان پزشک قرار داشته باشد. اگر روان درمانی توصیه شده باشد، باید کودک را به طور مرتب در جلسات شرکت داد. بدون مشورت با روان پزشک هیچ تغییری در درمان ندهید.
شروع هر دوره  بیماری را به دقت زیر نظر داشته باشید. اگر محرک های خاصی برای شروع یک دوره تشخیص داده شد، نسبت به آن ها حساس باشید و به کودک کمک کنید که در صورت امکان از آن ها پرهیز کند. دوستان و افراد خانواده می توانند در این مورد کمک کنند. به محض آن که به نظر رسید یک دوره  جدید بیماری در حال شکل گرفتن است به روان پزشک و یا متخصص بیماری های روانی مراجعه کنید.
از الکل، دارو و یا سایر محرک ها اجتناب کنید. بسیاری از این گونه مواد می توانند بر روی خلق و خو اثرگذار باشند. داروهای نشاط آور می توانند بسیار خطرناک باشند و داروهای مجاز مثل داروهایی که برای رژیم غذایی مصرف می شوند نیز بهتر است کنار گذاشته شوند. اولیاء باید مواظف غذاهایی که ممکن است محرّک به وجود آمدن یک دوره  جدید بیماری شود باشند. برای مثال، مصرف بیش از حدّ شکر می تواند موقتاً باعث افزایش انرژی و در پی آن خستگی و رخوت گردد که این امر به نوبه  خود می تواند باعث تشدید عوارض در افراد مبتلا به اختلال دوقطبی گردد.
به علاوه پدر و مادرها باید رژیم غذایی کودک خود را زیر نظر داشته باشند و مطمئن باشند که مواد غذایی کافی (مثل ویتامین آ، ویتامین ب 12، ویتامین ث، کلسیم و آهن) به او می رسد. این امر به طور کلی در سلامت جسمی و روانی مهم است.
8- سوال هایی از دکتر درباره  اختلال دوقطبی
آماده کردن سوال هایی از قبل، می تواند به پدر و مادرها و بیماران کمک کند تا مکالمه  معنی دارتری با پزشک در مورد شرایطشان داشته باشند. این ها نمونه  سوالاتی هستند که پدر و مادرها می توانند درباره  اختلال دوقطبی فرزندشان بپرسند:
1- چگونه می توان فهمید که نوسان خلق و خوی کودکانمان جدّی تر از تغییر حالت های عادی کودکانه است؟
2- آیا شما در درمان اختلال دوقطبی در کودکان، تجربه دارید؟
3- چگونه بین اختلال دوقطبی و بیماری دیگری که فرزندمان ممکن است داشته باشد تشخیص می دهید؟
4- فرزند ما چه شکلی از اختلال دوقطبی دارد؟
5- اختلال دوقطبی فرزند ما چقدر جدّی است؟
6- شما چگونه بین اختلال دوقطبی و بیش فعالی در فرزند ما تمایز قایل می شوید؟
7- حدس می زنید فرزند ما چه اختلال ذهنی دیگری داشته باشد؟
8- چه نوع دارو درمانی برای فرزند ما مناسب است؟
9- اثرات جانبی دارو درمانی چیست؟
10-  من چگونه می توانم به فرزندم کمک کنم یا آموزش دهم که داروهایش را به طور مرتب مصرف کند؟
11- چه نوع روان درمانی ممکن است برای فرزند ما مفید باشد؟
12- وضعیت فرزند ما چه تأثیری بر تحصیل و فعالیت های فوق برنامه او دارد؟
13- اولیاء مدرسه  فرزند ما چه نوع اطلاعاتی باید از وضعیت او داشته باشند؟
14- چشم انداز بلند مدّت زندگی فرزند ما چیست؟
15- آیا فرزندان دیگر ما نیز احتمال دارد که به اختلال دوقطبی دچار گردند؟


<   <<   36   37   38   39   40   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ